برخاستن باد و گرد و آنچه بدان ماند. (تاج المصادر بیهقی). گرد برخاستن. (زوزنی). برخاستن باد و غبار و غیره. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، برانگیخته گردیدن و جنبیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : تا اوباش و غوغا را از تهیج حرب و فتنه باز دارند. (سندبادنامه ص 202). رجوع به تهییج شود
برخاستن باد و گرد و آنچه بدان ماند. (تاج المصادر بیهقی). گرد برخاستن. (زوزنی). برخاستن باد و غبار و غیره. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، برانگیخته گردیدن و جنبیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : تا اوباش و غوغا را از تهیج حرب و فتنه باز دارند. (سندبادنامه ص 202). رجوع به تهییج شود
شادمان. (منتهی الارب) (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، مطلع شدن. مرادف بو بردن، احساس کردن و درک کردن: هرکه نشنیده ست روزی بوی عشق گو به شیراز آی و خاک ما ببوی. سعدی. رجوع به بوی شنیدن شود
شادمان. (منتهی الارب) (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، مطلع شدن. مرادف بو بردن، احساس کردن و درک کردن: هرکه نشنیده ست روزی بوی عشق گو به شیراز آی و خاک ما ببوی. سعدی. رجوع به بوی شنیدن شود
کارزار. (دهار) (غیاث اللغات) (السامی) (مهذب الاسماء). جنگ. (آنندراج) (غیاث اللغات). پیکار. حرب. (اقرب الموارد). نبرد. معرکه: به هیجا که گردد دلاور بود به رزم اندرش ده برابر بود. فردوسی. مردمان گویند سلطان لشکری دارد قوی پشت لشکراوست در هیجا به حق کردگار. فرخی. نه هر آن کو مال دارد میل زی ملکت کند نه هر آن کو تیغ دارد قصد زی هیجا کند. منوچهری. روز هیجاها بود کشورگشا روز مجلس ها بود کشوردهی. منوچهری. تو اسرار الهی را کجا دانی که تا در تو بود ابلیس با آدم کشیده تیغ در هیجا. ناصرخسرو. کس از لشکر ما ز هیجا برون نیامد جز آغشته خفتان به خون. سعدی. رجوع به هیجاء شود. - بانگ هیجا، هیاهوی نبرد. بانگ و فریاد روز جنگ: چو پیوستند با هم بانگ هیجا از دو سو برشد سوی هم تاختن کردند گویی از پی هیجا. سروش (از گنج سخن ج 3 ص 221 از فرهنگ فارسی معین)
کارزار. (دهار) (غیاث اللغات) (السامی) (مهذب الاسماء). جنگ. (آنندراج) (غیاث اللغات). پیکار. حرب. (اقرب الموارد). نبرد. معرکه: به هیجا که گردد دلاور بود به رزم اندرش ده برابر بود. فردوسی. مردمان گویند سلطان لشکری دارد قوی پشت لشکراوست در هیجا به حق کردگار. فرخی. نه هر آن کو مال دارد میل زی ملکت کند نه هر آن کو تیغ دارد قصد زی هیجا کند. منوچهری. روز هیجاها بود کشورگشا روز مجلس ها بود کشوردهی. منوچهری. تو اسرار الهی را کجا دانی که تا در تو بود ابلیس با آدم کشیده تیغ در هیجا. ناصرخسرو. کس از لشکر ما ز هیجا برون نیامد جز آغشته خفتان به خون. سعدی. رجوع به هیجاء شود. - بانگ هیجا، هیاهوی نبرد. بانگ و فریاد روز جنگ: چو پیوستند با هم بانگ هیجا از دو سو برشد سوی هم تاختن کردند گویی از پی هیجا. سروش (از گنج سخن ج 3 ص 221 از فرهنگ فارسی معین)
این کلمه را ناصرخسرو در شعر ذیل آورده است، اما در کتب لغت دسترس ما یافته نشد. شاید بتوان گفت که به ضرورت شعری از مصدر هیج و هیجان و هیاج عربی به معنی به خشم شدن و برانگیخته شدن و برانگیختن به صورت مورد اشاره به کار برده باشد: اگر نادان خریدار دروغ است تو با نادان مکن همواره هیجن. ناصرخسرو
این کلمه را ناصرخسرو در شعر ذیل آورده است، اما در کتب لغت دسترس ما یافته نشد. شاید بتوان گفت که به ضرورت شعری از مصدر هیج و هیجان و هیاج عربی به معنی به خشم شدن و برانگیخته شدن و برانگیختن به صورت مورد اشاره به کار برده باشد: اگر نادان خریدار دروغ است تو با نادان مکن همواره هیجن. ناصرخسرو