جدول جو
جدول جو

معنی همایجان - جستجوی لغت در جدول جو

همایجان(هَُ)
دهستانی است از بخش اردکان شهرستان شیراز که دارای هشت هزار تن سکنه و شامل 35 آبادی است. قراء مهم آن عبارتند از: خلار، سنگر، شول، برشنه، تل کوه، سرتلی، بیدحرکت. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از همایون
تصویر همایون
(پسرانه)
خجسته، مبارک، فرخنده، میمون، مقامی در موسیقی (نگارش کردی: هومایون)، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان ایرانی مشهور به زرین کلاه در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هامیان
تصویر هامیان
همیان، کیسۀ درازی که در آن پول می ریختند و به کمر می بستند، کیسۀ پول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نمایان
تصویر نمایان
واضح، هویدا، نمودار، پیدا و آشکار
نمایان شدن: ظاهر شدن، آشکار شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از همایون
تصویر همایون
فرخنده، مبارک، خجسته، فرخ، در موسیقی از دستگاه های هفت گانۀ موسیقی ایرانی، از شعبه های بیست و چهارگانۀ موسیقی ایرانی
فرهنگ فارسی عمید
(هََ مْ نَ)
دهی است از بخش بافق شهرستان یزد. دارای 362 تن سکنه، آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله، گردو، بادام و زردآلو، و کار دستی زنان کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دهی از دهستان سمام است که در بخش رودسر شهرستان لاهیجان واقع است و130تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دهی است از دهستان املش که در بخش رودسر شهرستان لاهیجان واقع است و 400 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2). در سفرنامۀ رابینو (بخش انگلیسی ص 8 و ترجمه فارسی آن ص 26) از تمیجان بدینگونه یاد کند: ’از آمل تا تمیجان در رانکوه جادۀ سنگفرش، از میان جنگل می گذرد... از تمیجان راه مزبور از دامنۀ تپه ها و از میان ملاط عبور نموده تا لاهیجان و رشت و دشت مغان امتداد دارد’. همچنین حمدالله مستوفی در نزهه القلوب ج 3 در ذکر بقاع جیلانات آرد: ’... تمیجان شهری وسط است از اقلیم چهارم...’. (نزهه القلوب ج 3 ص 162). و نیز حافظ ابرو در ذیل جامع التواریخ رشیدی چ دکتر بیانی در صفحات 15 و 16 و 18 از تمیجان یاد می کند و معلوم می شود که در قدیم (دوران سلطنت اولجایتو) ناحیۀ وسیع و معموری بوده است:... چون شاه تو به پایه تخت اولجایتو سلطان رسید... متوجه لاهیجان شد... بعد از آن امیر سوتای و... را مقرر فرمود که به ولایت تمیجان روند... ذکر رسیدن امرا به تمیجان و احوال ایشان... (ذیل جامع التواریخ رشیدی ص 15).... کلانتران نوکران امیر احمد مکریکی رااز گیلانیان بدست او افتاده بود و صفت مال مردم تمیجان کرده بدان طمع کنند... (ذیل جامع التواریخ رشیدی ص 16). ولی آنچه که مورد تردید است این است که روستای موجود در دهستان املش کنونی از بقایای همان ناحیۀ قدیم است که در این کتابها از آن یاد می شود یا آنکه تمیجان قدیم و تمیجان فعلی از یکدیگر جدا می باشند
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان سیاهکل رود، بخش رودسر شهرستان لاهیجان که در 21هزارگزی جنوب خاوری رودسر و یک هزارگزی شوسۀ رودسر به شهسوار، نزدیک دریا واقع شده، جلگه و مرطوبست و 700 تن سکنه دارد، آبش از نهر سیاهکل رود و آب چشمه، محصولش برنج، لبنیات و چای، شغل اهالی زراعت و راهش مالرو است، شعبه شیلات هم دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
نام دهی از دههای بهرستاق لاریجان در مازندران، (از ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 154)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
نام قریه ای است به کارزین از بلاد فارس. (یادداشت بخط مؤلف) ، نام موضعی است نزدیک شیراز. (یادداشت بخط مؤلف) : خمایجان و دیه علی دو ناحیت است و حومه آن مسجد و منبر دارد و هوای آن سردسیر است و درخت و جوز و انار بسیار باشد و عسل و موم فراوان بود و همسایۀ تیرمردان است نزدیک بیضا و مردم آن سلاحور باشد و مکاری. (از فارسنامۀ ابن بلخی ص 145)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
از بخشهای چهارگانه شهرستان خرمشهر. دارای چهارده هزار تن سکنه است. این بخش در جنوب خاوری خرمشهر واقع و شامل هشت دهستان است به نام چم خلف عیسی، چم شعبان، عبادالهی، آسیاب، سویره، گدارچینی، ده ملا و صفائیه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
از قرای مرو است و منسوب به آن مهریجانی. (از معجم البلدان) (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(عَ یَ)
