واحدی در ارتش مرکب از سه گردان، سپاه هوشیاری، دانایی، برای مثال ای همه سیرت تو هنگ و ثبات / چه کنم بی ثبات و بی هنگم (انوری - ۶۹۲)، سنگینی، برای مثال ز هنگ سپهدار و چنگ سوار / نیامد دوال کمر پایدار (فردوسی - ۱/۳۴۸) کنایه از وقار، شوکت زور، قدرت قصد، آهنگ
واحدی در ارتش مرکب از سه گُردان، سپاه هوشیاری، دانایی، برای مِثال ای همه سیرت تو هنگ و ثبات / چه کنم بی ثبات و بی هنگم (انوری - ۶۹۲)، سنگینی، برای مِثال ز هنگ سپهدار و چنگ سوار / نیامد دوال کمر پایدار (فردوسی - ۱/۳۴۸) کنایه از وقار، شوکت زور، قدرت قصد، آهنگ
دهی است از بخش معلم کلایۀ شهرستان قزوین. دارای 252 تن سکنه، آب آن از چشمه سار و محصول عمده اش غله، سیب، شلغم، گردو، بادام و کرچک و کار دستی مردم آنجا جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است از بخش معلم کلایۀ شهرستان قزوین. دارای 252 تن سکنه، آب آن از چشمه سار و محصول عمده اش غله، سیب، شلغم، گردو، بادام و کرچک و کار دستی مردم آنجا جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
تاکنون و تا حال. (برهان) : دلم پرآتش کردی و قد و قامت کوز فرازنامد هنگام مردمیت هنوز؟ آغاجی. هنوز از لبت شیر بوید همی دلت ناز و شادی بجوید همی. فردوسی. بدو گفت نیرنگ سازی هنوز نگردد همی پشت شوخ تو کوز؟ فردوسی. هنوز آن کمربند نگشاده ام همان تیغ پولاد ننهاده ام. فردوسی. پیش من یک بار او شعر یکی دوست بخواند زآن زمان باز هنوز این دل من پرهنر است. لبیبی. تهی نکرده بدم جام می هنوز ازمی که کرده بودم ازخون دو دیده مالامال. زینبی. هنوز اندرآن خانه گبرکان بمانده ست بر جای چون عرعری. منوچهری. باش که این پادشه هنوز جوان است نیم رسیده یکی هزبردمان است. منوچهری. عصیر جوانه هنوز از قدح همی زد به تعجیل پرتابها. منوچهری. هنوز ده روز برنیامده است که حصیری آب این کار را پاک بریخت. (تاریخ بیهقی). هنوز اندراین کار بد سرفراز رسیدند دو پیر نزدش فراز. اسدی. بنی امیه شدند و ز بعد بن عباس بسی شدند و از ایشان هنوز نیست اثر. ناصرخسرو. اگر هنوز شوری مانده باشد روزی دیگر در آب کنند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و آن باغ که در او تخم انگور بکشتند هنوز برجاست. (نوروزنامه). گفت: اگر نه آنستی که تو هنوز خردی و این ادب نیاموخته ای من تو را امروز مالشی دادمی. (نوروزنامه). کشمکش جور در اعضا هنوز کن مکن عدل نه پیدا هنوز. نظامی. هنوز از عشقبازی گرم و داغ است هنوزش شور شیرین در دماغ است. نظامی. هنوزم آب در جوی جوانی است هنوزم لب پر آب زندگانی است. نظامی. هنوزم هندوان آتش پرستند هنوزم چشم چون ترکان مستند. نظامی. اگر بیگانگان تشریف بخشند هنوز از دوستان خوشتر گدایی. سعدی. هنوز با همه بدعهدیت دعا گویم هنوز با همه بدمهریت طلبکارم. سعدی. آید هنوزشان ز لب لعل بوی شیر شیرین لبان نه شیر که شکر مزیده اند. سعدی. برنیامد از تمنای لبت کامم هنوز بر امید جام لعلت دردی آشامم هنوز در ازل داده ست ما را ساقی لعل لبت جرعۀ جامی که من مدهوش آن جامم هنوز ساقیا یک جرعه ای زآن آب آتشگون که من در میان پختگان عشق او خامم هنوز. حافظ. ، بهتر. از آن بهتر است: عزی که آن ز فضل نباشد هنوزذل فخری که آن ز فضل نباشد هنوز عار. فرخی. ، تا این حد. باز. (یادداشت مؤلف) : گرنه به انصاف شوی پرده دوز حیف بود در حق جاهل هنوز. امیرخسرو دهلوی
