مؤلف مجالس النفائس نویسد: از مردم هری است و به نامرادی و دردمندی خود به سر میبرد. وی با جامی به مکه رفته و گاهگاه شعر گفته است، زیرا وقت را عزیزتراز آن میدانسته که صرف شعر کند. این بیت از اوست: بی غمت دم نمی توانم زد دم بی غم نمیتوانم زد. (از مجالس النفائس ص 253 از ترجمه فارسی). وی از معاصران جامی و امیر علیشیر مؤلف مجالس النفائس است
مؤلف مجالس النفائس نویسد: از مردم هری است و به نامرادی و دردمندی خود به سر میبرد. وی با جامی به مکه رفته و گاهگاه شعر گفته است، زیرا وقت را عزیزتراز آن میدانسته که صرف شعر کند. این بیت از اوست: بی غمت دم نمی توانم زد دم بی غم نمیتوانم زد. (از مجالس النفائس ص 253 از ترجمه فارسی). وی از معاصران جامی و امیر علیشیر مؤلف مجالس النفائس است
منسوب به شلغم. (یادداشت مؤلف) ، به شکل شلغم. شلجمی. (یادداشت مؤلف). - کلاه شلغمی، نوعی کلاه مدور مشابه شکل شلغم: در هر وصلۀ زمین هنگامه ای بود مثل نخلبندان بارهای دولت و مسخرگان کلاه روباه و طاس بازان عرقچین و کلاه شلغمی و کنگره زنان... (دیوان نظام قاری ص 154). اگر آنجا شلغم بلغمی است اینجا کلاه شلغمی است. (دیوان نظام قاری ص 9)
منسوب به شلغم. (یادداشت مؤلف) ، به شکل شلغم. شلجمی. (یادداشت مؤلف). - کلاه شلغمی، نوعی کلاه مدور مشابه شکل شلغم: در هر وصلۀ زمین هنگامه ای بود مثل نخلبندان بارهای دولت و مسخرگان کلاه روباه و طاس بازان عرقچین و کلاه شلغمی و کنگره زنان... (دیوان نظام قاری ص 154). اگر آنجا شلغم بلغمی است اینجا کلاه شلغمی است. (دیوان نظام قاری ص 9)
دهی است از دهستان چارکی بخش لنگۀ شهرستان لار، واقع در 99هزارگزی شمال باختری لنگه و دامنۀ شمالی کوه حمر. گرمسیر، مرطوب و مالاریائی و دارای 117 تن سکنه. آب آن از چاه و باران. محصول آنجا غلات و خرما و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان چارکی بخش لنگۀ شهرستان لار، واقع در 99هزارگزی شمال باختری لنگه و دامنۀ شمالی کوه حمر. گرمسیر، مرطوب و مالاریائی و دارای 117 تن سکنه. آب آن از چاه و باران. محصول آنجا غلات و خرما و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
منسوب به هلال، به شکل هلال. کمانی. خمیده: خوش بخندم چو زلف او بینم چونکه شکلش هلالی افتاده ست. خاقانی. وآن چون هلالی چوب دف شیدا شده خم کرده کف ما خون صافی را به کف از حلق شیدا ریخته. خاقانی. گره بگشای زابروی هلالی خزینه پرگهر کن خانه خالی. نظامی. چو بدر از جیب گردون سر برآورد زمین عطف هلالی بر سر آورد. نظامی. به عید آرای ابروی هلالی ندیدش کس که جان نسپرد حالی. نظامی. نمایندت به هم خلقی به انگشت چو بینند آن دو ابروی هلالی. سعدی. رجوع به هلال شود
منسوب به هلال، به شکل هلال. کمانی. خمیده: خوش بخندم چو زلف او بینم چونکه شکلش هلالی افتاده ست. خاقانی. وآن چون هلالی چوب دف شیدا شده خم کرده کف ما خون صافی را به کف از حلق شیدا ریخته. خاقانی. گره بگشای زابروی هلالی خزینه پرگهر کن خانه خالی. نظامی. چو بدر از جیب گردون سر برآورد زمین عطف هلالی بر سر آورد. نظامی. به عید آرای ابروی هلالی ندیدش کس که جان نسپرد حالی. نظامی. نمایندت به هم خلقی به انگشت چو بینند آن دو ابروی هلالی. سعدی. رجوع به هلال شود
نو ماهی منسوب به هلال: بشکل هلال، نوعی ازتیرکه دسته آن بشکل هلال است، قطعه ایست از دایره، هلالی: هرگاه دوقوس ازدایره برسطح جسمی محیط شوندکه ازنصف دایره کوچکترباشد دراینصورت چنانکه انحداباین دو دریک طرف واقع شوند آن جسم راهلالی می نامند. کمانی خمیده، هلال شکل
نو ماهی منسوب به هلال: بشکل هلال، نوعی ازتیرکه دسته آن بشکل هلال است، قطعه ایست از دایره، هلالی: هرگاه دوقوس ازدایره برسطح جسمی محیط شوندکه ازنصف دایره کوچکترباشد دراینصورت چنانکه انحداباین دو دریک طرف واقع شوند آن جسم راهلالی می نامند. کمانی خمیده، هلال شکل