جدول جو
جدول جو

معنی هند - جستجوی لغت در جدول جو

هند
راه، طریق، هنجار، قاعده و قانون، برای مثال گشاده بر ایشان و بر کار من / به هر نیک و بد هند و هنجار من (فردوسی - لغت نامه - هند)
وجود دارند، هستند، برای مثال از مرد خرد پرس ازیرا / جز تو به جهان خردوران هند (ناصرخسرو - ۲۴)
در فوتبال برخورد دست هر یک از بازیکنان غیر از دروازه بان به توپ که خطا محسوب می شود، Hand به معنای دست
تصویری از هند
تصویر هند
فرهنگ فارسی عمید
هند
(هَِ)
پارسی باستان هندو همریشه با سند، در کتیبه های عیلامی هی ایندویش، اوستا هندو، سنسکریت سینذو به معنی نهر، جویبار، رود سند یا ناحیۀ گرداگرد رود سند است و در شاهنامه گاه به فتح اول با کلماتی چون پرند قافیه شده است. (حاشیۀ برهان چ معین). این کشور را در ممالک انگلیسی زبان ایندیامیگویند. کشوری است در جنوب آسیا و جنوب سلسله کوههای هیمالایا در کنار دریای عمان و بحر بنگال. این نام قبلاً به تمام سرزمینی که هند و پاکستان کنونی را تشکیل میداد اطلاق می شد و ایالات متعددی را شامل بود که هر کدام به نامی خوانده می شد. این سرزمین شبه قاره ای است که از قسمتهای دیگر آسیا با جبال عظیم هیمالایا جدا میشود. نام کهن این سرزمین بهاراته است. وسعت شبه قاره 3288818 کیلومتر مربع و جمعیت آن قریب چهارصد وچهل ملیون است. کشور هند از ممالک مشترک المنافع بریتانیای کبیر است. این کشور شامل 27 ایالت است که مهمترین آنها عبارتند از: ایالت های دهلی (ایالت مرکزی) ، بمبئی، حیدرآباد، مدرس، میسور، پنجاب، سیکیم و بوتان. این سرزمین از شمال شرقی به چین و برمه و از شمال به تبت و نپال و در شمال غربی به پاکستان محدود است و در شرق پاکستان سرزمین ’نتوآ’ واقع شده که در شمال شرقی هند قرار دارد. هند فرانسوی و هند پرتقالی عبارتند از مناطق کوچکی که دو ساحل شرقی و غربی اراضی هند آن را احاطه کرده است. نیمۀ جنوبی از شبه جزیره هند میان بحر عمان و خلیج ’بنگال’ واقع است. بزرگترین رود خانه هند رود گنگ و ’براهابترا’ و ’سند’ میباشد. محصولات زراعتی هند که کفایت تغذیه و مایحتاج سکنۀ آن را نمیکند عبارت است از: برنج، کنف، پنبه و چای. سرمایه های طبیعی هند را جنگل های انبوه که از درختهای آن جهت کشتی سازی و غیر آن استفاده میشود، و معادن منیزیم و ذغال سنگ و مس و آهن تشکیل میدهد. ایالت ’جمشیدپور’ مرکز صنعت آهن و فولاد، و ’بمبئی’ مرکز کارخانجات نساجی و ’کلکته’ مرکز تولیدات کنف میباشند. شهرهای بزرگ مرزی عبارتند از: بمبئی و کلکته و مدرس. زندگی اجتماعی سکنۀ هند بر اساس اختلافات طبقات مردم پی ریزی شده که بسیاری ازقوانین دولتی برای مبارزه با آن است و تعصبات خشک مذهبی سبب فقر و گرسنگی اکثر سکنۀ هند است. هندیها توجه خاصی به زیارت اماکن و شهرهای مقدس مذهبی از جمله شهرهای بنارس و الله آباد دارند. تمدن هندوستان از حدود دو تا چهار هزار سال پیش از میلاد شروع میشود، قبائل آریائی از شمال هند در حدود 1500 قبل از میلاد وارد آن سرزمین شده اند، و تمدن برهمایی را آغاز کرده اند و درنتیجه اصول مذهب ’هندویی’ به وجود آمده است. در قرن ششم قبل از میلاد، ’بودا’ ظهور کرد، و پیش از آن مذهب ’هندویی’ مذهب رسمی پادشاهان ’موری’ بود ولی ’آسوکا’ در قرن سوم قبل از میلاد دین ’بودا’ را دین رسمی کرد. فرهنگ هندی از زمان شاهان جوبتو (320 تا 544 میلادی) رونق یافت و سپس هنگامی که راجبوتی ها بر مناطق شمال غربی هند تسلط یافتند و به ایجاد حکومت ملوک طوایف پرداختند، آنها و خاندانهای پیش، از تشکیلات همدیگر تجاربی مفید به دست آوردند. این ملوک الطوایفی زمینه را برای فتوحات اسلامی در قرن 11 بوسیلۀ سلطان محمود غزنوی فراهم کرد. در سال 1526 ’بابر’ پادشاه مغول برهند تسلط یافت. هند در روزگار اکبرشاه و شاه جهان و اورنگ زیب سیر تمدن را آغاز کرد و در همین روزگار بودکه پرتقالیها بر ’جاوه’ دست یافتند (1510 میلادی). هنگامی که طوایف ’مراتی’ و ’سیک’ علیه حکومت پادشاهان مغول قیام کردند، انگلیسی ها و فرانسوی ها در قرن 18 مناطقی برای خود از هند جدا کردند، پس از پیروزی ’روبرت کلایف’ بر ’دیلکس’ افسر فرانسوی، افراد انگلیسی در هند بیشتر شدند. و واران هستینگز فرمانروای انگلیسی بنیاد حکومت بریطانیا را در هند استوار گردانید. دولت بریتانیا در سال 1875 میلادی بر اثر شورشی که در آن تاریخ در هند بوقوع پیوست، کمپانی هند شرقی را که گردانندۀ هند بود منحل کرد و به این سرزمین خودمختاری داده شد و در سال 1877 ملکه ویکتوریا امپراطور بریتانیا به هند دعوت شد و در آن هنگام نمایندۀ مخصوص ملکه که از طرف حکومت بریتانیا تعیین میشد، بر هند فرمانروایی میکرد، و یک هیأت (اجرائی) مرکب از افراد عالی رتبۀ دولت بریتانیا او را راهنمائی می نمودند. هند به تدریج از خواب غفلت بیدار شد و عده ای از رهبران هندی در سال 1884 دستجات و سازمانهای ملی را تشکیل دادند که هدف اصلی آنان رسیدن به استقلال تام بود. در سالهای 1906 تا 1915، دولت انگلیس ناچار شد که ادارۀبعضی از امور کشور را به مردم هند ارجاع نماید. در این هنگام بود که رهبر بزرگ هند ’گاندی’ قیام کرد و علیه استبداد بریتانیا به مبارزه پرداخت، اگرچه ’گاندی’ با یارانش چند مرتبه زندانی شد ولی باز به مبارزات خود ادامه داد تا در سال 1930 تا 1933 دولت بریتانیا زعمای هند را به کنفرانس میزگرد دعوت نمود، لکن از مذاکرات آن کنفرانس نتیجه به دست نیامد. در آغاز جنگ دوم جهانی فرمانروایان بریتانیا در هند حکومت نظامی اعلام کردند و در حدود دو ملیون هندی را به سربازی دعوت نمودند و آنها را به جبهۀ جنگ فرستادند. پس از تجاوز ارتش ژاپن در سال 1942 به کشورهای سیام و مالایا و برمه، اختلاف شدیدی در بین سران هند و سران مسلمانان هند که رهبر آنها محمدعلی جناح بود بوجود آمد. مسلمانان میخواستند کشوری مرکب از مناطق مسلمان هند تشکیل دهند. در آن هنگام که حزب کارگر انگلیس حکومت را به دست گرفت و هیأت وزیران خود را تشکیل داد، حکومت بریتانیا قوانینی وضع نمود که به موجب آن به هند و سیلان و پاکستان استقلال داده شد، و در ماه اوت 1947 میلادی آخرین سرباز انگلیس خاک هند را ترک گفت، و در تاریخ ژانویۀ 1950 هند حکومت جمهوری مستقل خود را اعلام نمود و به عضویت اتحادیۀ کشورهای مشترک المنافع بریتانیا درآمد. هند در تاریخ 