- همو
- هم او نیزوی: ... و همو (فضل چغانی) در صفت نرگس گوید. کس نباشد قمار دوست چو او زان همه طایفه هموست همو. (مسعود سعد)
معنی همو - جستجوی لغت در جدول جو
- همو
- هم او،
برای مثال کس نباشد قماردوست چو او / زآن همه طایفه هموست همو (مسعودسعد - ۴۶۲)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
همّ ها، حزن ها، اندوه ها، جمع واژۀ همّ
جمع هم، اندوه ها جمع هم اندوهها غمها. همه: همه افراد: (همه آمده اند: چه دوزخی چه بهشتی چه آدمی چه پری بمذهب همه کفر طریقت است امساک. (حافظ) توضیح در دستورهای متداول همه را از مبهمات دانسته اند، تمام کل مجموع: و چون می بایست که این ملت مخلد ماند و ملک این امت بهمه آفاق و اقطار زمین برسد... و پسرامیر را زخمی زده ام وهمه شهر در معالجت آن عاجز مانده اند.: همه خویی کرده (ابوبکر) درکارش (رسول صلی الله علیه و آله) همه او گشته بهر دیدارش، هر: همهکس همه جا. توضیح تا قرن چهارم همه در تمام موارد بصورت غیر اضافه استعمال میشده. از قرن پنجم مخصوصادرشعر ظاهرا بضرورت - گاه همه را بحالت اضافه آورده اند. در قرون اخیر برای تشخیص موارد اضافه همه از غیر آن قاعده ای وضع کرده اند: الف - اصولا همه در شمول من حیث الافراد بکار رود. درین صورت کسره اضافه بحای ماند چنانکه گوییم: همه شب بیدار بودم. (یعنی از اول تاآخر شب بیدار بودم) جمشید همه روز این طرف وآن طرف دوید و فریدون را نیافت. (یعنی از صبح تاغروب) در شعر ازین قاعده - بضرورت - عدول کنند. ب - اگر همه بمعنی هر) شمول من حیث المجموع) وجمیع آحاد بکار رود - مانند خود هر - احتیاچ بکسره اضافه ندارد: همه کس ازقبل نیستی فغان دارد گه ضعیفی و بیچارگی و سستی حال) (غضایری) و ملوک عجم ترتیبی داشته اند در خوان نیکو نهادن هر چه تمامتر بهمه روزگار. ج - هرگاه همه در معنی شمول من حیث المجموع بکار رود و کلمه بعد از آن جمع یا اسم جمع باشد، کسره اضافه بجای ماند: همه رفقا آمدند جز جمشید همه مردم را باید در کارها شرکت داد.: تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج سزد اگر همه دلیران دهندت باج. (حافظ) ولی در شعر - بضرورت - جایزاست بدون کسره اضافه ه آید. توضیح، گاه همه در امثال این عبارت آید: وآنچ ازپس اوست ازین پنج روز همه جشنهاست. و فک اضافه شده و اصل همه آنچ از پس اوست جشنهاست بوده و درین صورت از قبیل نمره 1 میباشد. یا به همه ابواب. از هر حیث از هر جهت: از هر جا و هر محل بقلمرو اشرف... همایون مالله . می آیند بهمه ابواب مستظهر... وامیدوار بوده بدانند
اصطلاح (کلام)
عضویت
مداوم، لاینقطع
مسطح، صاف
مسطح کردن، تحمل کردن، برای مثال این درد نه دردی ست که بیرون رود از دل / این داغ نه داغی ست که هموار توان کرد (صائب - لغت نامه - هموار کردن)
مشابه، همانند، هم جنس، در علم فیزیک آنچه دارای ساختار یکنواخت باشد، همگن
همیشه، پیوسته، پی در پی
جدا شدن هموگلوبین از گلبول سرخ
صاف، مسطح، کنایه از موافق، مناسب، برابر، یکسان
هموار رفتن: نرم و آهسته رفتن
هموار کردن: مسطح کردن، تحمل کردن،برای مثال این درد نه دردی ست که بیرون رود از دل / این داغ نه داغی ست که هموار توان کرد (صائب - لغت نامه - هموار کردن)
هموار رفتن: نرم و آهسته رفتن
هموار کردن: مسطح کردن، تحمل کردن،
