جدول جو
جدول جو

معنی هککه - جستجوی لغت در جدول جو

هککه
(هََ کَ کَ)
جمع واژۀ هک ّ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هکک
تصویر هکک
سکسکه، انقباض ناگهانی و غیرارادی عضلۀ دیافراگم که به صورت صداهای پی در پی از حلق خارج می شود
زغنگ، هکچه، سچک، فواق، اسکرک، سکیله، اشکوهه، هکهک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ککه
تصویر ککه
فضله، براز، غایط، سرگین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هرکه
تصویر هرکه
هرکس، هرشخص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هکچه
تصویر هکچه
سکسکه، انقباض ناگهانی و غیرارادی عضلۀ دیافراگم که به صورت صداهای پی در پی از حلق خارج می شود
زغنگ، سچک، هکک، فواق، اسکرک، سکیله، اشکوهه، هکهک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هکهک
تصویر هکهک
صدای گریه که در گلو افتد، سکسکه، انقباض ناگهانی و غیرارادی عضلۀ دیافراگم که به صورت صداهای پی در پی از حلق خارج می شود، زغنگ، هکچه، سچک، هکک، فواق، اسکرک، سکیله، اشکوهه
فرهنگ فارسی عمید
(هَُ بَ کَ)
مرد احمق و گول. (ناظم الاطباء). گول. (منتهی الارب). احمق. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) (تاج العروس). نادان. بیخرد، زمین نرم که در آن پای فرورود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زمین که پای در آن فرورود. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(کَ کِ)
نام مسخره ای است که در زبان وی لکنت بود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَکَ / کِ)
فضله و افگندگی آدمی، و به عربی براز و غایط گویند. (برهان). به هندی کسی که آن را جمع کند ککچی گویند و در اصل گه است. (انجمن آرا). سرگین و ککۀ آدمی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ککی و در تکلم اصفهانی بکسر اول است اما جهانگیری و رشیدی بفتح اول ضبط کرده اند. (حاشیۀ برهان چ معین). ککا
لغت نامه دهخدا
(کَ)
گود. مغاک. (آنندراج) (منتهی الارب). حفره. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَُ چَ / چِ)
جستن گلو را گویند، و به عربی فواق خوانند. (برهان). و به پارسی هکک نیز نامند، و این حالت از امتلاء و پری معده روی دهد. (انجمن آرا). رجوع به فواق و سکسکه شود
لغت نامه دهخدا
(هََ کِ عَ)
ناقۀ فروهشته از شدت آزمندی گشن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(هَُ کَ عَ)
گول. (منتهی الارب). احمق. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَُ هَُ)
آواز گریه که در گلو باشد. (انجمن آرا) :
صوفیا قرّابه از می هکهک گریه گشاد
گریۀخونین او در سجده گاه او ببین.
امیرخسرو.
رجوع به هق هق شود
لغت نامه دهخدا
(قَ دَ لَ)
بسیار گاییدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(هَِ تَ کَ)
یکی از هتک. (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد). رجوع به هتک شود
لغت نامه دهخدا
(رَ کَ کَ)
جمع واژۀ رکیک. گویند: ’اﷲ یبغض الولاه الرککه’. (از اقرب الموارد). رجوع به رکیک شود
لغت نامه دهخدا
(فَ کَ کَ)
جمع واژۀ فاک. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَُ کْ کَ / کِ)
مخفف هکچه. (انجمن آرا). به معنی هکک است که جستن گلو و فواق باشد. (برهان). سکسکه. زغنگ. فواق. در زبان فرانسه به همین صورت مأخوذ ازفارسی است. (یادداشت مؤلف). و رجوع به هکچه شود
لغت نامه دهخدا
(دِ کَ کَ)
جمع واژۀ دک ّ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به دک ّ شود
لغت نامه دهخدا
(تَ کَ کَ)
جمع واژۀ تاک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تکک و تاک شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از هکچه
تصویر هکچه
جستن گلو فواق. توضیح سکسکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هکهک
تصویر هکهک
جستن گلو فواق. توضیح سکسکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرکه
تصویر هرکه
هرکس، هرشخص: (ازآن مخذولان هرکه پدیدآمد ناچیزشد) توضیح گاه ضیمروفعل آن مفردآیدو گاه جمع. یاهرکه را (هرکرا)، هرکه (درحالت مفعولی) : (هرکرا خلافت روی زمین سیرنگرداند ازضیاع یتیمان هم سیرنگردد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ککه
تصویر ککه
فضله، سرگین، غایط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هکه
تصویر هکه
جستن گلو فواق. توضیح سکسکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هکک
تصویر هکک
جستن گلو فواق. توضیح سکسکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هلکه
تصویر هلکه
بنگرید به هلاکت و خشکسال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هتکه
تصویر هتکه
پرده دریدگی رسوایی، پاسی از شب زهپرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هبکه
تصویر هبکه
گول، زمین نرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هکچه
تصویر هکچه
((هُ چِ))
سکسکه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هکهک
تصویر هکهک
((هَ هَ))
سکسکه، هق هق گریه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ککه
تصویر ککه
((کَ کَ یا کِ))
فضله، سرگین
فرهنگ فارسی معین
سکسکه
فرهنگ گویش مازندرانی
بی رمق، ناتوان، خسته
فرهنگ گویش مازندرانی