جدول جو
جدول جو

معنی هکو - جستجوی لغت در جدول جو

هکو
سکسکه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آکو
تصویر آکو
(پسرانه)
قله کوه، مکان بلند، انسان با عظمت و مقتدر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هلو
تصویر هلو
(پسرانه)
عقاب (نگارش کردی: هه)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هلکو
تصویر هلکو
(پسرانه)
کوهکوچک، تپه (نگارش کردی: ههک)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آکو
تصویر آکو
جغد، پرنده ای وحشی و حرام گوشت با چهرۀ پهن و چشم های درشت، پاهای بزرگ و منقار خمیده که در برخی از انواع آن در دو طرف سرش دو دسته پر شبیه شاخ قرار دارد، بیشتر در ویرانه ها و غارها به سر می برد و شب ها از لانۀ خود خارج می شود و موش های صحرایی و پرندگان کوچک را شکار می کند به شومی و نحوست معروف است، کوچ، هامه، کلیک، مرغ شباویز، بایقوش، پشک، پش، کوف، کلک، پژ، بوف، بیغوش، کول، بوم، شباویز، پسک، چغو، مرغ بهمن، اشوزشت، کنگر، کوکن، مرغ شب آویز، مرغ حق، چوگک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هلو
تصویر هلو
میوه ای کروی شکل، گوشتی، درشت، پرآب و شیرین با پوست نازک به رنگ های زرد، سرخ و سبز و هستۀ درشت و سخت، درخت این میوه کوتاه با برگ های دراز نوک تیز و شکوفه های قرمز است و آن را با درخت شفتالو، بادام، آلو یا زردآلو پیوند می زنند، شخص زیبا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رکو
تصویر رکو
کرباس، برای مثال بدخواه تو را حادثه چون سایه ملایم / زاین رنگ نیامد به از این هیچ رکویی (انوری - مجمع الفرس - رکو)
پارچۀ کهنه، لته، تکه ای از پارچه یا جامه، جامۀ یک لا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هوو
تصویر هوو
دو زن که یک شوهر داشته باشند هر کدام هووی دیگری نامیده می شود، همشوی، هم شو، نباغ، بناغ، وسنی، اموسنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تکو
تصویر تکو
موی درهم پیچیده و مجعد، برای مثال در تکوی توست جان من اسیر / چون غریبی کاو به ظلمت خو گرفت (اثیرالدین اخسیکتی - مجمع الفرس - تکو)، نان روغنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هجو
تصویر هجو
بدگویی کردن، برشمردن معایب کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکو
تصویر مکو
ماکو، جایی در چرخ خیاطی که ماسوره در آن قرار می گیرد، وسیله ای که نخ را دور آن پیچیده و از لای تارها عبور می دهند، مکوک
فرهنگ فارسی عمید
(مَ یَ یِ)
قریه ای است دو فرسنگ و نیمی جنوب و مغرب زنجیران. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
بلندی باشد که در دو طرف در کوچه و میان باغها و پای درختها بزرگ سایه دار سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هبو
تصویر هبو
زنی که بازن دیگردرشوهر مشترک باشد، هوو وسنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هکتو
تصویر هکتو
فرانسوی پیشوندی برای سد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هکف
تصویر هکف
شتاب کردن در رفتن یا دویدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هکل
تصویر هکل
سماروغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هکه
تصویر هکه
جستن گلو فواق. توضیح سکسکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرکو
تصویر هرکو
هرکه او هرشخص که وی: (هرکوزصدق دم زند ازیک نفس بود چون صبح روشنی جهانی اش درقفاست) (کمال اسماعیل) توضیح فعل وضمیر آن بمناسبت (او) مفردآید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرو
تصویر هرو
دلیر و شجاع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هجو
تصویر هجو
شمردن معایب کسی، هجا، بد گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکو
تصویر نکو
خوب، نیکو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هاو
تصویر هاو
کلمه ایست که درهنگام حمله بر دشمن برزبان رانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکو
تصویر شکو
بیماری، شتر ریزه
فرهنگ لغت هوشیار
افزاریست جولاهگان را که ماشوره را در آن نصب کنند و جامه بافند، آلتی است در چرخ خیاطی که قرقره فلزی را در آن جا دهند و زیر سوزن چرخ در محل مخصوص متصل سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آکو
تصویر آکو
بوم، جغد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هوو
تصویر هوو
دو زن که یک شوهر داشته باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رکو
تصویر رکو
جامه کهنه سوده شده لته، کرباس، چادر شب یک لخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حکو
تصویر حکو
حکایت کردن، باز گفتن، حدیث کردن، نقل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکو
تصویر تکو
موی در هم پیچیده و مجعد، نان روغنی
فرهنگ لغت هوشیار
هم او نیزوی: ... و همو (فضل چغانی) در صفت نرگس گوید. کس نباشد قمار دوست چو او زان همه طایفه هموست همو. (مسعود سعد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آکو
تصویر آکو
اگو، بوم، جغد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تکو
تصویر تکو
((تَ))
موی در هم پیچیده، نان روغنی
فرهنگ فارسی معین
((اِ کُ))
بازگشت صوت پس از برخورد با مانع به طوری که با صوت ارسالی مخلوط نشود و صدای آن از صدای اول جدا شنیده شود، پژواک (واژه فرهنگستان)، دستگاهی برای پخش صدا که با تکرار منظم صدا آن را خوش طنین تر می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سکو
تصویر سکو
ستاوند
فرهنگ واژه فارسی سره