- همان
- اشاره میباشد بچیزی که در خاطر ملحوظ است
معنی همان - جستجوی لغت در جدول جو
- همان ((هَ))
- آن چه که قبلاً ذکر شده، آن چه که در خاطر گوینده و شنونده معهود است، همچنان، مساوی، معادل، یکسان
- همان
- اشاره به دور
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ظاهرا
گویا، پنداری، گویی، مثل و مانند
به طور یقین، بی شک
برای تاکید بیان می شود، پنداری، گویی، شاید، به هیچ وجه، اصلاً
چیز غیر معلوم و مجهول، (بهمان کس، بهمان چیز)
جمع سهم، بهره ها
برای اشاره به یک شخص یا چیز مجهول و غیرمعلوم به کار می رود، فلان مثلاً فلان و بهمان
کسی که به خانۀ کس دیگر می رود و در آنجا از او پذیرایی می کنند، کسی که در هتل، مهمان خانه، مسافرخانه و مانند آن اقامت دارد، کسی که موقتاً و یا بدون دریافت و پرداخت پول به کاری می پردازد مثلاً دانشجوی مهمان، بازیگر مهمان، استاد مهمان، در ورزش ویژگی تیمی که در خانۀ تیم حریف بازی می کند
کسی که بر دیگری وارد شود و از او با طعام و دیگر وسائل پذیرائی کنند
کسی که به خانه کسی دیگر برود و پذیرایی شود، آن که از سوی دیگری دعوت می شود و مورد پذیرایی قرار می گیرد، ویژگی آن که به طور موقت در یک فعالیت، بازی و مانند آن ها شرکت می کند
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
جریانی پیوسته، بی آغاز، و بی انجام که در طی آن حوادثی برگشت ناپذیر از گذشته به حال تا آینده رخ میدهد، به صورت پسوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند فرخ زمان
شک، ظن، حدس، خیال، شبهه، تردید
خاکستر، سرگین، کود دادن با سرگین، پوسیدگی خرما بن، خرگوش رومی نفس زنان دم زننده، خروشنده غرنده بانگ و فریاد کننده از روی غضب، مهیب هولناک
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
ارجمند، دارای مقام و منزلت، دارای فضایل، نام یکی از شعرا و سخنگویان مشهور در آذربایجان
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
نیک اندیش، نام یکی از سرداران افراسیاب و نیز نام برادر پیران ویسه، از شخصیتهای شاهنامه
زنهار، پناه
زمان
هلال، قوس، منحنی
متجانس
عموم، افراد
متناظر، شبیه
مجتمع، تمام، مجتمع
داستان، افسانه ترسو و هراسان و گریزان، رمنده
روزگار، وقت، هنگام