جدول جو
جدول جو

معنی همچند - جستجوی لغت در جدول جو

همچند
مساوی، معادل، هم قدر، برابر، هم وزن
تصویری از همچند
تصویر همچند
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هموند
تصویر هموند
(دخترانه)
اعضاء (نگارش کردی: ههمهوهند)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هرچند
تصویر هرچند
هرقدر، هراندازه، (حرف) اگرچه، برای مثال هرچند پیر و خسته دل و ناتوان شدم / هرگه که یاد روی تو کردم جوان شدم (حافظ - ۶۴۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از همبند
تصویر همبند
هم بسته، متصل
فرهنگ فارسی عمید
(هََچَ)
رجوع به ذیل کلمه ’هر’ شود
لغت نامه دهخدا
(هََ چَ)
برابر. به اندازۀ. به مقدار. (یادداشت مؤلف) : میشان پادشاهی دیگر است هم چند اهواز. (تاریخ بلعمی). بالای موسی چهل گز بود و همچند آن درازی عصاش و همین قدر برجست و بر کعب عوج زد. (مجمل التواریخ و القصص). هر یکی از آن موران هم چند سگی بود. (اسکندرنامه). جزوی حرمل، جزوی مازو... و هم چند همه ذراریح گیرد و خرد بساید و بر هم آمیزد. (نوروزنامه). جوز ماثل زهر است و همچند جوزی است و اندر میان او تخمهاست. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). عدد بیماریهای رطوبت زجاجیه هم چند بیماریهای بیضه باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، هم سن یا هم قد. (یادداشت مؤلف) : نعمان بن منذر همچند بهرام بود و بهرام با وی بزرگ شده بود. (تاریخ بلعمی)
لغت نامه دهخدا
(هََ چُ)
هم چنو. هم چون او. مانند او:
که بهرام فرزند او همچنوست
از آب پدر یافت او مغز و پوست.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(هَُ مَ)
دهی است از بخش خوسف شهرستان بیرجند که 228 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله و پنبه و کار مردم چوب فروشی و مالداری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هرچند
تصویر هرچند
هر اندازه
فرهنگ لغت هوشیار
مساوی معادل: گردش آن خط بر آن جایگاه زمین همچند گردش آفتاب بود بر فلک، بهیکل باندام: اسب را بیاوردند ازین ابرشی توسن همچند پیلی) توضیح لازم الاضافه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم چند
تصویر هم چند
((~. چَ))
معادل، برابر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هرچند
تصویر هرچند
((هَ چَ))
اگر چه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از همچندی
تصویر همچندی
تساوی
فرهنگ واژه فارسی سره
اگرچه، ولو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جای باز، میدان باز، هموار و صاف
فرهنگ گویش مازندرانی