جدول جو
جدول جو

معنی هورات - جستجوی لغت در جدول جو

هورات
(هََ)
جمع واژۀ هوره. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به هوره شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هوران
تصویر هوران
(دخترانه و پسرانه)
آفتاب (نگارش کردی: هران)، مرغزار کوچک در کوهستان (نگارش کردی: ههوران)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هورام
تصویر هورام
(دخترانه و پسرانه)
هنگام طلوع آفتاب، اسم قدیمی سرزمین هورامان (اورامان)، مردم منطقه اورامان، (نگارش کردی: ههورام)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هوراز
تصویر هوراز
(پسرانه)
دوست صمیمی (نگارش کردی: ههوراز)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بورات
تصویر بورات
هر یک از نمک های اسید بوریک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عورات
تصویر عورات
عورت ها، اموری که انسان از آن شرم داشته باشد، عضوی که انسان از روی شرم و حیا می پوشاند، شرمگاه ها، کنایه از جنس زن ها، جمع واژۀ عورت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هورا
تصویر هورا
هلهلۀ تحسین و شادی
فرهنگ فارسی عمید
کتاب مقدس و مذهبی قوم یهود که از حضرت موسی باقی مانده است و شامل پنج کتاب (اسفار خمسه) می باشد، ۱) سفر تکوین، راجع به خلقت عالم و اوایل تاریخ بنی اسرائیل. ۲) سفر خروج، دربارۀ مهاجرت بنی اسراییل از مصر. ۳) سفر لاویان، شامل قوانین مذهبی و شرایع و قواعد و حدود سبط لاوی (از اسباط دوازده گانۀ اسرائیل) . ۴) سفر اعداد، دربارۀ مسافرت بنی اسرائیل و فتح اراضی کنعان و قوۀ مادی آن ها. ۵) سفر تثنیه، مکمل کتب قبلی است و تکرار شرایع را به طور اختصار بیان کرده است. مجموعۀ اسفار پنج گانه و ملحقات تورات را عهد قدیم یا عهد عتیق می گویند
فرهنگ فارسی عمید
(هََ وَ)
جمع واژۀ هوشه. (اقرب الموارد). رجوع به هوشه شود
لغت نامه دهخدا
فریاد و بانگ حاکی از طرفداری و تشویق کسی و معمولاً با فعل کشیدن به کار رود
لغت نامه دهخدا
(هََ بَ)
شهری است به خراسان. (منتهی الارب). هرات از اقلیم چهارم است. طولش از جزایرخالدات ’صدک’ و عرض از خط استوا ’لدک’. آن را امیری، هرات نام از توابع جهان پهلوان نریمان ساخت. اسکندر رومی بعد از خرابی تجدید عمارتش کرد. دور باروش 9 هزار گام است و هوایی در غایت نیکویی و درستی دارد، و پیوسته در تابستان شمال وزد و در خوشی آن گفته اند:اگر در سرزمینی خاک اصفهان و باد هرات و آب خوارزم گرد آیند مرگ در آنجا بسیار کم است. آب هرات از نهرچۀ هری رود است. باغستانش بسیار است و هجده پاره دیه است متصل بدان شهر. از میوه هایش انگور فخری و خربزۀنیکوست. و مردم آنجا سلاح ورز و جنگی و عیارپیشه باشند و در آنجا قلعه ای محکم است و آن را شمیرم خوانند. بر دوفرسنگی شهر بر کوه آتشخانه ای بوده است که آن راارشک گفته اند. و این زمان قلعۀ امکلجه میگویند و مابین آتشکده و شهر، کنیسۀ نصاری بوده است. از مزار کبار اولیا و علما تربت شیخ عبداﷲ انصاری معروف به پیر هری و خواجه محمدابوالولید و امام فخر رازی در آن شهر است. در این شهر در حین حکومت ملکان غور دوازده هزار دکان آبادان بوده و ششهزار حمام و کاروانسرا وطاحونه و سیصدوپنجاه ونه مدرسه و خانقاه و آتش خانه وچهارصدوچهل وچهارهزار خانه مردم نشین بوده است. (از نزهه القلوب حمداﷲ مستوفی چ لیدن صص 151- 152). این شهر تا زمان حکومت قاجاریه جزو شهرهای ایران بود و در اواخر دورۀ فتحعلیشاه افغانستان آن را تصاحب کرد
لغت نامه دهخدا
(هََ رْ را)
شیر بیشه. (منتهی الارب). هرت. هروت. هریت. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
نیک بخت و نام بخت نیک. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
کلمان (1854-1926 میلادی)، از خاورشناسان فرانسوی زبان است که در ژورنال آسیایی مقالاتی در باب آثار ادبی ایران و به خصوص حروفیه دارد و نیز تحقیقات دیگری درباره مشرق زمین کرده است، رجوع به ج 3 تاریخ ادبیات براون (از سعدی تا جامی) ترجمه حکمت شود
لغت نامه دهخدا
