- هیام
- شیفتگی شیدایی شوریدگی شوریدگان شیفتگان
معنی هیام - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خیرش، خیزش، شورش
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
ارجمند، دارای مقام و منزلت، دارای فضایل، نام یکی از شعرا و سخنگویان مشهور در آذربایجان
روزها
انجمن
جمع یوم، روزگار، روزها، فصلها، مدتی از زمان، اوقات، عصر، مدت
قصد کار کردن
خیمه، چادرها چادر دوز، خیمه دوز
خبر و پیغام، پیغامی که بوسیله مکتوب ادا کنند، رسالت
زمین نرم خاک موش، خاک نرم، سوراخ موش
حشرات زهردار و موذی
سرگردان، سرگشته، متحیر
خیمه ها، چادرها، جمع واژۀ خیمه
برانگیختن، کارزار کردن، جنگ کردن، کارزار
برخاستن، ایستادن، به پا خاستن، جنبش، نهضت، در فقه ایستادن در نماز، کنایه از نماز
قیام کردن: برخاستن، به پا خاستن
قیام کردن: برخاستن، به پا خاستن
نوعی خوراک که از گوشت گوساله درست می کنند
پادشاه بلندهمت، مرد بزرگ و دلیر و بخشنده،
شیر درنده، ضرغام، شیر شرزه، هژبر، صارم، هزبر، هرماس، شیر ژیان، ریبال، قسوره، اصلان
شیر درنده، ضرغام، شیر شرزه، هژبر، صارم، هزبر، هرماس، شیر ژیان، ریبال، قسوره، اصلان
غلاف شمشیر و خنجر، در علم زیست شناسی غلاف برگ یا گل
روزه گرفتن، روزه داشتن، روزه، [عربی، جمع صائم] صائم
سخن یا مطلبی کتبی یا شفاهی که از طرف کسی برای دیگری فرستاده شود، پیغام، خبر، برای مثال در راه عشق وسوسۀ اهرمن بسی ست / پیش آی و گوش دل به پیام سروش کن (حافظ - ۷۹۶)
پیام رساندن (گزاردن، آوردن): منتقل کردن پیام کسی به دیگری، برای مثال گوش دلم بر در است تا چه بیاید خبر / چشم امیدم به راه تا که گزارد پیام (سعدی - لغت نامه - پیام گزاردن)
پیام رساندن (گزاردن، آوردن): منتقل کردن پیام کسی به دیگری،
چوب خشک یا شاخۀ خشک درخت که به درد سوزاندن می خورد، هیمه
روزه داشتن، امساک از خوردن
برخاستن و ایستادن
غلاف شمشیر، کارد خنجر
پارسی تازی گشته هلام گونه ای خوراک است بنگرید به هلیم نوعی ازطعام که ازپوست وگوشت گوساله سازند
داروی گوارش گوارنده، پر هزینه پر ریخت و پاش مرد، شیر بیشه
سخن چین، سیمین روز سرما رهبر کوشا، پیشوای دلیر، سرور بخشنده: مرد، شیر بیشه، پیه گداخته، برفابه، جمع همام، رهبران کوشا پیشوایان دلیر سروران بخشنده -1 سخن چین نمام، روز سوم ازروزهای سرما، جمع همام پادشاه بزرگ همت، مهتردلیر وجوانمرد، سروربزرگوار: (ازلی خطی درلوح که ملکی بدهید بابی یوسف یعقوب بن اللیث همام) (برگزیده شعر. ص 4)، جمع همام
جمع هامه، خسندگان، خرفستران، جانوران، زهردار، حشرات
سرگشته
چوب خشک یا شاخه خشک درخت که بدرد سوزاندن میخورد
جوجه کرکس، جوجه عقاب
جنگ کردن، برانگیختن
شکل، پیکر، وضع طرز صورت ظاهر: باید که داعی برهیت جمیله باشد، مراد از هیات در کلمات شیخ اشراق همان عرض است در کلمات فلاسفه مشا. ناصرخسرو گوید: اماهیات آن است که اشخاص بدان ازیکدیگر جداشوند خاصه اندر مردم باآنکه بصورت همه یکی اند. یا هیات ظلمانیه. مراد اعراض جسمانی است که مقولات نه گانه عرض باشد، یا هیات ظلمانیه جسمانیه. مراداعراض جسمانیه اند. یا هیات نوریه. مراد انوار عرضیه است، علمی است که بحث از احوال ستارگان یعنی بحث از وضع آنها نسبت بیکدیگر و شکل آنها و قوانین ثابت حرکت آنها می نماید