- همه
- کل، تمام، کلیه
معنی همه - جستجوی لغت در جدول جو
- همه
- تمام، جمله، جمیع مثلاً همه آمدند،
همگی مثلاً آن ها همه آمدند،
هر مثلاً همه طرف را گشتم
- همه
- تمام، جمله
- همه ((هَ مِ))
- تمام، جمیع
- همه
- wszystkie
- همه
- alles
- همه
- ทั้งหมด
- همه
- كلٌّ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خرد ستور: بره بزغاله گوساله سیاشب شب های بی ماه خر سنگ، کار دشوار، یل
سیاهی سیاه شدن، فروگرفتن در گریز
بوی گند
بهره، خویشاوندی
بیابان، دشت بی آب و علف
مجازاً ضروری، در اندوه اندازنده
حاجت، نیاز
مؤنث واژۀ مهمّ