مردی بددل: رجل کاع، (مهذب الاسماء)، بددل و سست، (منتهی الارب)، مرد بددل شونده، ج، اکعاء، (ناظم الاطباء)، استخوان بند دست به طرف انگشت ابهام که آن را زند اعلی گویند، (آنندراج)
مردی بددل: رجل کاع، (مهذب الاسماء)، بددل و سست، (منتهی الارب)، مرد بددل شونده، ج، اکعاء، (ناظم الاطباء)، استخوان بند دست به طرف انگشت ابهام که آن را زند اعلی گویند، (آنندراج)
نام یکی از دهستانهای سه گانه بخش کوهک شهرستان جهرم است که در باختر بخش در تنگ هکان واقع گردیده و هوای آن گرم و آب مشروب دهستان از باران است و در آب انبارها نگهداری میشود. یک چشمۀ آب شیرین هم در چهارهزارگزی دهستان وجود دارد. محصول عمده بخش غله، خرما، برنج، لیمو و تنباکوی معروف هکان است که به مرغوبیت شهرت دارد. این دهستان از سه آبادی قلات و کناردان و دهکده تشکیل شده و جمعاً 1100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
نام یکی از دهستانهای سه گانه بخش کوهک شهرستان جهرم است که در باختر بخش در تنگ هکان واقع گردیده و هوای آن گرم و آب مشروب دهستان از باران است و در آب انبارها نگهداری میشود. یک چشمۀ آب شیرین هم در چهارهزارگزی دهستان وجود دارد. محصول عمده بخش غله، خرما، برنج، لیمو و تنباکوی معروف هکان است که به مرغوبیت شهرت دارد. این دهستان از سه آبادی قلات و کناردان و دهکده تشکیل شده و جمعاً 1100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
آرمیدن زیر درخت و جای گرفتن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، فرودآمدن به قوم بعد شام. (منتهی الارب). فرودآمدن به قوم پس از فرارسیدن شامگاه. (از اقرب الموارد) ، نگونسار افتادن بر زمین. (منتهی الارب) ، رفتن. یقال:ماادری أین هکع، یعنی نمیدانم کجا رفت. (از منتهی الارب) ، سرفیدن شتر. (منتهی الارب). این معنی در اقرب الموارد برای مصدر هکع و هکاع آمده است، فروهشتن شب تاریکی خود را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، باز شکسته شدن استخوان بعد درستی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
آرمیدن زیر درخت و جای گرفتن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، فرودآمدن به قوم بعدِ شام. (منتهی الارب). فرودآمدن به قوم پس از فرارسیدن شامگاه. (از اقرب الموارد) ، نگونسار افتادن بر زمین. (منتهی الارب) ، رفتن. یقال:ماادری أین هکع، یعنی نمیدانم کجا رفت. (از منتهی الارب) ، سرفیدن شتر. (منتهی الارب). این معنی در اقرب الموارد برای مصدر هکع و هکاع آمده است، فروهشتن شب تاریکی خود را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، باز شکسته شدن استخوان بعدِ درستی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
درختی است از خار ماورای عض و عضاه که بیخ آن در تابستان خشک نشود و آن باریک است و ضعیف، از این رو در عرب آدم ضعیف را به شکاع نسبت کنند و گویند: کأنه عود شکاعاً. رنگ برگ آن سبز و رنگ شاخه هایش برخی سرخ و برخی زرد است و به پارسی گزگاو گویند. (از تذکرۀ صیدنۀ ابوریحان بیرونی). گرم است به درجۀ اول و خشک به دویم، ملازه و آماس معده و قروح و خون از بر برآمدن را مفیداست. (نزهه القلوب). و رجوع به شکاعا و شکاعی شود
درختی است از خار ماورای عض و عضاه که بیخ آن در تابستان خشک نشود و آن باریک است و ضعیف، از این رو در عرب آدم ضعیف را به شکاع نسبت کنند و گویند: کأنه عود شکاعاً. رنگ برگ آن سبز و رنگ شاخه هایش برخی سرخ و برخی زرد است و به پارسی گزگاو گویند. (از تذکرۀ صیدنۀ ابوریحان بیرونی). گرم است به درجۀ اول و خشک به دویم، ملازه و آماس معده و قروح و خون از بر برآمدن را مفیداست. (نزهه القلوب). و رجوع به شکاعا و شکاعی شود