جدول جو
جدول جو

معنی هماک - جستجوی لغت در جدول جو

هماک
همه، کل
تصویری از هماک
تصویر هماک
فرهنگ فارسی عمید
هماک
(هََ)
در رسالۀ خویشتاب که به گرزن دانش موسوم است، به معنی اشاره آمده و عبارت را به دستان سام که زال زر باشد و شاگرد سیمرغ حکیم (!) بوده، نسبت داده که در اثبات ذات ایزد گفتا که: چون واجب الوجود را مکان و جهت نباشد باید که پذیرای هماک یعنی قابل اشارت نبود. یعنی اشارت بدو نتوان کرد الا از روی عقل. (انجمن آرا). این کلمه در مآخذ قدیم لغت ظاهراً ضبط نشده است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از همام
تصویر همام
(پسرانه)
ارجمند، دارای مقام و منزلت، دارای فضایل، نام یکی از شعرا و سخنگویان مشهور در آذربایجان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از همتک
تصویر همتک
همتگ، دو تن که با هم بدوند، هم دو، هم قدم، همراه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سماک
تصویر سماک
هر یک از دو ستارۀ روشن در دو صورت فلکی سنبله و عوّا، کنایه از آسمان
جمع واژۀ سمک، ماهی ها
سماک رامح: ستاره ای که در برابر بنات النعش قرار دارد و روشن ترین ستارۀ صورت فلکی عوّا است
سماک اعزل: ستاره ای که در جنوب سماک رامح واقع شده و نزدیک آن هیچ ستاره ای نیست و روشن ترین ستارۀ صورت فلکی سنبله است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از همال
تصویر همال
همتا، برابر، مثل ومانند، همسر، انباز، همکار، دوست، قرین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سماک
تصویر سماک
سماق، درختی با برگ های مرکب و گل های سفید خوشه ای که در جاهای سرد می روید و بلندیش تا پنج متر می رسد، میوۀ کوچک سرخ رنگ و ترش مزه به صورت آسیاب شده به عنوان چاشنی کباب استفاده می شود، سماقیل، ترشابه، ترشاوه، تمتم، تتم، تتری، تتریک، ترفان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هتاک
تصویر هتاک
کسی که پرده از کارهای نهفته و عیب های پوشیدۀ مردم بردارد، کسی که مردم را رسوا و بی آبرو کند، پرده در، بدزبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هزاک
تصویر هزاک
کسی که زود فریب بخورد و فریفته شود، ابله، نادان، برای مثال که یارد داشت با او خویشتن راست؟ / نباید بود مردم را هزاکا (دقیقی - ۹۵)، زبون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از همام
تصویر همام
پادشاه بلندهمت، مرد بزرگ و دلیر و بخشنده،
شیر درنده، ضرغام، شیر شرزه، هژبر، صارم، هزبر، هرماس، شیر ژیان، ریبال، قسوره، اصلان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از همار
تصویر همار
آمار، شمار، عدد و حساب، همواره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نماک
تصویر نماک
ملاحت، زیبایی، رواج، رونق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هباک
تصویر هباک
فرق سر، میان سر، تارک، برای مثال یکی گرز زد ترک را بر هباک / کز اسب اندر آمد همان دم به خاک (فردوسی - مجمع الفرس - هباک)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رماک
تصویر رماک
مادیان ها، اسبان ماده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هلاک
تصویر هلاک
مرگ نیستی نابودی سیز -1 (مصدر نیست شدن مردن درگذشتن، نیستی مرگ: (هزاردشمنم ارمیکنندقصدهلاک گرم تو دوستی ازدشمنان ندارم باک) (حافظ) یابه هلاک انجامیدن، نابودشدن هلاک شدن: (ودلیل برین جانور که اگرغذا نیابد سست گرددوبهلاک انجامد) مردن، نیست شدن، گمشدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هماس
تصویر هماس
شیر بیشه، سخت شکننده شیردرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هماز
تصویر هماز
سخن چین، آک نهنده، بد گوی سخن چین عیب کننده: (ویل لکل همزه بهرزبان بدبود همازرالمازراجزچاشنی نبوددوا) (دیوان کبیر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همار
تصویر همار
شماره حساب، آمار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همال
تصویر همال
قرین و همتا و شریک
فرهنگ لغت هوشیار
سخن چین، سیمین روز سرما رهبر کوشا، پیشوای دلیر، سرور بخشنده: مرد، شیر بیشه، پیه گداخته، برفابه، جمع همام، رهبران کوشا پیشوایان دلیر سروران بخشنده -1 سخن چین نمام، روز سوم ازروزهای سرما، جمع همام پادشاه بزرگ همت، مهتردلیر وجوانمرد، سروربزرگوار: (ازلی خطی درلوح که ملکی بدهید بابی یوسف یعقوب بن اللیث همام) (برگزیده شعر. ص 4)، جمع همام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همان
