جدول جو
جدول جو

معنی هنا - جستجوی لغت در جدول جو

هنا
(هََ نَ)
لغتی است در انا. (اقرب الموارد). من، ضمیر متکلم مفرد. رجوع به انا شود
لغت نامه دهخدا
هنا
(قَ)
عطا دادن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
هنا
(نَ / نُو بَ نَ تَ)
اینجا. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
هنا
(هََ)
نسب پست. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
هنا
کتران، خوشه خرما، نژاد پست اینجا
تصویری از هنا
تصویر هنا
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هنار
تصویر هنار
(دخترانه)
انار (نگارش کردی: ههنار)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هناو
تصویر هناو
(دخترانه)
زهره، شجاعت (نگارش کردی: ههناو)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مهنا
تصویر مهنا
(دخترانه)
گوارا و خوش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شهنا
تصویر شهنا
سرنا، از سازهای بادی که از لوله ای دراز چوبی یا فلزی با چند سوراخ تشکیل شده، سورنای، سرغین، شاهنای، نای ترکی، سورنا، نای رومی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهنا
تصویر مهنا
گوارا، خوشایند
فرهنگ فارسی عمید
(شَ)
قریه ای است پنج فرسنگی کاکی در فارس. (از فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
بطنی از قبیلۀ طی و آنان فرزندان هنأبن عمرو بن غوث بن طی هستند. (صبح الاعشی)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
یافتن بهره ای از گیاه که سیر نشود از آن، شادمان شدن به کسی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، گوارنده شدن طعام کسی را. (منتهی الارب) ، دادن کسی را و بخشیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَُ مُ بَ)
دهی است از بخش کوهک شهرستان جهرم. دارای 393تن سکنه، آب آن از قنات و محصول عمده اش غله، پنبه، خرما و انگور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
قطران، خوشۀ خرما که باران خورده باشد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
به فسوس خندیدن. (منتهی الارب). مهانفه. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، بازی و ملاعبه با دوست. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَُ)
به لغت زند و پازند به معنی اندام باشد که در برابر بی اندام است. (برهان). مصحف هندام پهلوی به معنی اندام است. (از حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
بلا و سختی. ج، هنوات. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
نفس نفس زدن به هن وهن افتادن، سر و صدا راه انداختن بر اثر شتاب و نگرانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هنانه
تصویر هنانه
موینده زاری کننده: زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هنادک
تصویر هنادک
جمع هندکی، هندکیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هناسه
تصویر هناسه
نفس نفس زدن، اضطراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهنا
تصویر مهنا
گوارا شده، با عافیت، خوشگوار و گوارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هناع
تصویر هناع
گردن درد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهنا
تصویر دهنا
میدان، بیابان، بیابان فلات، بیابان فلات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهنا
تصویر مهنا
((مُ هَ نّ))
گوارا، خوش آیند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هناییدن
تصویر هناییدن
((هَ دَ))
اثر کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هنایش
تصویر هنایش
((هَ یِ))
تأثیر، اثر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هناسه
تصویر هناسه
((هَ سَ یا س))
نفس نفس زدن، اضطراب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هناییدن
تصویر هناییدن
اثر گذاشتن، تاثیر کردن، اثر کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هناینده
تصویر هناینده
موثر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هنایش
تصویر هنایش
اثر، نشانه، تاثیر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هنایا
تصویر هنایا
تاثیر گذار، موثر
فرهنگ واژه فارسی سره
خوش گوار، گوارا
متضاد: ناگوار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سرنا، سورنا، نای، نی
فرهنگ واژه مترادف متضاد