نام شهریار جازر بود که هنگام گشودن فلسطین بر جازر شهریار بود، (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ دار، (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)، رجوع به دار شود
لغت نامه دهخدا
(عَ / عَ وَ)
جمع واژۀ عوره. رجوع به عوره و عورت شود، در زبان فارسی بمعنی زنان بکار رود: بر دل اطفال و عورات او که یتیم و بیوه شوند نمی بخشاید. (سندبادنامه ص 59). تمامت اهل اصفهان از صغیر و کبیر و وضیع و شریف و خاص و عام و اطفال و عورات هر کس بحسب حال طبقات و درجات به الوان اسباب... (ترجمه محاسن اصفهان ص 17). و رجوع به عورت شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
توراه. توریه. اسفار پنجگانه موسی. معرب ’توره’ عبری است و معنی آن شریعت و وصیت است که همه آن بر عهد قدیم اطلاق می شود. (از اقرب الموارد). کتاب موسی (ع). (ناظم الاطباء). عهد عتیق. صورهالعتیقه. (ابن الندیم). در عبری تورا نامی است که یهودان به قانون موسی دهند. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). اسفار پنجگانه یا پنج کتاب موسی عبارت است از: 1- ژنز یا سفر تکوین تا استقرار عبرانیان در مصر. 2- جلای وطن یا سفر خروج. 3- سفر لاویان یا احکام صریح مذهبی. 4- سفر اعداد یا شرح نیروی مادی قوم. 5- سفر تثنیه یا مکمل کتابهای یادشدۀ قبل. (از لاروس) : یا اهل الکتاب لم تحاجون فی ابراهیم و ماانزلت التوریه و الانجیل الا من بعده اءفلاتعقلون. (قرآن 3 / 65). و کیف یحکمونک و عندهم التوریه فیها حکم الله.... (قرآن 5 / 43).
به زرق تو این بار غره نگردم
گر انجیل و تورات پیشم بخوانی.
منوچهری.
رجوع به نشوءاللغه ص 68 و مزدیسنا و یشتها و فرهنگ ایران باستان و مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را نوعی سبزی معنی کرده است. رجوع به دزی ج 2 ص 496 شود
لغت نامه دهخدا
ساخته فارسی گویان از هوس ریژ ها آرزو ها گولی ها جمع هوس: ز منزل هوسات اردو گام پیش نهی نزول در حرم کبریا توانی کرد. (دیوان کبیر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشهورات ظاهری
تصویر مشهورات ظاهری
شناختگان راست نما زبانزد کرویز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متهورات
تصویر متهورات
جمع متهوره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تورات
تصویر تورات
کتاب مقدس یهود که از حضرت موسی (ع) باقیمانده است، عهد عتیق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عورات
تصویر عورات
جمع عوره، زنان تنها در فارسی بانگ سگ فریاد سگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هوشات
تصویر هوشات
جمع هوشه، آشوب ها گروه های در آمیخته
فرهنگ لغت هوشیار
کلمه ایست که باصدای بلند و ممتد برای اظهار شادی و تحسین اداکنند هلهله شادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهورات
تصویر تهورات
جمع تهور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرات
تصویر هرات
نیکبخت و نام بخت نیک نام شهری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشهورات حقیقی
تصویر مشهورات حقیقی
شناختگان راست زبانزد کرویز (منطق)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تورات
تصویر تورات
به معنی اخص، به اسفار خمسه عهد عتیق (تکوین، خروج، احبار، عدد و تثنیه)، انبیا (ابراهیم، اسحاق، یعقوب و ایام بنی اسراییل در برسینا) و توصیه های موسوی در اخلاق و شرایع اطلاق می شود، همه کتاب مقدس را به خطا تورات نامند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عورات
تصویر عورات
((عَ وَ))
جمع عورت. پوشیده رویان، اهل حرم
فرهنگ فارسی معین
اگر کسی بیند تورات همی خواند، دلیل که وی را قوتی پدید آید از مردم محتشم. اگر بیند تورات خواند به ظاهر، دلیل که با کسی خصومت کند و بر وی ظفر یابد و مرادش حاصل شود. اگر بیند کسی را تعلیم تورات می کرد، دلیل که از آن کس خیر بدو رسد. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب
آت و آشغال که بر اثر سیل یا آبرفت رودخانه در گوشه ای انباشته.، برگ خشک شده در جنگل
فرهنگ گویش مازندرانی
تیغ و آشغال های درون آبندان و مرداب
فرهنگ گویش مازندرانی
سرکشیدن، صدای سر کشیدن مایعات
فرهنگ گویش مازندرانی