عامل ها، آنانکه یا چیزهایی که باعث به وجود آمدن چیزی یا حالتی می شود، عمل کننده ها، اجرا کننده ها، بامهارت ها، متخصص ها، کسانی که امور مالی یا ملکی کس دیگر را اداره می کند، والی ها، حاکم ها، جمع واژۀ عامل
عامل ها، آنانکه یا چیزهایی که باعث به وجود آمدن چیزی یا حالتی می شود، عمل کننده ها، اجرا کننده ها، بامهارت ها، متخصص ها، کسانی که امور مالی یا ملکی کس دیگر را اداره می کند، والی ها، حاکم ها، جمعِ واژۀ عامل
جمع واژۀ هامّه. (منتهی الارب). به معنی حشرات الارض مثل مار وکژدم و راسو و مور و هر خزنده و گزنده است. (غیاث). در فارسی به تخفیف هم به کار رفته است: بسا که تو به ره اندر زبهر دانگی سیم شکست خواهی خوردن ز پشه و ز هوام. فرخی. جرم زمین تا قرار یافت ز عدلت بس نفس شکر کز هوام برآمد. خاقانی. اندرافتادند درهم ز ازدحام همچو اندر دوغ گندیده هوام. مولوی
جَمعِ واژۀ هامَّه. (منتهی الارب). به معنی حشرات الارض مثل مار وکژدم و راسو و مور و هر خزنده و گزنده است. (غیاث). در فارسی به تخفیف هم به کار رفته است: بسا که تو به ره اندر زبهر دانگی سیم شکست خواهی خوردن ز پشه و ز هوام. فرخی. جرم زمین تا قرار یافت ز عدلت بس نفس شکر کز هوام برآمد. خاقانی. اندرافتادند درهم ز ازدحام همچو اندر دوغ گندیده هوام. مولوی
ج عامل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از تاج العروس). رجوع به عامل شود، جمع واژۀ عامله. (اقرب الموارد) (از تاج العروس) (ناظم الاطباء). رجوع به عامله شود، پایها، گاوان کشت کاری و خرمن کوبی و مانند آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گاوهای کاری و شتران باری. (آنندراج) ، خاک و آب و بذر و گاو و کار، که در عقد مزارعه منظور شود. (فرهنگ فارسی معین) ، (اصطلاح نحو) کلماتی هستند که سبب وجود اعرابی معین در کلمه دیگر شوند، و آنها یا حرف و یا فعل میباشند، از قبیل عوامل نصب و عوامل جر و غیره. رجوع به عامل شود، در تداول امروزین، سببها و باعث ها: یکی از عوامل حادثه فلان شخص بود
ج ِعامِل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از تاج العروس). رجوع به عامل شود، جَمعِ واژۀ عامله. (اقرب الموارد) (از تاج العروس) (ناظم الاطباء). رجوع به عامله شود، پایها، گاوان کشت کاری و خرمن کوبی و مانند آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گاوهای کاری و شتران باری. (آنندراج) ، خاک و آب و بذر و گاو و کار، که در عقد مزارعه منظور شود. (فرهنگ فارسی معین) ، (اصطلاح نحو) کلماتی هستند که سبب وجود اِعرابی معین در کلمه دیگر شوند، و آنها یا حرف و یا فعل میباشند، از قبیل عوامل نصب و عوامل جر و غیره. رجوع به عامل شود، در تداول امروزین، سببها و باعث ها: یکی از عوامل حادثه فلان شخص بود
جمع واژۀ حامله. زنان حامله. (غیاث) (آنندراج) ، جمع واژۀ حامل. (ناظم الاطباء) ، پاها. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پی قدم و پی ذراع. (منتهی الارب). عصب قدم و عصب ذراع. (از اقرب الموارد)
جَمعِ واژۀ حامله. زنان حامله. (غیاث) (آنندراج) ، جَمعِ واژۀ حامل. (ناظم الاطباء) ، پاها. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پی قدم و پی ذراع. (منتهی الارب). عصب قدم و عصب ذراع. (از اقرب الموارد)