جدول جو
جدول جو

معنی هندوکلا - جستجوی لغت در جدول جو

هندوکلا(هَِ)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان آمل. دارای 605 تن سکنه، آب آن از رود هراز و محصول عمده اش برنج و حبوب است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هندوک
تصویر هندوک
هندوی خردسال، کنایه از غلام
فرهنگ فارسی عمید
(کَ)
دهی از دهستان بنافت بخش دودانگۀ شهرستان ساری. واقع در 15 هزارگزی جنوب باختری کهنه ده. کوهستانی، جنگلی معتدل. مرطوب. مالاریائی و دارای 730 تن سکنۀ مازندرانی و فارسی زبان. آب آن از چشمه سار. محصول آنجا برنج و غلات و عسل. شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری. صنایع دستی زنان کرباس و شال بافی و راه آن مالرو است. برنج در دشت فریم زراعت مینمایند. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
دارای خال سیاه:
کرد را بود دختری بجمال
لعبتی ترک چشم و هندوخال.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
دهی است از بخش درمیان شهرستان بیرجند. دارای 482 تن سکنه، آب آن از قنات و محصول عمده اش غله، شلغم و چغندر است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(هَِ کُ)
رشته جبالی است در شمال افغانستان که از کشمیر تا افغانستان ادامه دارد و به رشتۀ کوههای معروف به کوه بابا می پیوندد. (از فرهنگ جغرافیایی وبستر). رجوع به هندوکوه شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ کَ)
دهی است از بخش داران شهرستان فریمان. دارای 1098 تن سکنه، آب آن از قنات، رودخانه و چشمه، محصول عمده اش غله و حبوب، و کار دستی مردم بافتن جاجیم و قالی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(هَِ دُ وَ)
مصغر هندو. (آنندراج) :
از چو من هندوک حلقه بگوش
گر کله نیست کمر بازمگیر.
خاقانی.
هم هندوکی بباید آخر
بر درگه تو غلام و دربان.
خاقانی.
هندوک لاله و ترک سمن
سهل عرب بود و سهیل یمن.
نظامی.
با اینکه از او سیاه رویم
هم هندوک سیاه اویم.
نظامی.
خورشیدپرست شد مسلمان
زین هندوکان ماه زاده.
امیرخسرو
لغت نامه دهخدا
مصغرهندو هندوی خردو کوچک جثه، جمع هندوکان: شیفته کرد مرا هندوکی همچو پری آن چنان کز دل و از عقل شدم جلمه بری. (سنائی)
فرهنگ لغت هوشیار
از توابع دشت سر آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
تلوتلو خوران، حرکت از روی بی حالی
فرهنگ گویش مازندرانی
برآمدگی زمینی که در کناره ی خندق باشد، مرز کناره ی خندق
فرهنگ گویش مازندرانی