جدول جو
جدول جو

معنی همندی - جستجوی لغت در جدول جو

همندی
زمین بایر، زمین هموار و پهن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مندی
تصویر مندی
(پسرانه)
از نامهای امروزی زرتشتیان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هندی
تصویر هندی
از مردم هند، هندوستانی، تهیه شده در هند مثلاً تیغ هندی، فیلم هندی، مربوط به هند مثلاً زبان هندی،
در علوم ادبی ویژگی سبک شعری شاعران فارسی زبان از نیمۀ دوم قرن دهم تا اواخر قرن دوازدهم که از ممیزات آن تخیلات دقیق و مضمون پردازی، معانی پیچیده و باریک و دور از ذهن، الفاظ ساده و بازاری، کثرت استعاره و کنایه و آوردن امثال بسیار در شعر است،
زبانی از شاخۀ زبان های هند و ایرانی که در هند رایج است، در علم نجوم از صورت های فلکی نیمکرۀ جنوبی، کنایه از شمشیر ساخته شده در هند
فرهنگ فارسی عمید
(هََ)
کلی و همگی. (انجمن آرا). همگی و تمامی. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
غمگینی. غمناکی: و همچنین سرد و خشک گشتن تن بسبب اندوهمندی نفس فزون از اندوهمندی نفس باشد بسبب سردی و خشکی مزاج تن. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). پنجم اندوهمندی و دل ناخوشی است هرگاه که مردم بی سببی ظاهر اندوهمند و ناخوش دل باشد... (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، ترسانی. ترس. اضطراب: و بوزرجمهر اصیل بود و از خانه دان (خاندان) ملک و اندیشمندی انوشروان از وی بیشتر از این جهت بودی. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 92)
لغت نامه دهخدا
(اَ دُ مَ)
اندوهمندی. غمگینی. و رجوع به اندوهمندی شود، کاسنی. (ناظم الاطباء). و رجوع به اندوزه و اندوشه شود
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ مَ / بَ هََ مَ)
برهمند بودن:
برهمندی را بدل در جای کن
گر همی زایزد بترسی چون شمند.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(هَِ بُ)
دهی است از دهستان حسنوند از بخش سلسلۀ شهرستان خرم آباد. دارای 160 تن سکنه، آب آن از رود خانه کهمان و محصول عمده اش غله، لبنیات، پشم و حبوب و کار دستی مردم بافتن قالیچه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(هَُ مَ)
دهی است از بخش خوسف شهرستان بیرجند که 228 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله و پنبه و کار مردم چوب فروشی و مالداری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(شُ مَ)
دارای شکوه بودن. رجوع به شکوه شود، لیاقت. (ناظم الاطباء) ، وقار. جلال. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین) :
گفت ای فلک شکوهمندی
بالاترت از فلک بلندی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(مُ هََ)
اسم هندی حناست. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(هََ رَدی ی)
ظاهراً منسوب به هرند اصفهان است
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
دهی است از بخش بستان آباد شهرستان تبریز با 228 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوب است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
منسوب به هند: ازمردم هند، ساخته و پرداخته هند، شمشیرساخته هند یاشمشیری که از آهن هندی سازند: تیغ هندی هجر برانست لیک هندی عشق یبرانتر، آیینه مدور که اشعه آفتاب را در مرکزی جمع کند و اشیا را مشتعل سازد، دور بین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هلندی
تصویر هلندی
منسوب به هلند: ازمردم هلند، ساخته هلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندهمندی
تصویر اندهمندی
غمناکی غمگینی اندوهناکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندوهمندی
تصویر اندوهمندی
غمناکی غمگینی اندوهناکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهندی
تصویر مهندی
اهمیت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گواهمندی
تصویر گواهمندی
استناد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از همادی
تصویر همادی
کلی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از همچندی
تصویر همچندی
تساوی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هموندی
تصویر هموندی
عضویت
فرهنگ واژه فارسی سره
باغ خرم، چمن زار
فرهنگ گویش مازندرانی
جای باز، میدان باز، هموار و صاف
فرهنگ گویش مازندرانی
زمین وسیع و بایر که در آن علف های خودرو روییده است
فرهنگ گویش مازندرانی