جدول جو
جدول جو

معنی هوفل - جستجوی لغت در جدول جو

هوفل
دهی است از بخش حومه سوسنگرد شهرستان دشت میشان. کنار رود کرخه قرار دارد و دارای 200 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هوال
تصویر هوال
(پسرانه)
خبر، رفیق (نگارش کردی: ههوا)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هول
تصویر هول
خوف، هراس، ترس، بیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فوفل
تصویر فوفل
درختی از خانوادۀ نخل با چوبی سیاه رنگ که در نجاری به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
(هَُ)
جمع واژۀ هول. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به هول شود
لغت نامه دهخدا
(هََ / هو)
خانه عنکبوت. (مهذب الاسماء) ، باد گرم، باد سرد. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). از اضداد است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مرد تهی بی خیر و گول بددل، (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج)،
پوست بیضه مانندی، (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
پیکری است به شکل سر مردم نزدیک هرمان به مصر، که گویند طلسم رمل است. (منتهی الارب). ابوالهول. (اقرب الموارد). رجوع به ابوالهول شود
لغت نامه دهخدا
(هََ / هُو)
راست و درست. (آنندراج) (برهان) :
گفت که تو زیرککی مست خیالی و شکی
گول شدم هول شدم وز همه برکنده شدم.
مولوی (از آنندراج و جهانگیری).
صاحب جهانگیری بیت فوق را شاهد برای معنی درست آورده است و در انجمن آرا و آنندراج آمده: در این معنی تأمل است، چه گول ضد زیرکی است و گول شدن مناسب است ولی هول شدن به معنی درست شدن به این مقام نمیسازد و از سبک غزل مولانا دور است، بلند و رفیع. (برهان) :
چگونه هول حیوانی چو بالاور ژیان شیری
کجا پیل ژیان زو تا جهان باشد جهان باشد.
فرخی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
ناقه هول الجنان، ناقۀ تیزخاطر و چالاک، (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ فَ)
ابن خویلدبن اسد قرشی، او را بخاطر شجاعتش ’اسد قریش’ می گفتند. در جنگ بدر به سال دوم هجرت به دست علی بن ابی طالب کشته شد. (از الاعلام زرکلی ج 9 ص 32). و رجوع به طبقات ابن سعد ج 3 ص 153 و نسب قریش ص 229 و جمهرهالانساب ص شود
ابن عبدمناف بن قصی قرشی، جدی جاهلی است. رجوع به الاعلام زرکلی ج 9 ص 33 و المحبر ص 162 و معجم البلدان ج 5 ص 111 و جمهرهالانساب ص 106 و سیره بن هشام ج 1 ص 146 و معجم، استعجم ص 745 و اللباب ج 3 ص 244 شود
لغت نامه دهخدا
(هََ جَ)
دشت دوراطراف بی نشان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، زمین ناهموار، شتر تیزرو. (منتهی الارب) ، ناقۀ شتاب زده، شب دراز، مرد آهسته و گران. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، زن فراخ فرج. (منتهی الارب) ، زن تباهکار، بقیۀ خواب و پینکی، لنگر کشتی، مرد دراز گول شتاب زده، نوعی رفتار با فروهشتگی و استرخاء. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
ظرف سفالین: قبل از استعمال اکسید مس را تا حرارت قرمز در یک موفل باید گرم کرد، (روش تهیۀ مواد آلی ص 118)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
ابوهلال آرد: گویند قفل، فارسی معرب است و اصل آن کوفل است. و به عقیدۀ ما قفل عربی است از ’قفل الشی’ اذا یبس. (از المعرب جوالیقی ص 276)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
فوفل. (اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). پوپل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جم اسپرم. (از فهرست مخزن الادویه). رجوع به جم اسپرم شود
لغت نامه دهخدا
آنندراج، در شاهد زیر ظاهراًبه معنی خوشه یا دانۀ انگور آمده است:
تا نگوید حرف، یکسر دختر رز را بکش
باغبان دانسته میبرد زبان تاک را.
هاشم (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
بسیارخواسته ترین شهری است اندر ناحیت زنگستان. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
اسم خرفه است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(فو فِ / فَ)
درختی است از تیره نخل ها که در مناطق گرم آسیا، هندوستان و جزایر سند و جاوه میروید. درختی است نسبهً بلند و برگهایش شانه ای هستند که در انتهای تنه برافراشتۀ آن مانند تاجی قرار دارند. این درخت مانند خرمادوپایه و میوه اش شفت است که قسمت میان برش دارای الیاف سلولزی میباشد ولی هسته اش دارای پوست نازک است. چوب این درخت را در نجاریهای ظریف به کار میبرند و ازپوست آن الیاف قابل نساجی به دست می آورند و جوانۀ انتهایی تنه آن را بنام کلم فوفل - چون مانند پنیر نرم است - به مصرف تغذیه میرسانند. پوپل. کوثل. تانبول. تنبول. تامول. فوفل آغاجی. کوپل. سپاری. اطموط. اطماط. نخل هندی. پوگافالا. اریکا. در بعض کتب جزو مرادفات فوفل کلمه تملول نیز ذکر شده است ولی تملول با این درخت فرق دارد. (فرهنگ فارسی معین) :
به کف طاس روغن کهان و مهان
چو تنبول و فوفلش اندر دهان.
اسدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از هوذل
تصویر هوذل
بچه میمون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوفل
تصویر پوفل
فوفل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هول
تصویر هول
ترس از کاری که راه آن دریافته نشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هوف
تصویر هوف
گول، تهی مایه نا آگاه باد سرد، باد گرم از واژگان دو پهلو
فرهنگ لغت هوشیار
تازی گشته پوپل سپاری از گیاهان سپیاری درختی است از تیره نخل ها که در مناطق گرم آسیا (هندوستان و جزایر سند و جاوه) می روید. درختی است نسبتا بلند و برگهایش شانه یی هستند که در انتهای تنه بر افراشته این درخت مانند تاجی قرار دارند. این درخت مانند خرما دو پایه است. میوه اش شفت است که قسمت میان برش دارای الیاف سلولزی می باشد ولی هسته اش دارای پوست نازک است چوب این درخت را در نجاری های ظریف به کار می برند و از پوست آن الیاف قابل نساجی بدست می آورند و جوانه انتهایی تنه آن را به نام کلم فوفل - چون مانند پنیر نرم است - به مصرف تغذیه می رسانند پوپل کوثل تانبول تنبول تامول فوفل آغاجی کوپل فوفل سپاری اطموط اطماط نخل هندی پوگافالا اریکا. توضیح در بعضی کتب مرادفات تملول کلمه فوفل نیز ذکر شده که با این درخت نباید اشتباه شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوفل
تصویر نوفل
شغال، جوان زیبا، دهش، دریا، بخشنده، کفتار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هول
تصویر هول
((هُ))
دست پاچه
فرهنگ فارسی معین
((فِ یا فَ))
درختی است از تیره نخل ها که در مناطق گرم آسیا (هندوستان و جزایر سند و جاوه) می روید. درختی است نسبتاً بلند و برگ هایش شانه ای هستند که در انتهای تنه برافراشته این درخت مانند تاجی قرار دارند. چوب این درخت را در نجاری های ظریف به کار می ب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هول
تصویر هول
هراس، ترس، بیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هول
تصویر هول
هراس
فرهنگ واژه فارسی سره
اعراض، بیم، پروا، ترس، خوف، دهشت، رعب، وحشت، هراس، شتاب، شتابزدگی، عجله
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دلواپس، مردد، عجله، شتاب، ترس
فرهنگ گویش مازندرانی
از اصوات تعجب و ناباوری، مکیدن
فرهنگ گویش مازندرانی