1952 برنامه های پنجسالۀ خود را برای عمران و آبادانی شروع کرد، ولی روابطآن کشور با همسایۀ بزرگ خود پاکستان بر سر مسئلۀ کشمیر رو به وخامت نهاد و همچنین با کشور چین در مسائل مرزی اختلاف نظر پیدا کرد. البته پس از آنکه چین کمونیست در تاریخ 1959 بر تبت مستولی شد و تجاوزات مرزی خود را به خاک هند آغاز کرد، ناحیۀ ماکماهون خط مرزی بین چین و هند شد. در تاریخ 31 اکتبر 1961 میلادی هند همسایۀ خود را به تجاوزهای پیاپی به پادگانهای نظامی متهم ساخت و در تاریخ 18 دسامبر 1961 نیروهای هند مستعمرات پرتقال را که شامل ’داماو’ و ’جوا’ و ’دیو’ واقع در ساحل غربی بود، به تصرف درآوردند. سپس در تاریخ اکتبر 1962 نیروهای چین به مرکز ’لونجو’ حمله کردند و مناطق شمال شرقی هند را اشغال نمودند و بانیروهای هند به زد و خورد پرداختند. نیروهای هند دراین جنگ آسیب دیدند، و چون در برابر سربازان چین تاب نیاوردند عقب نشینی کردند و منطقۀ لاداخ واقع در شمال شرقی و قسمتهای دیگر مرزی تبت در نواحی شمال شرقی به تصرف نیروهای چین درآمد، و سربازان هند به طرف ’نامکاشو’ واقع در جنوب ’ماکماهون’ عقب نشستند. و همچنین پادگانهای دیگری در نزدیک مرز کشمیر را تخلیه نمودند. ارتش هند بار دیگر به پیشروی خود ادامه داد و سه مرکز مهم دیگر را در نوار مرزی اشغال نمود. در نوامبر 1962 کریشنامنون که وزیر جنگ هند بود از منصب خود استعفا کرد، و جواهر لعل نهرو نخست وزیر وقت شخصاً پست وزارت جنگ را به عهده گرفت. در هفتم نوامبر نیروهای چین مجدداً به اراضی هند تجاوز نمودند. در این هنگام بود که حکومت هند از کشورهای بریتانیا و ایالات متحده و کانادا تقاضای کمک کرد که مقدار لازمی اسلحه و هواپیمای جدید به آن کشور بدهند. دولتهای مذکور درخواست هند را پذیرفتند. در 16 نوامبر دولت چین حملات نظامی را دوباره به مرزهای هند آغاز کرد و خط دفاعی هند را در جبهۀ شرقی کوههای ’هیمالایا’ منهدم ساخت. و در 19 نوامبر سربازان چین در طول 35 کیلومتر به داخل خاک هند در امتداد رود خانه ’لوهیت’ به طرف دشتهای ’آسام’ پیشروی کردند. در بیستم نوامبر دولت چین قرارداد آتش بس را در سرتاسر مرزهای هند و چین اعلام کرد و تعهد کرد که نیروهای خود را تا اول دسامبر به داخل خاک چین در بیست کیلومتری خط مرزی که قبلاً آن را اشغال کرده بود، فراخواند و پیشنهاد کرد که منطقه ای غیرنظامی به فاصله بیست کیلومتر در بین دو کشور بوجود بیاید تا زمینه برای مذاکرات دو کشور در مورد اختلافات موجود فراهم شود. هند در این مذاکرات اصرار داشت که نیروهای چین به مواضعی که در 8 سپتامبر در آن متمرکز بودند، عقب نشینی کنند. در 26 نوامبر هند پیشنهادهای چین را در مورد آتش بس رد کرد، و روز بعد قرارداد کمکهای نظامی را با دولت انگلیس امضاء کرد. روز دهم دسامبر 1962 کنفرانس کولومبو به منظور رفع اختلافات مرزی دو کشور چین و هند تشکیل شد. (از فرهنگ جغرافیائی وبستر) (از الموسوعه العربیه المیسره). اختلافات مرزی چین و پاکستان با دولت هند هنوز برطرف نشده و یکی از نگرانی های قابل توجه جهان سیاست است:
پدر بوده در ناز و خزّ و پرند
مرا برده سیمرغ در کوه هند.
