منسوب به کندکین است که از قرای سغد سمرقند می باشد. (الانساب سمعانی). منسوب به کندکین است که از قرای دبوسیه از سغد سمرقند است و ازآنجاست ابوالحسن علی بن احمد بن الحسین بن ابی نصر بن الاشعث کندکینی. (از لباب الانساب) (از معجم البلدان)
منسوب به کندکین است که از قرای سغد سمرقند می باشد. (الانساب سمعانی). منسوب به کندکین است که از قرای دبوسیه از سغد سمرقند است و ازآنجاست ابوالحسن علی بن احمد بن الحسین بن ابی نصر بن الاشعث کندکینی. (از لباب الانساب) (از معجم البلدان)
دهی است از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که در 18 هزارگزی خاور الیگودرز و 4 هزارگزی شمال شوسۀ الیگودرز به گلپایگان واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنۀ آن 1526 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات، لبنیات، پنبه، چغندر و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالی و جاجیم بافی و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که در 18 هزارگزی خاور الیگودرز و 4 هزارگزی شمال شوسۀ الیگودرز به گلپایگان واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنۀ آن 1526 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات، لبنیات، پنبه، چغندر و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالی و جاجیم بافی و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
هندی. از هندوستان. هندو. (یادداشت مؤلف) : چو سوسن بود تیغ هندوانی از او بارنده سیل ارغوانی. فخرالدین اسعد. ابوصالح بن شعیب از زبان هندوانی به تازی ترجمه کرده است. (مجمل التواریخ و القصص) ، شمشیر منسوب به هنود. (منتهی الارب) : دو دندان میان دو لب چون نیامی که ناگه از او برکشی هندوانی. منوچهری. ، منسوب به ناحیۀ هندوان بلخ. (سمعانی)
هندی. از هندوستان. هندو. (یادداشت مؤلف) : چو سوسن بود تیغ هندوانی از او بارنده سیل ارغوانی. فخرالدین اسعد. ابوصالح بن شعیب از زبان هندوانی به تازی ترجمه کرده است. (مجمل التواریخ و القصص) ، شمشیر منسوب به هنود. (منتهی الارب) : دو دندان میان دو لب چون نیامی که ناگه از او برکشی هندوانی. منوچهری. ، منسوب به ناحیۀ هندوان بلخ. (سمعانی)
منسوب به گندم. از گندم: گفتم که ارمنی است مگر خواجه بوالعمید کو نان گندمین نخورد جز که سنگله. بوذر کشی (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). مر سخن را گندمین و چرب کن گر نداری نان چرب گندمین. ناصرخسرو. آخر تو را که گفت که با عاشقان خویش نان گندمین بدار و سخن گندمین مکن. سنایی. چو قرص جوین هست جان پرورم غم گردۀگندمین چون خورم ؟ نظامی. - زبان گندمین، زبان چرب و نرم: با زبان گندمین روزی طلب کردن خطاست طوطی شیرین سخن را شکّر گفتار هست. صائب. از زبان گندمین افتاد در کارم گره خوشۀ بی حاصل ما دانۀ دیگر نداشت. صائب. - سخن گندمین، گفتار گندمین، سخن شیرین، چرب، خوشمزه: مر سخن را گندمین و چرب کن گر نداری نان چرب گندمین. ناصرخسرو. سوی آن کس که عقل و دین دارد نان و گفتار گندمین دارد. سنایی. آخر تو را که گفت که با عاشقان خویش نان گندمین بدار و سخن گندمین مکن. سنایی. بر نان گندمین بدم آنگه جوین سخن اکنون که گندمین سخنم نیست نان جو. سوزنی (دیوان چ 1 ص 433)
منسوب به گندم. از گندم: گفتم که ارمنی است مگر خواجه بوالعمید کو نان گندمین نخورد جز که سنگله. بوذر کشی (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). مر سخن را گندمین و چرب کن گر نداری نان چرب گندمین. ناصرخسرو. آخر تو را که گفت که با عاشقان خویش نان گندمین بدار و سخن گندمین مکن. سنایی. چو قرص جوین هست جان پرورم غم گردۀگندمین چون خورم ؟ نظامی. - زبان گندمین، زبان چرب و نرم: با زبان گندمین روزی طلب کردن خطاست طوطی شیرین سخن را شکّر گفتار هست. صائب. از زبان گندمین افتاد در کارم گره خوشۀ بی حاصل ما دانۀ دیگر نداشت. صائب. - سخن گندمین، گفتار گندمین، سخن شیرین، چرب، خوشمزه: مر سخن را گندمین و چرب کن گر نداری نان چرب گندمین. ناصرخسرو. سوی آن کس که عقل و دین دارد نان و گفتار گندمین دارد. سنایی. آخر تو را که گفت که با عاشقان خویش نان گندمین بدار و سخن گندمین مکن. سنایی. بر نان گندمین بدم آنگه جوین سخن اکنون که گندمین سخنم نیست نان جو. سوزنی (دیوان چ 1 ص 433)
دهی است از بخش کامیاران شهرستان سنندج. دارای 304 تن سکنه، آب آن از رود طای و چشمه و محصول عمده اش غله و انواع لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از بخش کامیاران شهرستان سنندج. دارای 304 تن سکنه، آب آن از رود طای و چشمه و محصول عمده اش غله و انواع لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
منسوب به گندم. آنچه که از گندم تهیه کنند: اگر شما را عادت در سرای تان نان گندمین باشد جوین بدرویش نشاید دادن، یا زبان گندمین. زبان چرب و نرم: با زبان گندمین روزی طلب کردن خطاست طوطی شیرین سخن را شکر گفتار هست. (صائب) یا سخن (گفتار) گندمین. سخن شیرین و خوشمزه: سوی آن کس که عقل و دین دارد نان و گفتار گندمین دارد... (سنائی)
منسوب به گندم. آنچه که از گندم تهیه کنند: اگر شما را عادت در سرای تان نان گندمین باشد جوین بدرویش نشاید دادن، یا زبان گندمین. زبان چرب و نرم: با زبان گندمین روزی طلب کردن خطاست طوطی شیرین سخن را شکر گفتار هست. (صائب) یا سخن (گفتار) گندمین. سخن شیرین و خوشمزه: سوی آن کس که عقل و دین دارد نان و گفتار گندمین دارد... (سنائی)
منسوب به گندم. آنچه که از گندم تهیه کنند: اگر شما را عادت در سرای تان نان گندمین باشد جوین بدرویش نشاید دادن، یا زبان گندمین. زبان چرب و نرم: با زبان گندمین روزی طلب کردن خطاست طوطی شیرین سخن را شکر گفتار هست. (صائب) یا سخن (گفتار) گندمین. سخن شیرین و خوشمزه: سوی آن کس که عقل و دین دارد نان و گفتار گندمین دارد... (سنائی)
منسوب به گندم. آنچه که از گندم تهیه کنند: اگر شما را عادت در سرای تان نان گندمین باشد جوین بدرویش نشاید دادن، یا زبان گندمین. زبان چرب و نرم: با زبان گندمین روزی طلب کردن خطاست طوطی شیرین سخن را شکر گفتار هست. (صائب) یا سخن (گفتار) گندمین. سخن شیرین و خوشمزه: سوی آن کس که عقل و دین دارد نان و گفتار گندمین دارد... (سنائی)