تاکنون و تا حال. (برهان) : دلم پرآتش کردی و قد و قامت کوز فرازنامد هنگام مردمیت هنوز؟ آغاجی. هنوز از لبت شیر بوید همی دلت ناز و شادی بجوید همی. فردوسی. بدو گفت نیرنگ سازی هنوز نگردد همی پشت شوخ تو کوز؟ فردوسی. هنوز آن کمربند نگشاده ام همان تیغ پولاد ننهاده ام. فردوسی. پیش من یک بار او شعر یکی دوست بخواند زآن زمان باز هنوز این دل من پرهنر است. لبیبی. تهی نکرده بدم جام می هنوز ازمی که کرده بودم ازخون دو دیده مالامال. زینبی. هنوز اندرآن خانه گبرکان بمانده ست بر جای چون عرعری. منوچهری. باش که این پادشه هنوز جوان است نیم رسیده یکی هزبردمان است. منوچهری. عصیر جوانه هنوز از قدح همی زد به تعجیل پرتابها. منوچهری. هنوز ده روز برنیامده است که حصیری آب این کار را پاک بریخت. (تاریخ بیهقی). هنوز اندراین کار بد سرفراز رسیدند دو پیر نزدش فراز. اسدی. بنی امیه شدند و ز بعد بن عباس بسی شدند و از ایشان هنوز نیست اثر. ناصرخسرو. اگر هنوز شوری مانده باشد روزی دیگر در آب کنند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و آن باغ که در او تخم انگور بکشتند هنوز برجاست. (نوروزنامه). گفت: اگر نه آنستی که تو هنوز خردی و این ادب نیاموخته ای من تو را امروز مالشی دادمی. (نوروزنامه). کشمکش جور در اعضا هنوز کن مکن عدل نه پیدا هنوز. نظامی. هنوز از عشقبازی گرم و داغ است هنوزش شور شیرین در دماغ است. نظامی. هنوزم آب در جوی جوانی است هنوزم لب پر آب زندگانی است. نظامی. هنوزم هندوان آتش پرستند هنوزم چشم چون ترکان مستند. نظامی. اگر بیگانگان تشریف بخشند هنوز از دوستان خوشتر گدایی. سعدی. هنوز با همه بدعهدیت دعا گویم هنوز با همه بدمهریت طلبکارم. سعدی. آید هنوزشان ز لب لعل بوی شیر شیرین لبان نه شیر که شکر مزیده اند. سعدی. برنیامد از تمنای لبت کامم هنوز بر امید جام لعلت دردی آشامم هنوز در ازل داده ست ما را ساقی لعل لبت جرعۀ جامی که من مدهوش آن جامم هنوز ساقیا یک جرعه ای زآن آب آتشگون که من در میان پختگان عشق او خامم هنوز. حافظ. ، بهتر. از آن بهتر است: عزی که آن ز فضل نباشد هنوزذل فخری که آن ز فضل نباشد هنوز عار. فرخی. ، تا این حد. باز. (یادداشت مؤلف) : گرنه به انصاف شوی پرده دوز حیف بود در حق جاهل هنوز. امیرخسرو دهلوی
دهی است از دهستان آختاچی بخش بوکان شهرستان مهاباد با 335 تن سکنه. آب آن از سیمین رود و راه آن مالرو است. در دو محل به فاصله یکهزار متر به نام دنگز بالا و پایین مشهور و سکنۀ دنگز پایین 88 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان آختاچی بخش بوکان شهرستان مهاباد با 335 تن سکنه. آب آن از سیمین رود و راه آن مالرو است. در دو محل به فاصله یکهزار متر به نام دنگز بالا و پایین مشهور و سکنۀ دنگز پایین 88 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