فردوسی.
گر از کابل و زابل و مرز هند
شود روی گیتی چو چینی پرند.
فردوسی.
مرا شاه ایران فرستد به هند
به چین آیم از بهر چینی پرند.
فردوسی.
تا روم ز هند لاجرم شاها
گیتی همه زیر باج و سا کردی.
عسجدی.
همی نگون شود از هیبت نهیب تو را
به ترک خانه خان و به هند رایت رای.
عنصری.
پر از شاره و تلک و خز و پرند
هم از مخمل و هر طرایف ز هند.
اسدی.
این کتاب کلیله و دمنه فراهم آوردۀ علما و براهمه هند است. (کلیله و دمنه). در خزاین ملوک هند کتابی است که از زبان بهایم و وحوش و سباع و حشرات جمع کرده اند. (کلیله و دمنه).
من همی در هند معنی راست همچون آدمم
وین خران در چین صورت راست چون مردم گیا.
خاقانی.
بر خط دستش که هند و چین در اوست
هفت گنج شایگان خواهم فشاند.
خاقانی.
هم بر آن آتش ز هند و چین و بغداد آمده
ماه ذی القعده به روی دجله تابان دیده اند.
خاقانی.
رجوع به هندوستان شود
اقیانوس هند، نام دریای عظیمی است که در جنوب کشور هند و قارۀ آسیا قرار گرفته است و از مشرق به اقیانوس آرام می پیوندد و ساحل غربی آن کناره های شرقی قارۀ افریقااست. دریای عمان و خلیج فارس در جنوب ایران از انشعابات این اقیانوس هستند. رجوع به اقیانوس هند شود
لغت نامه دهخدا
هند
(هَِ)
گلۀ صد شتر یا اندکی زائد از صد یا اندکی کم از آن یا دو صد. ج، اهند، اهناد، هنود. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
هند
(هَِ)
دختر عتبه بن ربیعه بن عبدشمس بن عبدمناف. از زنان قریش و مادر معاویه بن ابی سفیان است. نیز از شاعره های عهد جاهلیت است و از زنان باتدبیر و گشاده سخن به شمار میرود. وی در فتح مکه اسلام پذیرفت و بتی را که پیش از آن می پرستید در زیر پای خرد کرد. درگذشت او به سال 14 هجری واقع شد.. وی در جنگ احد حاضر بود و پس از قتل حمزه عموی پیامبر پاره ای از جگر او را به دندان گرفت و بدین سبب به هند جگرخواره یا آکلهالاکباد معروف شد:
عاجزم از چنگ این هند جگرخوارم برآر
یا رسول الله مسلمانی ز کافر میخری.
نظیری
هند بن عمرو. از تابعین و از یاران علی بن ابیطالب بود و در جنگ جمل شرکت کرد و به دست ابن یثربی به سال 36 هجری کشته شد.
