جدول جو
جدول جو

معنی همینگبرد - جستجوی لغت در جدول جو

همینگبرد
پرنده ای کوچک به اندازۀ گنجشک با منقار دراز و پرهای رنگین و زیبا که پرواز سریع دارد و در هوا می تواند در یک نقطه توقف کند و بال بزند. رو به عقب هم پرواز می کند، مرغ مگس خوار
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هم نبرد
تصویر هم نبرد
دوتن که با هم نبرد کنند، هماورد، هم جنگ
فرهنگ فارسی عمید
(هََ نَ بَ)
هم ناورد. دو تن که با یکدیگر نبرد کنند:
به جز پیلتن رستم شیرمرد
ندارم به گیتی کسی هم نبرد.
فردوسی.
اگر هم نبرد تو باشد پلنگ
بدرّد بر او پوست از یاد جنگ.
فردوسی.
منم گفت: شایستۀ کارکرد
اگر نیست او را کسی هم نبرد.
اسدی.
زره دار گردی همانگه ز گرد
برون تاخت و آمد برش هم نبرد.
اسدی.
چو ایشان ز هم می برآرند گرد
من و تو شویم آنگهی هم نبرد.
اسدی.
چون کوشم با غمت که گردون
کوشید و نبود هم نبردش.
خاقانی.
چون شاهسوار چرخ گردان
میدان بستد ز هم نبردان...
نظامی.
دلیرانه می گشت و میخواست مرد
تهی کرد جای از بسی هم نبرد.
نظامی.
گرم ژرف دریا بود هم نبرد
ز دریا برآرم به شمشیر گرد.
نظامی.
رجوع به هم ناورد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از هم نبرد
تصویر هم نبرد
هم جنگ
فرهنگ لغت هوشیار