جدول جو
جدول جو

معنی هلند - جستجوی لغت در جدول جو

هلند
(هَُ لَ)
نام دو ایالت است در کشور هلند. یکی از آنها ایالتی معروف به هلند شمالی که تقریباً در مغرب کشورقرار گرفته و در حدود 1700000 سکنه دارد. دیگری هلند جنوبی است در جنوب غربی کشور هلند که سکنۀ آن در حدود 2200000 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی وبستر)
لغت نامه دهخدا
هلند
(هََ)
این کشور را اروپائیان ’ندرلندز’ (سرزمینهای پست و کم ارتفاع) میخوانند. یک کشور پادشاهی است که در شمال غربی اروپا و در کنار دریای شمال قرار دارد. بلژیک در جنوب آن و آلمان در مشرق آن است. وسعت این کشور با دریاهای پرجزیره آن 13433 کیلومتر مربع و جمعیت آن برطبق آمار سال 1939 میلادی 8828680 تن است. شهرستانهای مهم آن عبارتند از: درنت، فریزلند، گلدرلند، گرولینگن، لیمبورگ، برابانت شمالی، هلند شمالی، اوترخت، زی لند، هلند جنوبی و اویریجسل. (از فرهنگ جغرافیایی وبستر)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هلنا
تصویر هلنا
(دخترانه)
هلن، روشنایی، نور، فرانسه از یونانی، در اساطیر یونان همسر منلاس پادشاه اسپارت که جنگ تروا به خاطر او روی داد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هلنند
تصویر هلنند
هلپند، بیکار، هیچ کاره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلند
تصویر کلند
کلون، چوبی به شکل مکعب مستطیل که برای بستن در، بر پشت آن نصب می شود، فانه، پانه، فهانه، تنبه، مدنگ، بسکله، فردر، فروند، فلجم، کلیدان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلند
تصویر بلند
مقابل کوتاه، دراز مثلاً چوب بلند،
قدکشیده، برافراشته، مرتفع، مقابل پست مثلاً کوه بلند،
کنایه از پر اهمیت، ارجمند مثلاً مقام بلند، نسب بلند،
کنایه از مساعد مثلاً بخت بلند،
بسیار شدید و رسا مثلاً صدای بلند
بلند شدن: افراخته شدن، بالا رفتن، به بلندی رسیدن، از جا برخاستن، دراز شدن چیزی
بلند کردن: برافراشتن، بالا بردن، برداشتن چیزی از زمین یا از جایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هجند
تصویر هجند
برغست، گیاهی بیابانی و خودرو مانند اسفناج با برگ های درشت و گل های ریز سفید یا سرخ رنگ که مصرف خوراکی دارد و خام و پختۀ آن خورده می شود
پژند، هنجمک، مجّه، مچّه، بلغس، بلغست، یبست، ورغست، فرغست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هلپند
تصویر هلپند
بیکار، هیچ کاره، برای مثال چو او ماه شکافید، شما ابر چرایید؟ / چو او چست و ظریف است، شما چون هلپندید؟ (مولوی۲ - ۳۶۷)
فرهنگ فارسی عمید
(مَ لَ)
تیغ و شمشیر هندی را گویند. (برهان) (جهانگیری) :
مرا که صورت فضلم جگر پر از خون کرد
دگر که هیکل مهلند داد آب زلال.
نجم سمنانی (از جهانگیری).
اما ظاهراً کلمه دگرگون شدۀ ’مهند (’ م ه ن ن ) است. (یادداشت لغت نامه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هلندی
تصویر هلندی
منسوب به هلند: ازمردم هلند، ساخته هلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلند
تصویر بلند
برافراشته، مرتفع، دراز
فرهنگ لغت هوشیار
لوله ضخیم فلزی که ماشین چاپ که دور آن چند لا کاغذ گرفته میشود تا وقتی که از روی حروف میگذرد صدمه ای به حروف نرساند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلند
تصویر کلند
آلتی که بدان زمین را کنند کلنگ: (کو حمیت تا ز تیشه و ز کلند این چنین که (کوه) را بکلی بر کنند)، (مثنوی)، غلق در کلیدان: (چون همان یار در آید در دولت بگشاید زانکه آن یار کلید است و شما همچو کلندید)، (مولوی)، هر چیز نا تراشیده، چوبی که بر قلاده سگ بندند ساجور: (گه بر گردن چو سگ کلندی دارم بر پای گهی چو پیل بندی دارم)، (مسعود سعد) یا فال کلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هجند
تصویر هجند
برغست: (نه هرقیمت لعل باشد بلور نه همرنگ گلنارباشدهجند) (عسجدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هلنی
تصویر هلنی
منسوب ب هلن، یونانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هلپند
تصویر هلپند
مردم بیکار هیچکاره: (جواوماه شکافید شماابرچرایید چواوچست وظریف است شماچون هلپندید)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هجند
تصویر هجند
((هَ جَ))
برغست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هلپند
تصویر هلپند
((هَ لَ پَ))
مردم بیکار، هیچکاره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بلند
تصویر بلند
((بُ لَ))
دارای کشیدگی زیاد به سوی بالا، دارای فاصله زیاد از زمین، دراز، کشیده، دارای دامنه زیاد، دارای ارزش، یا اهمیت یا اعتبار معنوی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلند
تصویر کلند
((کُ یا کَ لَ))
آلتی که بدان زمین را کنند، کلنگ، هر چیز ناتراشیده، چوبی که بر قلاده سگ بندند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بلند
تصویر بلند
Blaring, Elevated, Long, Lofty, Loud, Loudly, Resounding, Soaring, Tall, Towering, High
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بلند
تصویر بلند
assourdissant, élevé, haut, long, bruyant, bruyamment, retentissant, grand
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بلند
تصویر بلند
estridente, elevado, alto, largo, ruidoso, ruidosamente, resonante
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بلند
تصویر بلند
जोरदार , ऊँचा , लंबा , जोर से , गूंजता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بلند
تصویر بلند
bising, tinggi, panjang, keras, dengan keras, menggema
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بلند
تصویر بلند
เสียงดัง , ยกระดับ , สูง , ยาว , ดัง , ดังก้อง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بلند
تصویر بلند
luid, verhoogd, hoog, lang, torenhoog
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بلند
تصویر بلند
estridente, elevado, alto, longo, ruidosamente, retumbante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بلند
تصویر بلند
assordante, elevato, alto, lungo, rumoroso, rumorosamente, fragoroso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بلند
تصویر بلند
喧闹的 , 提高的 , 高的 , 崇高的 , 长的 , 大声的 , 大声地 , 响亮的 , 高耸的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بلند
تصویر بلند
głośny, podwyższony, wysoki, długi, głośno, donośny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بلند
تصویر بلند
голосний , підвищений , високий , довгий , гучний , голосно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بلند
تصویر بلند
laut, erhöht, hoch, lang, dröhnend, groß
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بلند
تصویر بلند
громкий , повышенный , высокий , длинный , громко , возвышающийся
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بلند
تصویر بلند
רועש , גבוה , ארוך , רַם , בקול רם , רועם
دیکشنری فارسی به عبری