جدول جو
جدول جو

معنی هیشا - جستجوی لغت در جدول جو

هیشا
صوت است جهت تاکید برای توقف اسب
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از میشا
تصویر میشا
(پسرانه)
همیشه بهار، همیشه جوان، گیاهی که همیشه سبز است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ایشا
تصویر ایشا
(پسرانه)
نام پدر داوود (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هیوا
تصویر هیوا
(پسرانه)
میوه به، امید (نگارش کردی: هیوا)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هیلا
تصویر هیلا
(دخترانه)
پرنده ای شکاری کوچکتر از باز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هیژا
تصویر هیژا
(پسرانه)
محترم، بزرگوار، ارجمند، شایسته، لایق (نگارش کردی: هژا)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هیرا
تصویر هیرا
(پسرانه)
فراخ، وسیع (نگارش کردی: هرا)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هیش
تصویر هیش
هیچ، ناچیز، اندک، بیهوده، معدوم، هر
فرهنگ فارسی عمید
زن ژاپنی که فنون و آداب مخصوص بزم آرایی و سرگرم ساختن مردان را فرا گرفته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هیجا
تصویر هیجا
جنگ، کارزار، پیکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیشا
تصویر پیشا
نت کوچکی که پیش از نت های اصلی قرار می گیرد
فرهنگ فارسی عمید
ده کوچکی است از دهستان سیاهو بخش مرکزی شهرستان بندرعباس، واقع در 105هزارگزی شمال بندرعباس و هزارگزی شمال راه شوسۀ کرمان به بندرعباس، در محلی جلگه و هوای آن گرمسیر و سکنۀ آن 20 تن است، مزرعۀ نخلستان گچو جزء این ده است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(هی یا)
لغتی است در ایّا. (از اقرب الموارد). رجوع به ایّا شود
لغت نامه دهخدا
امیل، سیاستمدار چک، متولد در تروه -اسوینگ به سال 1872 میلادی و متوفی به سال 1954 میلادی وی رئیس جمهور آن کشوربود و در سال 1939 میلادی تسلیم قوای نظامی هیتلر شد
لغت نامه دهخدا
همیشه بهارکه به تازی حی العالم گویند، (ناظم الاطباء)، نام گیاهی است که آن را به تازی حی العالم گویند، (فرهنگ جهانگیری)، نام گیاهی است که آن را حی العالم گویند و آن نوعی از ریاحین است و همیشه سبز می باشد، (برهان) (آنندراج)، حی العالم، همیشه بهار، همیشه جوان، همیشک جوان، (یادداشت مؤلف)، میشایی، (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
کارزار. (دهار) (غیاث اللغات) (السامی) (مهذب الاسماء). جنگ. (آنندراج) (غیاث اللغات). پیکار. حرب. (اقرب الموارد). نبرد. معرکه:
به هیجا که گردد دلاور بود
به رزم اندرش ده برابر بود.
فردوسی.
مردمان گویند سلطان لشکری دارد قوی
پشت لشکراوست در هیجا به حق کردگار.
فرخی.
نه هر آن کو مال دارد میل زی ملکت کند
نه هر آن کو تیغ دارد قصد زی هیجا کند.
منوچهری.
روز هیجاها بود کشورگشا
روز مجلس ها بود کشوردهی.
منوچهری.
تو اسرار الهی را کجا دانی که تا در تو
بود ابلیس با آدم کشیده تیغ در هیجا.
ناصرخسرو.
کس از لشکر ما ز هیجا برون
نیامد جز آغشته خفتان به خون.
سعدی.
رجوع به هیجاء شود.
- بانگ هیجا، هیاهوی نبرد. بانگ و فریاد روز جنگ:
چو پیوستند با هم بانگ هیجا از دو سو برشد
سوی هم تاختن کردند گویی از پی هیجا.
