جدول جو
جدول جو

معنی هلیل - جستجوی لغت در جدول جو

هلیل
(هََ)
دهی است از بخش اردکان شهرستان یزد که 69 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله و کاردستی زنان کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
هلیل
(هَُ لَ)
مصغر هل است. (منتهی الارب). رجوع به هل شود
لغت نامه دهخدا
هلیل
ممال هلال: بنگرید به هلال هلال، نامی بودمردان را: (مران هردوسالاررابودنام یکی راهلیل ویکی راهمام) (ورقوگلشاعیوقی 5)
تصویری از هلیل
تصویر هلیل
فرهنگ لغت هوشیار
هلیل
هلال (ماه)، نامی برای مردان
تصویری از هلیل
تصویر هلیل
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خلیل
تصویر خلیل
(پسرانه)
دوست یکدل، لقب ابراهیم (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هلیا
تصویر هلیا
(دخترانه)
خورشید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جلیل
تصویر جلیل
(پسرانه)
بلند مرتبه، بزرگوار، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
میوه ای خوشه ای کوچک از خانوادۀ بادام به رنگ زرد که مصرف دارویی دارد، درختی بزرگ با برگ های دراز و باریک که در هندوستان می روید و میوۀ هلیله از آن به دست می آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تهلیل
تصویر تهلیل
تسبیح کردن، «لا اله الا اللّه» گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سلیل
تصویر سلیل
فرزند ذکور، پسر، بچۀ شتر
فرهنگ فارسی عمید
(تَزْ)
لا اله الا اﷲ گفتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء). لا اله الا اﷲ گفتن و این مأخوذ از هیلله است مانند بسمله و حوقله. یقال: سبح فلان و هلّل. (از اقرب الموارد) :
همه شب نبودش قرار وهجوع
زتسبیح و تهلیل و ما را ز جوع.
سعدی (بوستان).
- اهل تهلیل، آنانکه خدای را یگانه دانند و به یکتایی او ایمان دارند: مسلمین هرگز بر هیچکس از اهل تهلیل که قصد او نکردند شمشیر نکشند. (تاریخ سیستان).
، بددلی کردن در حرب. (تاج المصادر بیهقی). بددل شدن و گریختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سپسایکی برگشتن، نامه نوشتن، سپس ماندن و بازایستادن از دشنام دادن. یقال: هلّل عن شتمه، اذا تأخر عنه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَُلَ لَ)
مصغر هل ّ است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(هََ لی لَ / لِ)
اهلیلج. هلیلج. از درختان نواحی حاره است که میوه اش مصرف طبی دارد و آن چند نوع است: هلیلۀ بزرگ که کابلی گویند، هلیلۀ زرد و بلیله. درخت آن کوچک چون سیب و به و آلو و برگ آن کوچکتر و دراز چون برگ بید. (یادداشتهای مؤلف). و آن را اقسام است: هلیلۀ زرد، هلیلۀ سیاه و هلیلۀ کابلی. (آنندراج). آزاددرخت. زهرۀ زمین. (یادداشتهای مؤلف) : اندر میان رامیان و جالند، پنج روز راه است و همه راه درختان هلیله و بلیله و آمله و داروهاست که به همه جهان ببرند. (حدود العالم).
سی ودو درّم که سست کرد زمانه
سخت کجا گردد از هلیلۀ کابل ؟
ناصرخسرو.
که دانست کاین تلخ و ناخوش هلیله
حرارت براند ز ترکیب انسان.
ناصرخسرو.
تو را مقامر صورت کجا دهد انصاف
تو را هلیلۀ زرین کجا برد صفرا؟
خاقانی.
چه نیکو داستانی زد هنرمند
هلیله با هلیله، قند با قند.
نظامی.
از هلیله قبض شد اطلاق رفت
آب آتش را مدد شد همچو نفت.
مولوی.
هلیله کاو به زفتی خون دل رفت
شود خرمای تر، چون با عسل خفت.
امیرخسرو.
، قسمی خرما در جیرفت. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(هََ لَ)
زمین باران رسیده که گردش همچنان خشک باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان بوشهر که 584 تن سکنه دارد. آب آن از چاه و محصول عمده اش غله و صیفی و کار مردم ماهیگیری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(هََ لی لَ)
دهی است از بخش هوراند شهرستان اهر که 313 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه ها و محصول عمده اش غله و حبوب و کاردستی مردم بافتن فرش و گلیم است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از الیل
تصویر الیل
تیره شب شب دراز و تاریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلیل
تصویر حلیل
شوی، زوج، شوهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلیل
تصویر خلیل
صادق در دوستی، رفیق و لقب حضرت ابراهیم پیغمبر (ع) است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلیل
تصویر تلیل
گردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زلیل
تصویر زلیل
آب صاف و گوارا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلیل
تصویر پلیل
بسیار دان: (ز علمی که بر خواند مرد پلیل نمودی بر آن گفته بر صد دلیل) (زرتشت نامه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلیل
تصویر سلیل
تیغ آخته، خوار گشته، می ناب، کوهان اشتر، نو زاده
فرهنگ لغت هوشیار
زیر زره پیراهنچه، زیر پالانی، مغز تیره (نخاع)، آبرو، ابر بی باران (شلیل شلیر از میوه ها پارسی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلیل
تصویر جلیل
بزرگوار، بزرگ قدر، نامی از نامهای خدایتعالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلیل
تصویر دلیل
راهنما، رهبر، رهنمون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذلیل
تصویر ذلیل
زبون، حقیر، خوار، پست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلیل
تصویر بلیل
باد سردی که با باران توام باشد
فرهنگ لغت هوشیار
درختی است در هندوستان که رنگش زرد یا سیاه است و در طب از آن استفاده میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهلیل
تصویر تهلیل
لا الله الا الله گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهلیل
تصویر تهلیل
((تَ))
لااله الاالله گفتن
فرهنگ فارسی معین
((هَ لِ))
درختی از تیره کمبرتاسه و از رده دولپه ای ها که دارای میوه بیضوی شکلی به اندازه یک سنجد ریز است. میوه این گیاه مصرف طبی دارد و خشک شده آن را به عنوان قابض به کار می برند، این گیاه خاص نواحی حاره است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هلال
تصویر هلال
کمان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دلیل
تصویر دلیل
انگیزه، رهنمون، سبب، فرنود، آوند، نخشه
فرهنگ واژه فارسی سره
لااله الاالله گفتن، تسبیح کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد