جدول جو
جدول جو

معنی همسایه - جستجوی لغت در جدول جو

همسایه
دو یا چند کس که در زیر سایه یک سقف باشند، دو یا چند کس که اطاق یا خانه آنان متصل یا نزدیک هم باشد همسرایه: ... تا اگر خویشاوند و همسایه درویش داری ازایشان ننگ نداری و با ایشان پیوندی، دو یا چند ناحیه (ده شهر استان کشور) که مجاور یکدیگر باشند، جمع همسایگان: دیگر آنکه اگر صاحب طرفی از همسایگان مملکت بکمال حلم و وفور کم آزاری این خسرو نوشیروان معدلت ما مغرور شود... یا همسایه مسیح. آفتاب
فرهنگ لغت هوشیار
همسایه
((~. یِ))
دو یا چند کس که اتاق یا خانه آنان نزدیک هم باشد، مجاور
تصویری از همسایه
تصویر همسایه
فرهنگ فارسی معین
همسایه
کسی که با دیگری در یک منزل یا در خانۀ کنار خانۀ او زندگی می کند، هم جوار
تصویری از همسایه
تصویر همسایه
فرهنگ فارسی عمید
همسایه
Neighbor
تصویری از همسایه
تصویر همسایه
دیکشنری فارسی به انگلیسی
همسایه
vizinho
دیکشنری فارسی به پرتغالی
همسایه
vecino
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
همسایه
sąsiad
دیکشنری فارسی به لهستانی
همسایه
сосед
دیکشنری فارسی به روسی
همسایه
сусід
دیکشنری فارسی به اوکراینی
همسایه
buurman
دیکشنری فارسی به هلندی
همسایه
Nachbar
دیکشنری فارسی به آلمانی
همسایه
voisin
دیکشنری فارسی به فرانسوی
همسایه
vicino
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
همسایه
पड़ोसी
دیکشنری فارسی به هندی
همسایه
প্রতিবেশী
دیکشنری فارسی به بنگالی
همسایه
komşu
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
همسایه
이웃
دیکشنری فارسی به کره ای
همسایه
jirani
دیکشنری فارسی به سواحیلی
همسایه
邻居
دیکشنری فارسی به چینی
همسایه
隣人
دیکشنری فارسی به ژاپنی
همسایه
שׁוֹכֵן
دیکشنری فارسی به عبری
همسایه
tetangga
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
همسایه
เพื่อนบ้าน
دیکشنری فارسی به تایلندی
همسایه
جارٌ
دیکشنری فارسی به عربی
همسایه
ہمسایہ
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از همپایه
تصویر همپایه
کسی که با دیگری در یک درجه و پایه باشد، دو نفر که دارای شغل و مقام نظیر هم باشند
فرهنگ فارسی عمید
دو یا چند تن که با هم در یک سرای اقامت دارند نسبت بیکدیگر) همسایه: و موش مردمان را همسرایه و هم خانه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همساده
تصویر همساده
همسایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همپایه
تصویر همپایه
کسی که از حیث مقام و رتبه با دیگری مساوی باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همایه
تصویر همایه
ائتلاف
فرهنگ واژه فارسی سره
درخانه ای سکونت داشتن که یک یا چند تن دیگر در اطاقهای در همان خانه ساکن باشند: در خانه همسایه داری و پر رفت و آمد
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که در خانه (سرایی) سکونت دارد که یک یا چند تن دیگر در اطاقهایی در همان خانه ساکن باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهسانه
تصویر مهسانه
(دخترانه)
آنکه چون ماه زیبا و درخشان است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از همواژه
تصویر همواژه
اصطلاح (کلام)
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از همواره
تصویر همواره
مداوم، لاینقطع
فرهنگ واژه فارسی سره