لغت نامه دهخدا
هند
(هَِ)
گروهی است از اولاد لوطبن حام بن نوح. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
هند
راه، طریق
تصویری از هند
تصویر هند
فرهنگ لغت هوشیار
هند
((هَ))
قاعده، قانون، راه طریق
تصویری از هند
تصویر هند
فرهنگ فارسی معین
هند
چاله ی بزرگ، خندق اطراف مزارع و باغ که در قدیم حفر می نمودنددر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سهند
تصویر سهند
(پسرانه)
کوه آتشفشان قدیمی در آذربایجان، نام کوهی آتشفشانی در آذربایجان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هندل
تصویر هندل
میله ای دراز که با حرکت دادن و چرخاندن آن موتور را روشن می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهند
تصویر مهند
شمشیر هندی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هندی
تصویر هندی
از مردم هند، هندوستانی، تهیه شده در هند مثلاً تیغ هندی، فیلم هندی، مربوط به هند مثلاً زبان هندی،
در علوم ادبی ویژگی سبک شعری شاعران فارسی زبان از نیمۀ دوم قرن دهم تا اواخر قرن دوازدهم که از ممیزات آن تخیلات دقیق و مضمون پردازی، معانی پیچیده و باریک و دور از ذهن، الفاظ ساده و بازاری، کثرت استعاره و کنایه و آوردن امثال بسیار در شعر است،
زبانی از شاخۀ زبان های هند و ایرانی که در هند رایج است، در علم نجوم از صورت های فلکی نیمکرۀ جنوبی، کنایه از شمشیر ساخته شده در هند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هندو
تصویر هندو
هندی، اهل هند، دین رایج در هند با خدایان متعدد که معتقد به حلول و تناسخ است و موجودیت هر جانداری را ناشی از رفتار آن در زندگی پیشین می داند، هندوئیسم، هر یک از پیروان این دین، کنایه از غلام، کنایه از پاسبان، نگهبان، برای مثال این هست همان درگه کاو ر ا ز شهان بودی / دیلم ملک بابل هندو شه ترکستان (خاقانی - ۳۵۹)، کنایه از سیاه
فرهنگ فارسی عمید
(سَ هََ)
کوهی است مشهور در ولایت آذربایجان نزدیک تبریز و بعضی گویند نام دهی است متصل بدان کوه و آن کوه بدو منسوب است. (برهان). کوه آتشفشان قدیمی در 60 کیلومتری دریاچۀ ارومیه. دهانۀ آتشفشانی آن کاملاً واضح است واز جنوب و جنوب شرقی برشتۀ موسوم به سهند محدود است که سه قلۀ مرتفع آن در روی خطی 10 تا 12 کیلومتر مربع واقع شده و قلۀ مرکزی آن به ارتفاع 3700 متر است. (جغرافیای طبیعی کیهان صص 58- 59) :
بخون نریمان میان را ببند
برو تازیان تا بکوه سهند.
فردوسی.