نام درختی است که خارهای بسیار تیز دارد و گل آن مانند گل کاسنی باشد و آتش هیزمش بغایت تند و تیز بود. (برهان) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ رشیدی). بمعنی تنگس است. (فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی). رجوع به تنگس شود
نام درختی است که خارهای بسیار تیز دارد و گل آن مانند گل کاسنی باشد و آتش هیزمش بغایت تند و تیز بود. (برهان) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ رشیدی). بمعنی تنگس است. (فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی). رجوع به تنگس شود
دهی است از بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان با 320 تن سکنه. آب آن از زه آب رود خانه محلی و محصول آن غلات، حبوب و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان با 320 تن سکنه. آب آن از زه آب رود خانه محلی و محصول آن غلات، حبوب و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان شاه آباد، واقع در پانزده هزارگزی شمال باختر شاه آباد و9 هزارگزی شمال شوسۀ شاه آباد به قصرشیرین. ناحیه ای است کوهستانی. سردسیر و 175 تن سکنه دارد. از قنات مشروب میشود. محصولاتش غلات دیم، لبنیات است. اهالی بکشاورزی و گله داری گذارن میکنند. در تابستان از قراین علی آباد چقانرود اتومبیل میتوان برد. اکثر سکنه زمستان برای تعلیف احشام حدود باغچۀ قصرشیرین میروند وچادرنشین هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان شاه آباد، واقع در پانزده هزارگزی شمال باختر شاه آباد و9 هزارگزی شمال شوسۀ شاه آباد به قصرشیرین. ناحیه ای است کوهستانی. سردسیر و 175 تن سکنه دارد. از قنات مشروب میشود. محصولاتش غلات دیم، لبنیات است. اهالی بکشاورزی و گله داری گذارن میکنند. در تابستان از قراین علی آباد چقانرود اتومبیل میتوان برد. اکثر سکنه زمستان برای تعلیف احشام حدود باغچۀ قصرشیرین میروند وچادرنشین هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
تااین زمان تااین هنگام تاکنون: ... و سه کس را هنوز از حیات رمقی مانده بود. یا هنوز که هنوزاست (بود)، (تعبیر قیدی) تااین زمان که درآن هستیم: هنوز که هنوز بود آهو سر بند و نیمتنه کردی آن زمان خود رالله محض یادگار در صندوق نگه داشته بود
تااین زمان تااین هنگام تاکنون: ... و سه کس را هنوز از حیات رمقی مانده بود. یا هنوز که هنوزاست (بود)، (تعبیر قیدی) تااین زمان که درآن هستیم: هنوز که هنوز بود آهو سر بند و نیمتنه کردی آن زمان خود رالله محض یادگار در صندوق نگه داشته بود
هوز، نیز همچنین بعلاوه: فاما سکنگبین بناشتابه بود وسکنگبین مربردسینه را نشاید وهنیز گفته اند که معده را ضعیف کند. توضیح از جمله مغیرات هنیز بمعنی هنوز... شاعر دری گوی باید که درین ابواب تقلید قدما نکند و در آنچ گوید از جاده دری مشهور متداول عدول جایز نشمرد
هوز، نیز همچنین بعلاوه: فاما سکنگبین بناشتابه بود وسکنگبین مربردسینه را نشاید وهنیز گفته اند که معده را ضعیف کند. توضیح از جمله مغیرات هنیز بمعنی هنوز... شاعر دری گوی باید که درین ابواب تقلید قدما نکند و در آنچ گوید از جاده دری مشهور متداول عدول جایز نشمرد