جدول جو
جدول جو

معنی همهمه - جستجوی لغت در جدول جو

همهمه
صداهای درهم و برهم از حیوانات یا مردم
تصویری از همهمه
تصویر همهمه
فرهنگ فارسی عمید
همهمه
صداهای درهم و برهم از مردم یا از حیوانات
تصویری از همهمه
تصویر همهمه
فرهنگ لغت هوشیار
همهمه((هَ هَ مِ))
صداهای درهم و برهم جماعت
تصویری از همهمه
تصویر همهمه
فرهنگ فارسی معین
همهمه
الم شنگه، جنجال، سروصدا، غلغله، غوغا، ولوله، هنگامه، هیاهو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
همهمه
الجميع
تصویری از همهمه
تصویر همهمه
دیکشنری فارسی به عربی
همهمه
Murmur
تصویری از همهمه
تصویر همهمه
دیکشنری فارسی به انگلیسی
همهمه
murmure
تصویری از همهمه
تصویر همهمه
دیکشنری فارسی به فرانسوی
همهمه
murmúrio
تصویری از همهمه
تصویر همهمه
دیکشنری فارسی به پرتغالی
همهمه
murmullo
تصویری از همهمه
تصویر همهمه
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
همهمه
szept
تصویری از همهمه
تصویر همهمه
دیکشنری فارسی به لهستانی
همهمه
шепот
تصویری از همهمه
تصویر همهمه
دیکشنری فارسی به روسی
همهمه
шепіт
تصویری از همهمه
تصویر همهمه
دیکشنری فارسی به اوکراینی
همهمه
gemurmel
تصویری از همهمه
تصویر همهمه
دیکشنری فارسی به هلندی
همهمه
سرگوشی
تصویری از همهمه
تصویر همهمه
دیکشنری فارسی به اردو
همهمه
mormorio
تصویری از همهمه
تصویر همهمه
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
همهمه
กระซิบ
تصویری از همهمه
تصویر همهمه
دیکشنری فارسی به تایلندی
همهمه
bisikan
تصویری از همهمه
تصویر همهمه
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
همهمه
לחישה
تصویری از همهمه
تصویر همهمه
دیکشنری فارسی به عبری
همهمه
ささやき
تصویری از همهمه
تصویر همهمه
دیکشنری فارسی به ژاپنی
همهمه
低语
تصویری از همهمه
تصویر همهمه
دیکشنری فارسی به چینی
همهمه
Murmeln
تصویری از همهمه
تصویر همهمه
دیکشنری فارسی به آلمانی
همهمه
속삭임
تصویری از همهمه
تصویر همهمه
دیکشنری فارسی به کره ای
همهمه
fısıldama
تصویری از همهمه
تصویر همهمه
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
همهمه
ফিসফিস
تصویری از همهمه
تصویر همهمه
دیکشنری فارسی به بنگالی
همهمه
फुसफुसाहट
تصویری از همهمه
تصویر همهمه
دیکشنری فارسی به هندی
همهمه
minong'ono
تصویری از همهمه
تصویر همهمه
دیکشنری فارسی به سواحیلی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مهمه
تصویر مهمه
بیابان، دشت بی آب و علف
فرهنگ فارسی عمید
(هََ مَ)
باران سست و نرم. (منتهی الارب). ج، همائم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
پیر شدن. (منتهی الارب). همامه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ مَ)
گلۀ بزرگ از شتران. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). همهومه. رجوع به همهومه شود
لغت نامه دهخدا
(هَُ مَ)
گلۀ بزرگ از شتران. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به همهامه شود
لغت نامه دهخدا
(قِنْ)
پیر شدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به همومه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ خَضْ ضُ)
باز ایستادن و برگردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مهمه
تصویر مهمه
مجازاً ضروری، در اندوه اندازنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهمه
تصویر مهمه
((مَ مَ))
بیابان خشک، دشت پهناور بی آب و علف
فرهنگ فارسی معین