خورشید، آفتاب، برای مثال نور گیتی فروز چشمۀ هور / زشت باشد به چشم موشک کور (سعدی - ۱۲۸)، ستاره، بخت، طالع، برای مثال ز بیژن فزون بود هومان به زور / هنر عیب گردد چو برگشت هور ی به یکبارگی تیره شد هور تو / کجا شد چنان مردی و زور تو (فردوسی - ۴/۵۲)
خورشید، آفتاب، برای مِثال نور گیتی فروز چشمۀ هور / زشت باشد به چشم موشک کور (سعدی - ۱۲۸)، ستاره، بخت، طالع، برای مِثال ز بیژن فزون بود هومان به زور / هنر عیب گردد چو برگشت هور ی به یکبارگی تیره شد هور تو / کجا شد چنان مردی و زور تو (فردوسی - ۴/۵۲)
کلمه منحوت بر وزن جبروت و ملکوت، که از آن افکار پریشان و مالیخولیایی بنگیان و حشیشیان را اراده کنند. (یادداشت مؤلف). - در عالم هپروت سیر کردن، افکاری چون افکار حشیش و بنگ کشیدگان پروردن. خیالاتی چون خیالات چرسیان و بنگیان کردن. خیالات واهی داشتن: او در عالم هپروت سیر میکند. (یادداشت مؤلف). - عالم هپروت، در تداول عامه، دنیای واهی و خیالی محض
کلمه منحوت بر وزن جبروت و ملکوت، که از آن افکار پریشان و مالیخولیایی بنگیان و حشیشیان را اراده کنند. (یادداشت مؤلف). - در عالم هپروت سیر کردن، افکاری چون افکار حشیش و بنگ کشیدگان پروردن. خیالاتی چون خیالات چرسیان و بنگیان کردن. خیالات واهی داشتن: او در عالم هپروت سیر میکند. (یادداشت مؤلف). - عالم هپروت، در تداول عامه، دنیای واهی و خیالی محض
به لغت اوستائی، نام گیاهی است که سوزانیدن آن ممنوع بوده است. نوع این درخت امروز به درستی معلوم نیست. اما نظر به این که در آئین مزدیسنا چوب تر و بدبو را نباید در آتش گذاشت باید که هپرسی از نوع درختانی باشد که چوبشان هنگام سوختن بدبوست. (از یشتها ج 2 ص 131)
به لغت اوستائی، نام گیاهی است که سوزانیدن آن ممنوع بوده است. نوع این درخت امروز به درستی معلوم نیست. اما نظر به این که در آئین مزدیسنا چوب تر و بدبو را نباید در آتش گذاشت باید که هپرسی از نوع درختانی باشد که چوبشان هنگام سوختن بدبوست. (از یشتها ج 2 ص 131)
مخفف شاه پر. پر اولین بال جانوران پرنده را گویند. (برهان) (از آنندراج). قادمه. (دهار). پیش بال: ببریده در آشیان تقدیس وصف تو ز جبرئیل شهپر. ناصرخسرو. آن همائی را که سوی جد او بازو زدی عنبرین گیسوی او بازوش را شهپر سزد. سوزنی. گیسوی تو شهپرّ همای نبوی دان بوینده چو مشک تبت و تنگت و طفقاج. سوزنی. جز دل و چشم جهانسوزان نسازد آشیان گرزه و زاغ کمان و شست شهپرّ عقاب. سوزنی. نسر طایر بیفکند شهپر که پرش بر سهام او زیبد. خاقانی. دهلیز دار ملک الهی است صحن او فراش جبرئیلش و جاروب شهپرش. خاقانی. مگس ران کردن از شهپرّ طاوس عجب زشت است بر طاوس زیبا. خاقانی. فرمان داد تا شهپر خویش بروی مالید و بصورت اصلی بازیافت. (سندبادنامه ص 254). میبرید از منازل فلکی شاهراهی به شهپر ملکی. نظامی. بر اوج فلک چون پرد جره باز که در شهپرش بسته ای سنگ آز. سعدی. شهپر زاغ و زغن زیبای صید و قید نیست این کرامت همره شهباز و شاهین کرده اند. حافظ. شکر خدا که باز در این اوج بارگاه طاووس عرش میشنود صیت شهپرم. حافظ. همای زلف شاهین شهپرش را دل شاهان عالم زیر پر باد. حافظ. و رجوع به شاه پر شود. - شهپر برکندن، پر ریختن: باری به ناز و دلبری گر سوی صحرا بگذری واله شود کبک دری طاووس شهپر برکند. سعدی. - شهپر جبرئیل (جبریل) ، شاهبال روح الامین که مقدس و فرخنده داشته اند: ای فر پر همای سایۀ درگاه تو شهپر جبریل باد بر سر تو سایبان. خاقانی. خروش شهپر جبریل و صور اسرافیل غریو سبحۀ رضوان و زیورحورا. خاقانی. بارگی از شهپر جبریل ساخت بادزن از بال سرافیل ساخت. نظامی. عرش روانی که ز تن رسته اند شهپر جبریل بدل بسته اند. نظامی. بر خوان عنکبوت که بریان مگس بود شهپرّ جبرئیل مگس رانت آرزوست. سعدی. - شهپر روح، شهپر روح الامین. شهپر جبرئیل: هست فراش جد تو در خلد شهپر روح و زلف و گیسوی حور. سوزنی. - شهپر روح الامین، شهپر جبرئیل: ناصیۀ حور عین پرچم شبرنگ تست شهپر روح الامین پر سهام تو باد. خاقانی. ، اصطلاح مصوب فرهنگستان برای قسمتی از بالهای هواپیما که تغییر جهت و امتداد حرکت بتوسط آن انجام میگیرد و کار شهپر را در پرندگان انجام می دهد.
