- همبازشدن
- شریک شدن: ولده ام گفت ای پسر، چون سلطان کسی را وزارت داد - اگر چه دوست دارد آن کس را - درهفته ای دشمن گیرد از آن جهت که همباز او شود در ملک و پادشاهی به انبازی نتوان کرد
معنی همبازشدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دوباره باز شدن
دود شدن، تباهیدن نابود شدن
گشایش یافتن، مفتوح شدن
گردوغبارشدن بصورت ذرات غباردرآمدن: (زی مشکلاتها نگشاید رهت کسی کواززمین دین بهوا برهباشدست) (ناصرخسرو)، تباه شدن نابودگردیدن: (نوروز توبه بود جهانرا کزوچنین هر بد که کرده بود زمستان هباشدست) (ناصرخسرو)