گرگ درنده را بکوه سهند
دست و پایی بیک دو شاخ افکند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(هَِ دَ)
کاسنی. (منتهی الارب). دانۀ معروفی است که خورده میشود. هندبا. هندباء. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَِ زَ)
دهی است در بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. دارای 453 تن سکنه، آب آن از قنات و چاه، محصول عمده اش غله و کار دستی مردم بافتن قالیچه و جاجیم است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(هَِ دِ)
شیر دلیر، مرد آزموده کار نیک نگرنده در امور. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ دَ)
خندق. کنده. (زمخشری)
لغت نامه دهخدا
(هََ دِ)
گئورگ فریدریش. متولد 1685 و متوفی به سال 1759 میلادی موسیقی دان معروف آلمانی است. وی با اینکه پدرش اصرار داشت پزشک شود، به موسیقی علاقه نشان داد و مدتی در کلیسا نوازندۀ ارگ بود. در سال 1705 میلادی نخستین اپرای خود را به نام آلمیرا نوشت و دو سال پس ازآن به ایتالیا عزیمت کرد و در آنجا اپرای رودریگو را عرضه کرد و پس از آن چند اپرا و آهنگ معروف دیگر ساخت و به ریاست موزیک مخصوص دوک شاندوس و سرپرستی آکادمی موزیک امپراطوری رسید و در پایان عمر در انگلستان زیست و بر روی هم بیشتر عمر خود را در شهرت و محبوبیت و همراه با مقام ارجمند گذرانید. (از وبستر)
لغت نامه دهخدا
(هَِ دِ)
میله ای است آهنی که در طول آن دو زاویۀ قائمه تشکیل شده و در سر بازوی بلند آن گیره ای تعبیه شده که به محور پروانۀ اتومبیل بند میشود و با گرداندن هندل پروانه به گردش درمی آید. این وسیله در اتومبیل های جدید به کار نمیرود. اصل کلمه در انگلیسی به فتح اول تلفظ میشود
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
در زبان پهلوی هندوک، به معنی اهل هند، خصوصاً پیروان آیین قدیم هند. (از حاشیۀ برهان چ معین). هندی. مردم هند. (یادداشت مؤلف) : و آنجا بردۀ هندو و جهاز هندوستانی افتد بسیار. (حدود العالم).
چون ملک الهند است آن دیدگانش
گردش بر، خادم هندو دو دست.
خسروی سرخسی.
تو چنین فربه و آگنده چرایی ؟ پدرت
هندوی بود یکی لاغر و خشکانج و نحیف.
لبیبی.
نیم شبی ایشان را گسیل باید کرد با سیصد سوار هندو. (تاریخ بیهقی). و سه غلام هندو باید خرید از بهر خدمت او را و حوائج کشیدن. (تاریخ بیهقی). و مردی سیصد هندو آوردند و هم در باغ بنشستند. (تاریخ بیهقی).
از پارسی وتازی و از هندو و از ترک
وز سندی و رومی و ز بحری همه یکسر.
ناصرخسرو.
و آن اصل که هندوان کرده اند ده باب است. (کلیله و دمنه).
تیغ تو داند که چیست رمز و اشارات دین
طرفه بود هندویی وز عربی ترجمان.
خاقانی.
شنیدم که طغرل شبی در خزان
گذر کرد بر هندویی پاسبان.
سعدی (بوستان).
ز هندستان مگر بودش نمونه
که باشد کار هندو باژگونه.
جامی.
، کسی که پیرو مذهب هندوان باشد: و اندر او مسلمانانند و هندوان و اندر اومزگت آدینه است و بتخانه. (حدود العالم).
بل هندویی است برهمن آتش گرفته سر
چون آب، عیدنامۀ زردشتی از برش.
خاقانی.
، پاسبان. در قدیم پاسبانی را به غلامان هندو وامیگذاشتند. (از یادداشتهای مؤلف) :
همه ترکان چین بادند هندوش
مباد از چینیان چینی بر ابروش.
نظامی.
، غلام. بنده. زرخرید. بیشتر به غلامان سیاه اطلاق شده است و در مقابل ترک، رومی و بابلی به کار رفته است:
هندویی بد که تو را باشد و زآن تو بود
بهتر از ترکی کآن تو نباشد، صد بار.
فرخی.
سپاه روم را کز ترک شد بیش
به هندی تیغ کرده هندوی خویش.
نظامی.
ز هندو جستن آن ترکتازش
همه ترکان شده هندوی نازش.
نظامی.
خواجۀ ما چون ز سفر گشت باز
کرد بر آن هندوی خود ترکتاز.
نظامی.
سعدی از پردۀ عشاق چه خوش می نالد
ترک من پرده برانداز که هندوی توام.
سعدی.