مثنای ’عمایه’ و آن نام دو کوه باشد: 1- عمایه ءالعلیا که حریش و قشیر و عجلان در آن مشترکند. 2- عمایهالقصیا که طرف مشرق آن متعلق به نهم، و جنوب ازآن باهله، و غرب آن از عجلان است. و گویند که عمایتان کوههائی است به رنگ سرخ وسیاه، و چون غالباً باعث گمراهی مسافران و رهروان میشود بدین نام خوانده شده است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(هََرَ)
دهی است از دهستان دشمن زیاری بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون. جایی کوهستانی، معتدل و دارای 932 تن سکنه است. محصول عمده اش غله، حبوبات و برنج و کار مردم زراعت و گلیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
نام یکی از دهستانهای شش گانه بخش ایزۀ شهرستان اهواز که در کوهستان واقع شده و اکثر قراءآن از رودخانه و چشمه مشروب میشود. محصول عمده اش غله و برنج است. شامل 28 آبادی بزرگ و کوچک و جمعاً دارای بیش از 3000 تن سکنه است، از قراء مهم آن مکال، جه جه و طپولی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
دهی است از دهستان درجزین بخش رزن شهرستان همدان. دارای 560 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات و انگور و صیفی است. شغل اهالی زراعت و راه اتومبیل رو و قهوه خانه ای کنار شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
منسوب است به خمایجان که قریه ای است از قراء کارزین از نواحی فارس. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(هََ کِ)
دهی است از دهستان مرودشت از بخش زرقان شهرستان شیراز دارای 451 تن سکنه. آب آن از رود خانه سیوند و محصول عمده اش غله و چغندر است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
قصبۀ مرکزی دهستان بزچلوست که در بخش وفس شهرستان اراک واقع است. این قصبه در 84 هزارگزی شمال اراک و 84 هزارگزی شرق همدان و در دامنۀ شمالی کوهستان وفس واقع است و هوای سردسیر دارد. در حدود 40 باب دکان و 15 کارگاه کوزه گری دارد و ظروف سفالین آن به اکثر قراء شهرستان حمل می گردد. از نمایندۀ ادارات دولتی بخشداری و نمایندۀ بهداری در قصبه ساکن است. از آثار ابنیۀ قدیم قلعۀ خرابه ای کنار آبادی است که معروف به قلعه گبری یا چهارگزی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
ده بزرگی است از دهستان بوانات و سرچهان شهرستان آباده، در 30هزارگزی جنوب شرقی سوریان و کنار راه ده بید به سنگ مزایجان، در دامنۀ سردسیر واقع و دارای 2326 تن سکنه است. آبش از قنات و رود خانه محلی، محصولش غلات، انگور، میوه جات و شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
دهی است از بخش نراق شهرستان محلات که 160 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه سار و محصول عمده اش غلات و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
قریه ای است در نزدیکی سوریان. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
دهی است از دهستان جاسب بخش دلیجان شهرستان محلات که در 22 هزارگزی شمال خاوری دلیجان و سر راه شوسۀ اصفهان به قم واقعاست. جایی است کوهستانی و سرد و دارای 500 تن سکنه. هفت رشته قنات دارد و محصول عمده اش غلات، سیب زمینی، گردو، بادام و سنجد است. اهالی به کشاورزی و کرباس بافی گذران می کنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نمایان
تصویر نمایان
ظاهر و آشکار، واضح، هویدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همایین
تصویر همایین
جمع همیان، از ریشه پارسی همیان ها از اربندها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همایون
تصویر همایون
خجسته، فرخنده، فرخ، میمون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هامیان
تصویر هامیان
همیان: (هامیان ازسیم وزرپرداختن به که سنگ منجنیق انداختن) (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمایان
تصویر نمایان
((نَ))
ظاهر، هویدا، آشکار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هامیان
تصویر هامیان
کیسه، کیسه پول، همیان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از همایون
تصویر همایون
((هُ))
خجسته، مبارک، نام یکی از آهنگ های موسیقی ایرانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از همانجا
تصویر همانجا
هم آن جا، آن جا، مقابل همین جا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از همایون
تصویر همایون
مبارک، میمون
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نمایان
تصویر نمایان
ظاهر
فرهنگ واژه فارسی سره
مرتعی از توابع شهرستان بندرگز
فرهنگ گویش مازندرانی