- همایین
- جمع همیان، از ریشه پارسی همیان ها از اربندها
معنی همایین - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
خجسته، مبارک، فرخنده، میمون، مقامی در موسیقی (نگارش کردی: هومایون)، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان ایرانی مشهور به زرین کلاه در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی
مبارک، میمون
فرخنده، مبارک، خجسته، فرخ، در موسیقی از دستگاه های هفت گانۀ موسیقی ایرانی، از شعبه های بیست و چهارگانۀ موسیقی ایرانی
رنگ دانۀ محتوی آهن که از تجزیۀ هموگلوبین به دست می آید
خجسته، فرخنده، فرخ، میمون
فرانسوی خوناهن ماده قرمزرنگ آهن دارموجود در گلبولهای قرمزخون که باترکیب یک ماده پروتیدی موسوم به گلوبین هموگلوبین رامیسازد
سمبولیک، سمبلیک
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
از شخصیتهای شاهنامه، از بزرگان و مشاوران دربار قباد پادشاه ساسانی، نام یکی از پادشاهان ساسانی
اثر گذاشتن، تاثیر کردن، اثر کردن
اجماع
در ضمن
میمنت
دوقلو
هشتاد ثمانون
جمع اموی بنی امیه
جمع تمتان تمتین، رشته های تاژ (خیمه) رسن های چادر
جمع سماک ماهی فروشان
دو رویه، دو رسته، سفره
جمع شریان، سرخرگ ها جمع شریان رگهایی که خون را از قلب به طرف اعضا و انساج برند رگهای جهنده سرخ رگها. توضیح این کلمه به دو یاء است ولی بعضی یاء اول را به همزه تبدیل کنند و شرائین گویند و آن بر خلاف قاعده عربی است
هماورد، هم نبرد، همتا
دارای کیش و آیین مشترک
هشتاد، هشت ده تا، عدد «۸۰»
همایون، فرخنده، مبارک، خجسته، فرخ، در موسیقی از دستگاه های هفت گانۀ موسیقی ایرانی، از شعبه های بیست و چهارگانۀ موسیقی ایرانی
واضح، هویدا، نمودار، پیدا و آشکار
نمایان شدن: ظاهر شدن، آشکار شدن
نمایان شدن: ظاهر شدن، آشکار شدن
شریان ها، سرخ رگ ها، جمع واژۀ شریان
دو یا چند تن که دارای یک کیش و آیین باشند، هم کیش
از فراوان ترین کانی های آهن دار که به رنگ قرمز است
هان، آگاه باش. برای آگاهاندن و تنبیه به کار می رود، برای مثال رفتند به جمله یارکانت / بپسیج تو راه را هلاهین (ناصرخسرو - ۵۰)
هرآینه، حتما، به طور قطع و یقین، حتم، به یقین، شیرین، حقاً، یقیناً، قطعاً، احتمالاً، شاید
همیان، کیسۀ درازی که در آن پول می ریختند و به کمر می بستند، کیسۀ پول
کسی که با دیگری در یک جا بنشیند، هم زانو، همدم، رفیق، هم صحبت، هم نشست