جدول جو
جدول جو

معنی همرافته - جستجوی لغت در جدول جو

همرافته
(هََ تَ / تِ)
مفهوم. آنچه به فهم درآید. (برهان). از برساخته های دساتیر است. (از حواشی معین بر برهان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از همراه
تصویر همراه
رفیق، برای مثال همراه اگر شتاب کند همره تو نیست / دل در کسی مبند که دل بستۀ تو نیست (سعدی - ۱۰۶)، موافق، هم قدم، دو تن که با هم راه بروند، آنچه قابل حمل و جابه جایی است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرافعه
تصویر مرافعه
با هم دعوا داشتن، مشاجره داشتن، شکایت نزد حاکم بردن، با هم به دادگاه رفتن و دادخواهی کردن
فرهنگ فارسی عمید
(شِ)
پنهانی گفتن. (منتهی الارب). پنهانی گفتن و آهسته خواندن. (آنندراج). نرم خواندن. (ترجمان القرآن) (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(عَ عَ سَ)
جوشیدن. یقال: القدر تنافت. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شُ)
مدارا نمودن. (منتهی الارب). موافقت کردن و سازواری نمودن. (از ناظم الاطباء) : رافاه، حاباه و داراه. (متن اللغه). موافقت کردن. رفاء. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شُ)
کسی را یاری دادن. (تاج المصادر بیهقی). همدیگر را یاری دادن و معاونت نمودن. (منتهی الارب). معاونت کردن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ فَ / فِ دَ / دِ)
مرافدت. مرافده. رجوع به مرافدت و مرافده شود
لغت نامه دهخدا
(شُ)
چیزی با کسی به ملک یا به قاضی برداشتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). شکایت بردن پیش حاکم و نزدیک حاکم شدن با خصم. (آنندراج). شکایت کردن از کسی و نزد حاکم بردن او را برای محاکمه و داوری. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). قصه به حاکم بردن. قصه به قاضی برداشتن. رجوع به مرافعه شود، باقی گذاشتن کسی را و مهربانی نمودن. (از منتهی الارب). ابقا کردن بر کسی: رافع بهم، ابقی ̍ علیهم. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، متارکه کردن: رافعه، تارکه. (از متن اللغه) ، معامله کردن با کسی و در مشقت و جهد انداختن. (از منتهی الارب) (آنندراج) : رافعه و خافضه، داوره کل مداوره. (متن اللغه) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شُ)
با کسی همراهی کردن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). مصاحب و همراه کسی شدن در سفر. (از متن اللغه). رفیق و مصاحب کسی گشتن. (از اقرب الموارد) ، ملاطفت نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رفق کردن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(ظَ)
با کسی پیشی گرفتن در دویدن. کفات. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، بناگاه مردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
باهنر. دارای هنر:
بماناد تا روز ماند جوان
هنریافته جان نوشین روان.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از همراه
تصویر همراه
آنکه در راه با کسی رود، موافق، رفیق
فرهنگ لغت هوشیار
منافتت در فارسی: به جوش آمدن: از خشم، جوشیدن دیگ جوشیدن (دیگ)، غضبناک شدن خشم گرفتن، جوشش، خشمناکی
فرهنگ لغت هوشیار
مرافده و مرافدت در فارسی: دستیاری یاریگری معاونت کردن یاری کردن: بتوفیق خدای و موافقت رای و مساعدت و رعایت درایت... و اعانت حدس ومرافدت ذکا بجواهر زواهرالفاظ... و اشعار... متحلی گردانید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرافعه
تصویر مرافعه
با هم دعوی داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
مرافقه و مرافقت در فارسی: همراهی همگامی دوستی، سازگاری باهم رفیق شدن دوست گشتن، همراهی کردن، رفق کردن ملاطفت نمودن جمع مرافقات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همراه
تصویر همراه
همسفر، متفق، متحد، به اتفاق (در طی طریق)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرافقه
تصویر مرافقه
((مُ فَ قَ یا قِ))
دوست شدن، همراه شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرافعه
تصویر مرافعه
((مُ فِ عَ یا عِ))
نزاع کردن، درگیر شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از همراه
تصویر همراه
به اتفاق، انضمام، توام، رفیق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از همتافت
تصویر همتافت
مجتمع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از همراستا
تصویر همراستا
به موازات
فرهنگ واژه فارسی سره
داوری، شکایت، جدال، دعوا، ستیزه، شکایت، کشمکش، منازعه، نزاع، بزن بزن
متضاد: مصالحه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از همرفت
تصویر همرفت
Convection
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از همراه
تصویر همراه
Accompanying
دیکشنری فارسی به انگلیسی
دختری که به خاطر عشق خود از خانه ی پدری فرار کرده باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از همراه
تصویر همراه
acompanhante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از همرفت
تصویر همرفت
convecção
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از همراه
تصویر همراه
acompañante
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از همرفت
تصویر همرفت
convección
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از همراه
تصویر همراه
towarzyszący
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از همرفت
تصویر همرفت
konwekcja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از همراه
تصویر همراه
сопровождающий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از همرفت
تصویر همرفت
конвекция
دیکشنری فارسی به روسی