فرانسوی خونتباهی: تباهی گویچه سرخ (به گونه ای که در فرهنگ فرانسه فارسی سعید نفیسی آمده)، هلش سرخابه (به گونه ای که در فرهنگ معین آمده و رنگ آزمایشگاهی دارد) چون گلبولهای قرمز خون را در محلول آب نمکی که غلظت مولکولی آن از غلظت املاح پرتوپلاسم گلبولها کمتر باشد بریزیم (و بعبارت دیکر اگر گلبولهای قرمز را در یک محلول هیپوتونیک قرار دهیم) ابتدا گلبولها آب را جذب کرده و آماس میکنند (کیفیت تورژسانس) و عاقبت میترکند و هموگلوبین آنهاآزاد میشود و محلول را برنگ قرمز درمی آورد. این کیفیت را همولیز یا لاکاژ گویند. توضیح غلظت مولکولی آب نمکی که برابرباغلظت املاح پرتوپلاسم گلبولها باشد 9 در هزار است و چنین محلولی رااصطلاحا ایزوتونیک نیز گویند و بنابراین برای ایجاد کیفکیت همولیز باید محلولهای آب نمکی انتخاب شوند که غلظت آنها کمتراز 9 در هزار باشد و معمولا در آزمایشگاه محلولهای بین 5 تا 3 در هزار بکار میبرند. محلولهای آب نمک کمتر از 9 در هزار را اصطلاحا هیپوتونیک گویند
زریر سرخگویچه
ماده رنگی قرمز تیره موجود در گلبولهای قرمز خون که از دو ماده یکی پروتئیدی بنام گلوبین که بیرنگ است و دیگر همو کروموژن که ماده رنگی (قرمزتیره) آهن داراست تشکیل شده است. همو کروموژن در حقیقت یک هماتین تغییر شکل یافته است. هموگلوبین در حیوانات مختلف بصورت بلورهای مختلف متبلور میشود تبلور هموگلوبین خون انسان بشکل منشورهای لوزی شکل است. مقدار هموگلوبین خون در شخص طبیعی در حدود 130 گرم در لیترست. هموگلوبین میتواند با اکسیژن ترکیب شود و در این صورت ترکیب نا پایداری بنام اکسی هموگلوبین میدهد و این اکسی هموگلوبین همینکه بانساج رسید اکسیژن خود را از دست میدهد و بصورت هموگلوبین خالص بر میگردد هر صد گرم هموگلوبین خالص میتواند 140 سانتیمترمکعب اکسیژن را جذب نماید. هموگلوبین میتواند با اکسید دو کربن (بخار زغال) ترکیب شود و تولید کربوکسی هموگلوبین نماید که بسیار ثابت است و چون عمل تنفس بااین ترکیب مختل میشود لذا اکسید دو کربن از گازهای سمی بسیار خطرناک است انیدرید کربنیک موجود در انساج برخلاف تصور با هموگلوبین ترکیب نمیشودبلکه بصورت ترکیبات ناپایدار (بیکربتات دو سود در پلاسما و بی کربنات دوپتاس درگلبولها) ذخیره میشود و در مجاور هوای حبابهای ریوی این ترکیبات ناپایدار تجزیه میشود
بیماری ارثی که انعقاد خون بیمار با تانی و در ظرف چندین ساعت صورت می گیرد و هرگاه زخم و جراحتی دراین بیماران پیدا شود خون بسیار از آنان می رود و ممکن است در اثر خونریزی بسیار از بین بروند
فرانسوی بنگرید به هومو سکچو آلیتی
فرانسوی خون بند
هم جنس
فرانسوی بیمار خونی
هموار بودن مسطح بودن، جای هموار و مسطح: این محال بود که از یک طبیعت اندر یک گوهر جای بیغوله آید و جای همواری
پی در پی، پیوسته، همیشه
دائمی، همیشگی
مسطح کردن صاف و برابر ساختن: اگر زمین با ایشان هموار کنندی... و از خدای هیچ سخن پنهان ندارند، تحمل کردن: این دردنه دردیست که بیرون رود از دل این داغ نه داغی است که هموار توان کرد. (صائب) یا بخود هموار کردن، متحمل شدن
نرم و آهسته رفتن
آهسته ونرم وبنحوی مطبوع خواندن
آنچه قسمتهای مختلف آن در یک سطح باشد از زمین و جز آن، هم سطح، برابر، یکسان
فرانسوی سرخابه
ارضا وتشفی غریزه جنسی با همجنس عارضه تمایل به همجنس. توضیح بنا بعقیده مکتب تحلیل روانی کسانی که دچار چنین عارضه ای هستند که در صورت مراجعه به روان پزشک و رفع عقده های روحی معالجه خواهند شد
فرانسوی خونروی خوندماغی