جدول جو
جدول جو

معنی هودعه - جستجوی لغت در جدول جو

هودعه
(هََ دَ عَ)
یک شترمرغ. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هوده
تصویر هوده
(دخترانه)
راست، درست
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هوده
تصویر هوده
سود و فایده، راست و درست، حق
فرهنگ فارسی عمید
(وَ دَ عَ)
ودعه. (منتهی الارب). رجوع به ودعه و ودع شود
لغت نامه دهخدا
(عَ / عِ)
از رودخانه های مازندران است که آب سید محله نیز گویند. (ترجمه مازندران و استراباد رابینو ص 23 و متن انگلیسی ص 6)
لغت نامه دهخدا
(هَُ عَ)
آنچه از گلوی قی کننده برآید. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دَ عَ)
سپرده شده. (غیاث) (آنندراج) ، کاشته شده. زراعت شده:
تو بکردی او بکردی مودعه
زان که ارض اﷲ آمد واسعه.
مولوی.
و رجوع به مودع شود
لغت نامه دهخدا
(هََ دَ)
شترمرغ. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ دَ)
هودج. بارگیر، که مرکبی است زنان را: قعده، هوده یا مرکبی دیگر مر زنان را. (منتهی الارب). رجوع به هودج شود
لغت نامه دهخدا
(هََ وَ دَ)
کوهان شتر. (منتهی الارب). ج، هود
لغت نامه دهخدا
(وَ عَ)
شبه سپید که از دریا برآرند و شکاف آن همچو شکاف خستۀ خرما باشد و به فارسی مورچه خوانند و به هندی کوری و جهت دفع چشم زخم بر گردن کودکان آویزند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج، ودعات، ودع. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به ودع شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از هوده
تصویر هوده
کوهان هودج. حق راستی مقابل بیهوده، سود فایده مقابل بیهوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مودعه
تصویر مودعه
مودعه در فارسی مونث مودع و سپرده شده مونث مودع، جمع مودعات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هوده
تصویر هوده
((د))
درست، حق، سود، فایده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هوده
تصویر هوده
نتیجه، سرانجام، فایده، منفعت
فرهنگ واژه فارسی سره
حق، درستی، راستی، کجاوه، محمل، هودج، بهره، سود، فایده
متضاد: ناحق، 3، بیهوده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
هفده
فرهنگ گویش مازندرانی