جدول جو
جدول جو

معنی هلوم - جستجوی لغت در جدول جو

هلوم
گسل، گسست زمین
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ظلوم
تصویر ظلوم
بسیار ظلم کننده، بسیار ستمکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ولوم
تصویر ولوم
میزان صدا در هر سیستم صوتی، دکمه یا پیچی که با آن صدای سیستم صوتی را تنظیم می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هلیم
تصویر هلیم
عنصر گازی سبک، بی رنگ، بی بو، که برای پر کردن بالن ها و در جوش کاری کاربرد دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملوم
تصویر ملوم
ملامت شده، سرزنش شده، نکوهیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هموم
تصویر هموم
همّ ها، حزن ها، اندوه ها، جمع واژۀ همّ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هلام
تصویر هلام
نوعی خوراک که از گوشت گوساله درست می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هجوم
تصویر هجوم
حملۀ ناگهانی، یورش، تاخت، ناگاه درآمدن در جایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علوم
تصویر علوم
علم ها، دانستن ها، یقین ها، معرفت ها، دانش ها، جمع واژۀ علم
فرهنگ فارسی عمید
(حُ)
جمع واژۀ حلم، به معنی آهستگی و بردباری و عقل. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
نام محلی از توابع طهران و در آنجا معدن ذغال سنگ باشد
لغت نامه دهخدا
تصویری از هلیم
تصویر هلیم
از ریشه پارسی هلام هلیم هریسه، چسبنده دوسنده: چون هلیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هموم
تصویر هموم
جمع هم، اندوه ها جمع هم اندوهها غمها. همه: همه افراد: (همه آمده اند: چه دوزخی چه بهشتی چه آدمی چه پری بمذهب همه کفر طریقت است امساک. (حافظ) توضیح در دستورهای متداول همه را از مبهمات دانسته اند، تمام کل مجموع: و چون می بایست که این ملت مخلد ماند و ملک این امت بهمه آفاق و اقطار زمین برسد... و پسرامیر را زخمی زده ام وهمه شهر در معالجت آن عاجز مانده اند.: همه خویی کرده (ابوبکر) درکارش (رسول صلی الله علیه و آله) همه او گشته بهر دیدارش، هر: همهکس همه جا. توضیح تا قرن چهارم همه در تمام موارد بصورت غیر اضافه استعمال میشده. از قرن پنجم مخصوصادرشعر ظاهرا بضرورت - گاه همه را بحالت اضافه آورده اند. در قرون اخیر برای تشخیص موارد اضافه همه از غیر آن قاعده ای وضع کرده اند: الف - اصولا همه در شمول من حیث الافراد بکار رود. درین صورت کسره اضافه بحای ماند چنانکه گوییم: همه شب بیدار بودم. (یعنی از اول تاآخر شب بیدار بودم) جمشید همه روز این طرف وآن طرف دوید و فریدون را نیافت. (یعنی از صبح تاغروب) در شعر ازین قاعده - بضرورت - عدول کنند. ب - اگر همه بمعنی هر) شمول من حیث المجموع) وجمیع آحاد بکار رود - مانند خود هر - احتیاچ بکسره اضافه ندارد: همه کس ازقبل نیستی فغان دارد گه ضعیفی و بیچارگی و سستی حال) (غضایری) و ملوک عجم ترتیبی داشته اند در خوان نیکو نهادن هر چه تمامتر بهمه روزگار. ج - هرگاه همه در معنی شمول من حیث المجموع بکار رود و کلمه بعد از آن جمع یا اسم جمع باشد، کسره اضافه بجای ماند: همه رفقا آمدند جز جمشید همه مردم را باید در کارها شرکت داد.: تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج سزد اگر همه دلیران دهندت باج. (حافظ) ولی در شعر - بضرورت - جایزاست بدون کسره اضافه ه آید. توضیح، گاه همه در امثال این عبارت آید: وآنچ ازپس اوست ازین پنج روز همه جشنهاست. و فک اضافه شده و اصل همه آنچ از پس اوست جشنهاست بوده و درین صورت از قبیل نمره 1 میباشد. یا به همه ابواب. از هر حیث از هر جهت: از هر جا و هر محل بقلمرو اشرف... همایون مالله . می آیند بهمه ابواب مستظهر... وامیدوار بوده بدانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هیوم
تصویر هیوم
سرگشته
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته هلام گونه ای خوراک است بنگرید به هلیم نوعی ازطعام که ازپوست وگوشت گوساله سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هلوع
تصویر هلوع
ناشکیبا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هلوک
تصویر هلوک
ورنمند: زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هلیوم
تصویر هلیوم
نوعی از گاز که در جو خورشید بوجود آن پی برده اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملوم
تصویر ملوم
ملامت کرده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علوم
تصویر علوم
دانشها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظلوم
تصویر ظلوم
بسیار ستم کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلوم
تصویر حلوم
بردباری و عقل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هجوم
تصویر هجوم
دخول بی اذن، در آمدن هر کسی بی دستوری، شکسته و ویران شدن خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملوم
تصویر ملوم
((مَ))
نکوهش شده، سرزنش شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ظلوم
تصویر ظلوم
((ظَ))
بسیار ستمکار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از علوم
تصویر علوم
((عُ))
جمع علم، مجموعه علم های تجربی
فرهنگ فارسی معین
((هِ یُ))
عنصر گازی شکلی که در برخی سنگ های حاوی اکسیداورانیوم کشف گردید و بعدها وجود آن را در سایر کانی ها تشخیص دادند. این گاز در ترکیب هوا وجود دارد و در برخی آب های معدنی نیز موجود است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هلیم
تصویر هلیم
((هَ))
حلیم، غذایی تهیه شده از گوشت و گندم پخته شده و له شده، هریسه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هلوی
تصویر هلوی
((هِ))
گردکان بازی، چرخی که کودکان از چوب و خلاشه سازند و بر آب روان گذارند تا آب آن را به گردش درآورد و ایشان تماشا کنند، گردون بازی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ولوم
تصویر ولوم
((وُ لُ))
اندازه صدای هر سیستم صوتی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هجوم
تصویر هجوم
((هُ))
حمله، یورش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هموم
تصویر هموم
((هُ))
جمع هم، اندوه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از علوم
تصویر علوم
دانش ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هجوم
تصویر هجوم
آفند، تازش، تک
فرهنگ واژه فارسی سره
بلندی کناره های رودخانه
فرهنگ گویش مازندرانی