جدول جو
جدول جو

معنی همگان - جستجوی لغت در جدول جو

همگان
عموم، افراد
تصویری از همگان
تصویر همگان
فرهنگ واژه فارسی سره
همگان
همه، برای مثال از همگان بی نیاز و بر همه مشفق / وز همه عالم نهان و بر همه پیدا (سعدی۲ - ۳۰۳)
تصویری از همگان
تصویر همگان
فرهنگ فارسی عمید
همگان
جمع همه و بهمان معنی همه مجموع: ازخل نهان زان شدن تا جمله ترا باشد گر هیچ پدیدستی زان همگانستی. (سنائی) حسن غریب تو مرا کرد غری دو جهان فردی تو چون نکند از همگان فرد مرا. (دیوان کبیر) گفتند (وزیررا) : رای ملک را چه مزیت دیدی بر فکر چندین حکیم ک گفت: بموجب آنکه انجام کار معلوم نیست ورای همگان در مشیت است که صواب آید یا خطا. پس موافقت رای پادشاه اختیار کردم
فرهنگ لغت هوشیار
همگان
((هَ مَ یا مِ))
جمع همه، همگی
تصویری از همگان
تصویر همگان
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از همگانی
تصویر همگانی
عمومیت، عمومی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از همگانی
تصویر همگانی
عمومی، آنچه مربوط به همۀ مردم باشد، همگانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از همگانی
تصویر همگانی
عمومی، متعلق به همه، کلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همسان
تصویر همسان
متناظر، شبیه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از همگون
تصویر همگون
هم رنگ، همانند، شبیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از همسان
تصویر همسان
مانند هم، شبیه یکدیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از همگنان
تصویر همگنان
همه، همه کسان، گروه و جماعت حاضر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از همگین
تصویر همگین
همه، برای مثال دادند به او سعادت کلی / از برج شرف ستارگان همگین (امیرمعزی - ۵۱۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از همسان
تصویر همسان
همانند، مساوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همیان
تصویر همیان
کیسه ای دراز که در آن پول میریزند و به کمر می بندند
فرهنگ لغت هوشیار
همه همگان: گویی که فلان فقید گفتست آن فخر امام بلخ بامین کاین خلق خدای را ببیند برعش بروز حشر همگین. (ناصرخسرو) دادند با و سعادت کلی از برج شرف ستارگان همگین. (معزی)، جمع همگینان (همگنان) : در پیغمبران نبشته است که همگینان آموزنده خدا باشند. هر که شنیده باشد از پدر و آموخت پیش من بیاید
فرهنگ لغت هوشیار
جمع همگن همه همگی: من بخیل نیستم لکن همگنان را بنده درم و دینار می بنیم... و دوستان و برادران بسیار بدست آرد و در دل همگنان محبوب بود و بچشم حقارت بوی ننگرند، همکاران: همگنان تو همه چابک ورندند و قچاق دستیاران تو چون سر و همه بالا چاق. (گل کشتی) توضیح این کلمه در پهلوی بصورمذکور در فوق آمده و بنابراین کسانی که کلمه را (همکنان جمع همکن بمعنی رفیق در رنج و محنت و کوشش و رفیق در سفر یا بمعنی شریک الفعل (عقیده بعضی معاصران) خوانند دراشتباهند اما معنی همکاران شاید از قرائت اصل کلمه بصورت مفرد (همکنان) ناشی شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همگام
تصویر همگام
همراه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همیان
تصویر همیان
((هَ))
کیسه، کیسه پول، هامیان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از همگنان
تصویر همگنان
همگینان، جمع همگن، همه، همگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از همگام
تصویر همگام
هم قدم، همراه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از همیان
تصویر همیان
کیسۀ درازی که در آن پول می ریختند و به کمر می بستند، کیسۀ پول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از همگن
تصویر همگن
متجانس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از همان
تصویر همان
اشاره میباشد بچیزی که در خاطر ملحوظ است
فرهنگ لغت هوشیار
همه، جمع همگنان. توضیح این کلمه بصورت مفرد در متون فارسی دیده نشده و جمع آن (همگنان) مستعمل است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همگن
تصویر همگن
((هَ گ))
همه، همتا، همانند، یکنواخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از همان
تصویر همان
((هَ))
آن چه که قبلاً ذکر شده، آن چه که در خاطر گوینده و شنونده معهود است، همچنان، مساوی، معادل، یکسان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از همان
تصویر همان
اشاره به دور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از همگن
تصویر همگن
Homogeneous
دیکشنری فارسی به انگلیسی
однородный
دیکشنری فارسی به روسی