، سیاه از هر چیز:
در شب خط ساخته سحر حلال
بابلی غمزه و هندوی خال.
نظامی.
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را.
حافظ.
- طفل هندو، مردمک چشم:
تا نترسند این دو طفل هندو اندر مهد چشم
زیر دامن پوشم اژدرهای جانفرسای من.
خاقانی.
- هندوی چرخ (هندوی هفتم چرخ) ، ستارۀ زحل:
ای به رسم خدمت از آغاز دوران داشته
طارم قدر تو را هندوی هفتم چرخ پاس.
انوری.
- هندوی چشم، چشم سیاه یا مردمک چشم:
هندوی چشم مبیناد رخ ترک تو باز
گر به چین سر زلفت به خطا مینگرم.
سعدی.
- هندوی نه چشم. رجوع به این مدخل شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ بُ)
دهی است از دهستان حسنوند از بخش سلسلۀ شهرستان خرم آباد. دارای 160 تن سکنه، آب آن از رود خانه کهمان و محصول عمده اش غله، لبنیات، پشم و حبوب و کار دستی مردم بافتن قالیچه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(هَِ دِ لِ)
دهی است از بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. دارای 421 تن سکنه، آب آن از چشمه و قنات و محصول عمده اش غله و لبنیات و کار دستی مردم کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(شَ هََ)
بهبودی و نیکی. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هندب
تصویر هندب
گل پیک از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
از اهل هندجمع: هندوان: فضیلت علم در یونان باقی بود یا با ایرانیان و هندوان بود از بهر آنک بایست که بمسلمانان آید. توضیح مخصوصا بمردم هندوستان که به آیین قدیم (برهمایی) باقی هستند اطاق شود، غلام نوکر: این هست همان در گه کوراز شهان بودی دیلم ملک بابل هندوشه ترکستان. (خاقانی)، پاسبان نگهبان، سیاه، زلف. یا زلف هندو. زلف سیاه معشوق: زلف هندوی تو گفتم که دگر ره نزند سالهارفت و بدان سیرت وسانست که بود، خال رخسار معشوق، دزد، کافر ملحد. یا هندوی باریک بین. ستاره زحل. یا هندوی پیر. ستاره زحل. یا هندوی چرخ. ستاره زحل. یا هندوی دریا نشین. قلم نویسندگی. یا هندوی سپهر. ستاره زحل. یا هندوی گنبد گردان. ستاره زحل. یا هندوی هفت چشم زاغ. آلتی است موسیقی سیاه رنگ دارای هفت سوراخ: همان زاغ گون هندوی هفت چشم بر آورد فریاد بی در دو خشم. (گرشاسب نامه)
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به هند: ازمردم هند، ساخته و پرداخته هند، شمشیرساخته هند یاشمشیری که از آهن هندی سازند: تیغ هندی هجر برانست لیک هندی عشق یبرانتر، آیینه مدور که اشعه آفتاب را در مرکزی جمع کند و اشیا را مشتعل سازد، دور بین
فرهنگ لغت هوشیار
شمشیر هندی: چون علوی و حسینی است ستوده است دو طرف او دو حد مهند. (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهند
تصویر مهند
((مُ هَ نَّ))
شمشیری که از فولاد هندی ساخته شده باشد
فرهنگ فارسی معین
((هِ دِ))
ابزاری فلزی که به وسیله چرخاندن آن اتومبیل هایی راکه استارت الکتریکی ندارد روشن می کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هندو
تصویر هندو
((ه))
اهل هند، سیاه از هر چیز، بنده، غلام، نگهبان، مجازاً به معنای، خال، زلف، کفر، کافر، دزد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهند
تصویر مهند
مهم
فرهنگ واژه فارسی سره
ملحد، غلام، نوکر، هندی، برهمایی
متضاد: ترک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خندق، آبگیر
فرهنگ گویش مازندرانی
اندک، کم
فرهنگ گویش مازندرانی