تصویر همان
اشاره میباشد بچیزی که در خاطر ملحوظ است
فرهنگ لغت هوشیار
پرنده ایست از راسته شکاریان روزانه دارای جثه ای نستا درشت است. پرهای فوقانی و پشت آن خاکستری مایل به سفید و رنگ سینه زردمایل به حنایی است و در بالای سر چند عدد از پرها قدری بلندتر و از دو طرف تشکیل دو بر آمدگی را میدهد و در زیر منقارش نیز قمستی از پر هارشد بیشتری دارند که زیبایی خاص باین پرنده میدهند. هما با آنکه در طبقه بندی جزو پرندگان شکاری است غذای آن فقط استخوان است هما استخوانها را از زمین ربوده و از بالا بر روی صخره ها رها میکند و پس از قطعه قطعه شدن می خورد. هما عقاب استخوان خوار. توضیح قدما این مرغ را موجب سعادت میدانستند و می پنداشتند که سایه اش بر سر هر کسی افتد او را خوشبخت کند. توضیح، (شاهین عقاب) که مظهر فره کیانی است طبق مندرجات زامیادیشت، علم ونشانی که بر سر آن صورت همای نقش کرده باشند. توضیح الف - یکی ازمعانی همای را در شاهنامه فردوسی درفشی که صورت عقاب بر آن منقوش است (درفش عقاب نشان) آورده بموارد مختلف اشاره کرده است ازجمله: هر آن کس که از شهر بغداد بود ابا نیزه و تیغ پولاد بود همه بر گذشتند زیر همای سپهبد همی داشت بر پیل جای. (شا) باید دانست که عقاب زرین نشانه علم ایران بود و در سر لشکریان در روزگار هخامنشیان شاهین شهیرگشوده ودرسرنیزه بلندی برافراشته بهمه نموداربود، نقش همای برروی درفش وچترشاهی: جلوه گاه طایر اقبال باشد هر کجا سایه اندازد از همای چتر گردون سای تو. (حافظ)، نامی است از نامهای زنان. یا همای بیضه دین. محمدرسول الله صلی الله علیه وآله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لماک
تصویر لماک
سرمه نچشیده نه چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزاک
تصویر هزاک
نادان که زوردفریفته شود ابله: (که یاردداشت اوباخویشتن راست نبایدبود مردم راهزاکا) (لفااق. 253 ر {صحاح الفرس) توضیح این کلمه مخفف (هراک) هرک است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هتاک
تصویر هتاک
پرده در، بی شرم مرد بسیار پرده در، مردپلید وبی شرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هباک
تصویر هباک
فرق سر، تارک تارک سر فرق سر: (یکی گرز زد ترک را برهباک کزاسب اندرآمد همانگه بخاک) (شا. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هپاک
تصویر هپاک
فرق سر تارک سر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نماک
تصویر نماک
نمک. یابی نمک. بی ملاحت
فرهنگ لغت هوشیار
ماهی فروش گیره گیاهی است از رده دو لپه ییهای جدا گلبرگ که سر دسته سماقیان میباشد این گیاه بشکل درخت یا درختچه میباشد برگهایش متناوب و مرکب و شانه یی است. گلهایش کامل و دو جنسی و در برخی گونه ها گلهای نر و ماده از هم جدا هستند. میوه این گیاه کوچک و شفت و ترش مزه و قابض است. برگش در تداوی به عنوان تب بر مصرف میشود گرد میوه اش ترش و خوش طعم است و جهت چاشنی اغذیه به کار میرود. سماک تتری تتم. یا سماق سمی. گونه ای سماق که در امریکای شمالی فراوان میروید و برگهایش در تداوی در معالجه نقرس و روماتیسم و فلج به کار میرود. مقداری که از این گیاه در تداوی به کار میرود در حدود 12 تا 30 سانتی گرم است و از به کار بردن بیش از آن باید احتراز کرد چون بسیار سمی است. یا سماق کاذب. سماق هرز. یا سماق هرز. گونه ای سماق که در صنعت از صمغ مستخرج از تنه آن استفاده میکنند و از آن نوعی لاک به نام لاک ژاپن میسازند سماق کاذب ماهی فروش، جمع سماکین. آنچه بدان چیزی را بردارند و بلند کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رماک
تصویر رماک
جمع رمکه مادیانها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رماک
تصویر رماک
((رِ))
ج. رمکه، مادیان ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سماک
تصویر سماک
((سَ مّ))
ماهی فروش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سماک
تصویر سماک
((س))
سماکان، نام دو ستاره، یکی به نام «سماک رامح» ستاره قرمزی در صورت فلکی «عوا» یا «گاوران» و دیگری به نام «سماک اعزل» ستاره سفیدی در صورت فلکی «سنبله» یا «خوشه»
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سماک
تصویر سماک
آن چه بدان چیزی را بردارند و بلند کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هماد
تصویر هماد
مجتمع، تمام، مجتمع
فرهنگ واژه فارسی سره