سروش (از گنج سخن ج 3 ص 221 از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
بیابان بی آب. (دهار). رجوع به هیماء شود
لغت نامه دهخدا
بر وزن و معنی هیچ است که لاشی ٔ و معدوم باشد، (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) :
امروز در این دور دریغی نخورد هیش
از عدل تو یک سوخته بر عدل عمربر،
سنایی،
هرکه آمد هرکه آید میرود
این جهان محنت سرایی بیش نیست
احمد جامی تو را پندی دهد
آخرت را باش دنیا هیش نیست،
احمد ژنده پیل (از آنندراج)،
،
بافته ای را گویند از کتان که بیشتر در بلاد هندوستان بافند، آهن جفت و آن آهنی باشد که زمین را به آن شیار کنند، (برهان) (انجمن آرا)، خیش
لغت نامه دهخدا
(هََ)
از حروف ندا است برای بعید و اصل آن ایا است به معنی یا، ای. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
تباهی افکندن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، جنبیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) ، برانگیختن، برانگیخته شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، نرم دوشیدن، فراهم آوردن، سخن بسیار گفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) ، طرب کردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
قرارگاه بچه در رحم مادر، و آن اسباب که بچه بدان در رحم موجود گردد، (آنندراج)، قرارگاه جنین در شکم مادر، (ناظم الاطباء)، قرارگاه طفل در رحم مادر، (فرهنگ فارسی معین) :
به پاکی مریم از تزویج یوسف
به دوری عیسی از پیوند عیشا،
خاقانی
لغت نامه دهخدا
مخفف ایشان، (آنندراج) (ناظم الاطباء)، تیز رفتن شتر، تیز راندن، (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)، شتابیدن، (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی، ص 24)، بشتابانیدن و بشتافتن، (تاج المصادر بیهقی)، زیان زده گردیدن مردم در تجارت، (منتهی الارب) (آنندراج)، زیان کردن، (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هیجا
تصویر هیجا
کارزار، جنگ، پیکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میشا
تصویر میشا
همیشه بهار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هیش
تصویر هیش
هیچ
فرهنگ لغت هوشیار
ژاپنی بزم آور چمانی زنی که تحت تعلیم و تربیت مخصوص آداب معاشرت و مشغول کردن مردان و رقص و فنون دیگر را فرا گیرد و مجالس بزم مردان را گرم کند
فرهنگ لغت هوشیار
در این سروده خاقانی: به پاکی مریم از تزویج یوسف به دوری عیسی از پیوند عیشا زهگاه قرار گاه طفل در رحم مادر: بپاکی کریم از تزویج یوسف بدوری عیسی از پیوند عیشا. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
نوت کوچکی اسب که قبل از نوتهای اصلی قرارمیگیرد. یکی از نوت های زینت و آن نت کوچکی است که قبل از نوتهای اصلی قرار میگیرد و آن بر دو قسم است. یا پیشای تحتانی. یک دوم از نوت اصلی بم تراست. یا پیشا فوقانی. یک دوم از نوت اصلی بالاتر نوشته میشود. این دو را پیشای ساده گویند. باید دانست که پیشا امکان دارد که مضاعف باشد در این صورت پیشای فوقانی و تحتانی متفقا قبل از نوت اصلی واقع میشود. در صورتیکه پیشا ساده باشد بصورت چنگ خط خورده و اگر مضاعف باشد مانند دولا چنگ های کوچک نوشته میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هیجا
تصویر هیجا
((هَ))
نبرد، کارزار
فرهنگ فارسی معین
((گِ))
هر یک از دختران ژاپنی که برای تأمین عیش و سرگرمی مردان آموزش دیده اند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عیشا
تصویر عیشا
قرارگاه طفل در رحم مادر
فرهنگ فارسی معین
آرزم، جنگ، رزم، ستیز، نبرد، هیاهوی نبرد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گربه، از قبل
فرهنگ گویش مازندرانی
رودخانه
فرهنگ گویش مازندرانی
جانوران درنده و وحشی
فرهنگ گویش مازندرانی