حبهالسوداء است که شونیز نیز نامند. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به حبهالسوداء و شونیز شود
مخفف شاه پر. پر اولین بال جانوران پرنده را گویند. (برهان) (از آنندراج). قادمه. (دهار). پیش بال: ببریده در آشیان تقدیس وصف تو ز جبرئیل شهپر. ناصرخسرو. آن همائی را که سوی جد او بازو زدی عنبرین گیسوی او بازوش را شهپر سزد. سوزنی. گیسوی تو شهپرّ همای نبوی دان بوینده چو مشک تبت و تنگت و طفقاج. سوزنی. جز دل و چشم جهانسوزان نسازد آشیان گرزه و زاغ کمان و شست شهپرّ عقاب. سوزنی. نسر طایر بیفکند شهپر که پرش بر سهام او زیبد. خاقانی. دهلیز دار ملک الهی است صحن او فراش جبرئیلش و جاروب شهپرش. خاقانی. مگس ران کردن از شهپرّ طاوس عجب زشت است بر طاوس زیبا. خاقانی. فرمان داد تا شهپر خویش بروی مالید و بصورت اصلی بازیافت. (سندبادنامه ص 254). میبرید از منازل فلکی شاهراهی به شهپر ملکی. نظامی. بر اوج فلک چون پرد جره باز که در شهپرش بسته ای سنگ آز. سعدی. شهپر زاغ و زغن زیبای صید و قید نیست این کرامت همره شهباز و شاهین کرده اند. حافظ. شکر خدا که باز در این اوج بارگاه طاووس عرش میشنود صیت شهپرم. حافظ. همای زلف شاهین شهپرش را دل شاهان عالم زیر پر باد. حافظ. و رجوع به شاه پر شود. - شهپر برکندن، پر ریختن: باری به ناز و دلبری گر سوی صحرا بگذری واله شود کبک دری طاووس شهپر برکند. سعدی. - شهپر جبرئیل (جبریل) ، شاهبال روح الامین که مقدس و فرخنده داشته اند: ای فر پر همای سایۀ درگاه تو شهپر جبریل باد بر سر تو سایبان. خاقانی. خروش شهپر جبریل و صور اسرافیل غریو سبحۀ رضوان و زیورحورا. خاقانی. بارگی از شهپر جبریل ساخت بادزن از بال سرافیل ساخت. نظامی. عرش روانی که ز تن رسته اند شهپر جبریل بدل بسته اند. نظامی. بر خوان عنکبوت که بریان مگس بود شهپرّ جبرئیل مگس رانت آرزوست. سعدی. - شهپر روح، شهپر روح الامین. شهپر جبرئیل: هست فراش جد تو در خلد شهپر روح و زلف و گیسوی حور. سوزنی. - شهپر روح الامین، شهپر جبرئیل: ناصیۀ حور عین پرچم شبرنگ تست شهپر روح الامین پر سهام تو باد. خاقانی. ، اصطلاح مصوب فرهنگستان برای قسمتی از بالهای هواپیما که تغییر جهت و امتداد حرکت بتوسط آن انجام میگیرد و کار شهپر را در پرندگان انجام می دهد.
حبهالسوداء است که شونیز نیز نامند. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به حبهالسوداء و شونیز شود
دهی است از دهستان میداود (سرگچ) بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز، واقع در 18 هزارگزی جنوب خاوری باغ ملک و 18 هزارگزی جنوب خاوری راه اتومبیل رو باغ ملک به ایذه. ناحیه ای است کوهستانی معتدل و مالاریایی و دارای 500 تن سکنه است. آب آن از رود و چشمه و محصولاتش غلات و برنج میباشد. اهالی به زراعت مشغولند. راه مالرو دارد. ساکنین آن از طایفۀ ممبینی هستند. معدن گچ در آنجا وجود دارد. این آبادی از محلهای کله پیر، دورتو، پس کره و سرسورد تشکیل شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان میداود (سرگچ) بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز، واقع در 18 هزارگزی جنوب خاوری باغ ملک و 18 هزارگزی جنوب خاوری راه اتومبیل رو باغ ملک به ایذه. ناحیه ای است کوهستانی معتدل و مالاریایی و دارای 500 تن سکنه است. آب آن از رود و چشمه و محصولاتش غلات و برنج میباشد. اهالی به زراعت مشغولند. راه مالرو دارد. ساکنین آن از طایفۀ ممبینی هستند. معدن گچ در آنجا وجود دارد. این آبادی از محلهای کله پیر، دورتو، پس کره و سرسورد تشکیل شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)