ملکه، فرشته، موجودی آسمانی و غیر قابل رؤیت که مامور اجرای اوامر الهی است و مرتکب گناه نمی شود، طایر قدس، امشاسپند، فریشته، طایر فلک، امهراسپند، فروهنده
مَلَکه، فِرِشتِه، موجودی آسمانی و غیر قابل رؤیت که مامور اجرای اوامر الهی است و مرتکب گناه نمی شود، طایِرِ قُدس، اَمشاسپَند، فِریشتِه، طایِرِ فَلَک، اَمَهراَسپَند، فُروهَندِه
مردن. مرگ. (یادداشت مؤلف). این صورت در مآخذ لغت عرب مضبوط نیست. در اقرب الموارد هلکه (به فتح اول و دوم و سوم) به معنی هلاکت است: خاتمت به هلاکت و ندامت انجامد. (کلیله و دمنه). و چون خمرۀ شهد مسموم است که چشیدن آن خوش کند لیکن عاقبت به هلاکت کشد. (کلیله و دمنه)
مردن. مرگ. (یادداشت مؤلف). این صورت در مآخذ لغت عرب مضبوط نیست. در اقرب الموارد هلکه (به فتح اول و دوم و سوم) به معنی هلاکت است: خاتمت به هلاکت و ندامت انجامد. (کلیله و دمنه). و چون خمرۀ شهد مسموم است که چشیدن آن خوش کند لیکن عاقبت به هلاکت کشد. (کلیله و دمنه)
در تازی نیامده و فارسی گویان ساخته اند: مرگ نیستی سیزش در تازی (هلکه) آمده نیستی مرگ: (نظام الملک... دشمن جان اوبودوبهلاکت وخون (او) سعی مینمود) توضیح ازمصدرهای ساختگی است که بجای (هلاک) استعمال کنندمانند: (دخالت وامثالظن. مرگ، خاتمت بهلاکت و ندامت انجامد
در تازی نیامده و فارسی گویان ساخته اند: مرگ نیستی سیزش در تازی (هلکه) آمده نیستی مرگ: (نظام الملک... دشمن جان اوبودوبهلاکت وخون (او) سعی مینمود) توضیح ازمصدرهای ساختگی است که بجای (هلاک) استعمال کنندمانند: (دخالت وامثالظن. مرگ، خاتمت بهلاکت و ندامت انجامد