جدول جو
جدول جو

معنی همالیج - جستجوی لغت در جدول جو

همالیج
(هََ)
جمع واژۀ هملاج. (منتهی الارب). رجوع به هملاج شود
لغت نامه دهخدا
همالیج
جمع هملاج، از ریشه پارسی هملاجان ستوران رهرو
تصویری از همالیج
تصویر همالیج
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از همولیز
تصویر همولیز
جدا شدن هموگلوبین از گلبول سرخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ممالیک
تصویر ممالیک
مملوک ها، بنده ها، برده ها، غلام ها، جمع واژۀ مملوک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هماتین
تصویر هماتین
رنگ دانۀ محتوی آهن که از تجزیۀ هموگلوبین به دست می آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هماتیت
تصویر هماتیت
از فراوان ترین کانی های آهن دار که به رنگ قرمز است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هماویز
تصویر هماویز
هماورد، هم نبرد، همتا
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
شتران تیزرو. (از تاج العروس از صاغانی). برخی گفته اند که این کلمه اسم جمع یا جمع است و مفرد ندارد و برخی بر آنند که مفرد آن املوت یا املیت است و قول اخیر را اهل لغت نپذیرفته اند. (از تاج العروس، ذیل ملت)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
جمع واژۀ حملاق. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به حملاق شود، جمع واژۀ حملوق. (از منتهی الارب). رجوع به حملوق شود
لغت نامه دهخدا
(طَ)
ابر تنک سپید پراکنده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
جمع واژۀ غملول. (اقرب الموارد). رجوع به غملول شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
جمع واژۀ عماهج. رجوع به عماهج شود، جمع واژۀ عمهوج. رجوع به عمهوج شود
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ تَ)
کمال با آنکه خود مصدر است و احتیاجی به ’یت’ مصدری ندارد ولی در فارسی استعمال شده. (فرهنگ فارسی معین) :
اگر مانند رخسارت گلی در بوستانستی
زمین را از کمالیت شرف بر آسمانستی.
سعدی.
هر چه گفتیم در اوصاف کمالیت او
همچنان هیچ نگفتیم که صد چندین است.
سعدی.
تا مضادتی می توان بود در کمالیت هر دو یا نه. (معیار الصدق نجم الدین دایه، نسخۀ موزۀ بریتانیا بنقل مجتبی مینوی).
ماه اگر پیش رخت لاف کمالیت زند
کلک را رأس الذنب سازم سزای مه کنم.
میرحسین دهلوی (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
جمع واژۀ فلّوجه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به فلوجه شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی از دهستان غار است که در بخش ری شهرستان تهران واقع است و 147 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ شُ دَ)
بمعنی کمال. (آنندراج). کمالیت. و رجوع به کمالیت شود
لغت نامه دهخدا
(هََ)
همال بودن (شدن). قرین شدن. همطرازی. برابری:
فرزند ضیاءالدین کز همت والا
خورشید فلک را نپسندد به همالی.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(هََ)
گیاههای باقیماندۀ ضعیف، مرغان ضعیف، جامۀ پاره پاره شده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). مفرد ندارد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
جمع واژۀ غملوج. (المنجد). رجوع به غملوج شود
لغت نامه دهخدا
(حَ)
جمع واژۀ حملاج. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به حملاج شود، جمع واژۀ حملوج. (منتهی الارب). رجوع به حملوج شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ املوج. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به املوج شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ املیس. دشتهای خشک بی گیاه. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). صحاری عقیم. (از آنندراج). رجوع به املیس شود
لغت نامه دهخدا
فرانسوی خونتباهی: تباهی گویچه سرخ (به گونه ای که در فرهنگ فرانسه فارسی سعید نفیسی آمده)، هلش سرخابه (به گونه ای که در فرهنگ معین آمده و رنگ آزمایشگاهی دارد) چون گلبولهای قرمز خون را در محلول آب نمکی که غلظت مولکولی آن از غلظت املاح پرتوپلاسم گلبولها کمتر باشد بریزیم (و بعبارت دیکر اگر گلبولهای قرمز را در یک محلول هیپوتونیک قرار دهیم) ابتدا گلبولها آب را جذب کرده و آماس میکنند (کیفیت تورژسانس) و عاقبت میترکند و هموگلوبین آنهاآزاد میشود و محلول را برنگ قرمز درمی آورد. این کیفیت را همولیز یا لاکاژ گویند. توضیح غلظت مولکولی آب نمکی که برابرباغلظت املاح پرتوپلاسم گلبولها باشد 9 در هزار است و چنین محلولی رااصطلاحا ایزوتونیک نیز گویند و بنابراین برای ایجاد کیفکیت همولیز باید محلولهای آب نمکی انتخاب شوند که غلظت آنها کمتراز 9 در هزار باشد و معمولا در آزمایشگاه محلولهای بین 5 تا 3 در هزار بکار میبرند. محلولهای آب نمک کمتر از 9 در هزار را اصطلاحا هیپوتونیک گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هماتیت
تصویر هماتیت
فرانسوی خونسنگ گونه ای اخراکه آنرااخرای قرمز گویند
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی خوناهن ماده قرمزرنگ آهن دارموجود در گلبولهای قرمزخون که باترکیب یک ماده پروتیدی موسوم به گلوبین هموگلوبین رامیسازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هماویز
تصویر هماویز
هماورد، هم کوشش، همتا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همایین
تصویر همایین
جمع همیان، از ریشه پارسی همیان ها از اربندها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همسالی
تصویر همسالی
اتحاد در سن و سال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفالیج
تصویر مفالیج
جمع مفلوج، لسان غژان لیتکان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمالیت
تصویر کمالیت
کمال: (هر چه گفتیم در اوصاف کمالیت دوست همچنان هیچ نگفتیم که صد چندین است)، (بدایع) توضیح کمال خود مصدر است و احتیاجی به یت مصدری ندارد ولی در فارسیاستعمال شده
فرهنگ لغت هوشیار
به گونه رمن پنجه شاخه ها شاخه های کوچکی که بر سر یک شاخه روید، پاره پاره ها جامه های پاره، پریشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شماریج
تصویر شماریج
به گونه رمن یاوه ها بیهوده ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امالیس
تصویر امالیس
جمع املیس، کویرها شوره زارها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مملوک، بردگان زر خریدان، جمع مملوک: غلامان بندگان، گروهی از غلامان شاهان که بعدها بسلطنت نواحی مختلف رسیدند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممالیک
تصویر ممالیک
((مَ))
جمع مملوک
فرهنگ فارسی معین