دهی است از دهستان بافق شهرستان یزد. دارای 81 تن سکنه، آب آن از قنات و محصول عمده اش غله و برنج و کار دستی زنان آنجا کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی است از دهستان بافق شهرستان یزد. دارای 81 تن سکنه، آب آن از قنات و محصول عمده اش غله و برنج و کار دستی زنان آنجا کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
کاج، درختی خودرو با برگ های سوزنی و میوۀ مخروطی شکل، کاژو، ناژو، ناجو، نوژ، نوج، وهل صنوبر، برای مثال آنکه نشک آفرید و سرو سهی / وان که بید آفرید و ناز و بهی (رودکی - ۵۴۶)
کاج، درختی خودرو با برگ های سوزنی و میوۀ مخروطی شکل، کاژو، ناژو، ناجو، نوژ، نوج، وُهل صنوبر، برای مِثال آنکه نشک آفرید و سرو سهی / وان که بید آفرید و ناز و بهی (رودکی - ۵۴۶)
دهی است از بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده. دارای 194تن سکنه، آب آن از قنات و محصول عمده اش غله، حبوب، انار و انجیر است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده. دارای 194تن سکنه، آب آن از قنات و محصول عمده اش غله، حبوب، انار و انجیر است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از بخش افجۀ شهرستان تهران. دارای 304 تن سکنه، آب آن از رود گلندوک و محصول عمده اش غله، بنشن، میوه وچوب قلمستان است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است از بخش افجۀ شهرستان تهران. دارای 304 تن سکنه، آب آن از رود گلندوک و محصول عمده اش غله، بنشن، میوه وچوب قلمستان است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
درخت ناژ باشد. (فرهنگ اسدی). درخت ناژو را گویند. (جهانگیری). درختی است که بار نیارد. (یادداشت مؤلف از فرهنگ اسدی). درخت صنوبر وکاج. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). درخت صنوبر. (انجمن آرا) (آنندراج). درخت ناز و نوژ باشد. (اوبهی). ناز. نوز. (فرهنگ اسدی نخجوانی). ناژ. نشنگ. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). در لغت نامۀ اسدی در کلمه ناژو نوژ گوید: ناژ و نوژ و نشک هر سه یک درخت باشد و مانند سرو بوده و بارش چون ترنج باشد عیبه عیبه چون عیبه های جوشن. (یادداشت مؤلف). در صحاح الفرس: نشک درخت نار باشد و قیل دندان پیش سباع. (صحاح الفرس چ طاعتی ص 188) : آن که نشک آفرید و سرو سهی و آن که بید آفرید و نار و بهی. رودکی (از فرهنگ اسدی و صحاح الفرس). میر عادل زین دین، ای آفتاب از تو به رشک ای مرا خار تو گل، خاک تو زر، نال تو نشک. سوزنی (از جهانگیری). و نیز رجوع به ناژ و ناژو شود، انار. (صحاح الفرس) (ناظم الاطباء). رجوع به معنی قبلی شود، دندان پیش سباع. (صحاح الفرس چ طاعتی ص 188). دندان فیل و یا خوک و یا مار. (ناظم الاطباء). و به معنی دندان چهارگانه که گل نیز گویند، چنان که شاعر گوید: در دم اژدها و نشک پلنگ. (از فرهنگ خطی). یشک. رجوع به یشک شود
درخت ناژ باشد. (فرهنگ اسدی). درخت ناژو را گویند. (جهانگیری). درختی است که بار نیارد. (یادداشت مؤلف از فرهنگ اسدی). درخت صنوبر وکاج. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). درخت صنوبر. (انجمن آرا) (آنندراج). درخت ناز و نوژ باشد. (اوبهی). ناز. نوز. (فرهنگ اسدی نخجوانی). ناژ. نشنگ. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). در لغت نامۀ اسدی در کلمه ناژو نوژ گوید: ناژ و نوژ و نشک هر سه یک درخت باشد و مانند سرو بوده و بارش چون ترنج باشد عیبه عیبه چون عیبه های جوشن. (یادداشت مؤلف). در صحاح الفرس: نشک درخت نار باشد و قیل دندان پیش سباع. (صحاح الفرس چ طاعتی ص 188) : آن که نشک آفرید و سرو سهی و آن که بید آفرید و نار و بهی. رودکی (از فرهنگ اسدی و صحاح الفرس). میر عادل زَین دین، ای آفتاب از تو به رشک ای مرا خار تو گل، خاک تو زر، نال تو نشک. سوزنی (از جهانگیری). و نیز رجوع به ناژ و ناژو شود، انار. (صحاح الفرس) (ناظم الاطباء). رجوع به معنی قبلی شود، دندان پیش سباع. (صحاح الفرس چ طاعتی ص 188). دندان فیل و یا خوک و یا مار. (ناظم الاطباء). و به معنی دندان چهارگانه که گل نیز گویند، چنان که شاعر گوید: در دم اژدها و نشک پلنگ. (از فرهنگ خطی). یَشک. رجوع به یَشک شود