جدول جو
جدول جو

معنی هلتک - جستجوی لغت در جدول جو

هلتک
حلقه ای چوبی یا فلزی که در طناب کشی استفاده کنند
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هوتک
تصویر هوتک
(پسرانه)
نام روستایی در نزدیکی کرمان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از غلتک
تصویر غلتک
استوانه ای سنگین وزن از جنس سنگ یا فولاد که برای هموار کردن خاک، آسفالت یا کاهگل به کار می رود، غلتبان، خودرویی با چرخ های استوانه ای شکل وسنگین که برای تسطیح و هموار ساختن آسفالت تازۀ جاده، خیابان و امثال آن استفاده می شود، استوانه ای از جنس فولاد یا چدن که برای نورد کردن به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از همتک
تصویر همتک
همتگ، دو تن که با هم بدوند، هم دو، هم قدم، همراه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هلاک
تصویر هلاک
نیست شدن، مردن در اثر حادثۀ بد و ناگوار، کنایه از بسیار مشتاق و آرزومند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هستک
تصویر هستک
هسته، خسته، در علم زیست شناسی دانۀ میان میوه مانند دانۀ زردآلو، شفتالو و امثال آن ها
فرهنگ فارسی عمید
(هََ تَ)
فارسیان یک ربع کلام الله را خوانند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(هََ تَ)
کره های کوچک در داخل هستۀ سلول زنده. (از جانورشناسی عمومی تألیف مصطفی فاطمی ج 1 ص 14). هستک ها یا نوکلئول ها در داخل هسته به صورت چند جسم کوچک منظم یا نامنظم دیده میشوند و انکسار نور درآنها بیش از قسمتهای دیگر هسته است و خودشان در یاخته های زنده به خوبی آشکارند. رنگ های اسید را به خود میگیرند و رنگین می شوند. (از گیاه شناسی گل گلاب ص 16)
لغت نامه دهخدا
(هَُ تِ کَ)
دهی است در چهار فرسخی میان جنوب و مشرق بستک فارس. (از فارسنامۀ ناصری). در مآخذ جغرافیایی کنونی نام این ده دیده نشده است
لغت نامه دهخدا
(هَُ لْ لا)
آنان که به نوبت پیش مردمان آیند به طلب احسان و معروف ایشان، جویندگان آب و علف که راه را گم کرده باشند، جمع واژۀ هالک. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
زن تباهکار بر روی افتنده بر مردان و بلایه کار، زن نیکو در زناشوئی. از اضداد است، مرد شتاب انزال کننده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
به لغت زند و پازند زردآلو و قیسی را گویند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
مردن و نیست شدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(هََ تا)
گیاهی است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ جِ)
دهی است از بخش کرند شهرستان شاه آباد دارای 115 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غلات دیم است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(هَُ بُ)
نام قصبۀ ختلان بوده است. در حدودالعالم به جای حرف باء، میم آمده است. (از حواشی فیاض بر تاریخ بیهقی ص 557). رجوع به هلمک شود
لغت نامه دهخدا
(جِ)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان کرمان. دارای 140 تن سکنه، آب آن از قنات و محصول عمده اش غله و حبوب و کار دستی مردم آنجا قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(هَُ تَ)
سوت. صفیر. (یادداشت به خط مؤلف).
- هشتک زدن، سوت زدن. (یادداشت به خط مؤلف).
، سوت سوتک. (یادداشت به خط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تَ تَ)
بوتۀ زرگری. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(غَ تَ)
از غلت + ک پسوند آلت، غلطک، و آن چوبی باشد گرد و میان سوراخ بزرگ، آن را پایۀ ارابه کنند، و کوچک آن را بر بالای چاه بندند، و ریسمان را بر بالای آن اندازند و به یاری آن آب را آسان از چاه کشند، و غلطک معرب آن است. (برهان قاطع). غلتنک. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). چوبی که بر او رسن بگردد و او را بغلطاند و پایه گردان نیز گویند و غلطان و غلتیده نیز نامند. (از انجمن آرا) (آنندراج). چوبی که برو رسن بگردد و پایۀ گردون را نیز گویند. (فرهنگ رشیدی). رجوع به غلطک شود
لغت نامه دهخدا
(تِ)
نعت فاعلی از هتک. پرده در: نخواست که خارق آن حشمت و هاتک آن پرده او باشد. (ترجمه تاریخ یمینی چ سنگی تهران ص 203)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَک ک)
مست خوش از مستی. (آنندراج). سکران ملتک، مست خشک از مستی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، انبوهی کننده. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، لشکر در هم پیوسته. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، درنگ کننده در حجت. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به التکاک شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از هستک
تصویر هستک
نوکلئول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هفتک
تصویر هفتک
ربع قرآن مجید 4، 1 کلام ا، ربع کلام الله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هلاک
تصویر هلاک
مرگ نیستی نابودی سیز -1 (مصدر نیست شدن مردن درگذشتن، نیستی مرگ: (هزاردشمنم ارمیکنندقصدهلاک گرم تو دوستی ازدشمنان ندارم باک) (حافظ) یابه هلاک انجامیدن، نابودشدن هلاک شدن: (ودلیل برین جانور که اگرغذا نیابد سست گرددوبهلاک انجامد) مردن، نیست شدن، گمشدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هلوک
تصویر هلوک
ورنمند: زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هلیک
تصویر هلیک
زردالو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هاتک
تصویر هاتک
پرده در پرده درنده پرده در: (نخواست که خارق آن حشت و هاتف آن پرده او باشد) یا هاتک استار پرده در
فرهنگ لغت هوشیار
چوبی گرد و میان سوراخ بزرگ که آن را پایه ارابه کنند، چوبی گرد که آن را بر بالای چاه بندند و ریسمان را بدان بندند و بیاری وی آب از چاه آسان کشند، سنگ استوانه شکل که آنرا روی بام غلتانند تا محکم شود و آب باران در آن نفوذ نکند غلتان، آلتی که برای مسطح کردن خیابانها و کوچه ها به کاربرند، آلتی که به زمین های شخم زده کشند تا تخمها زیر خاک روند. یا روی غلتک افتادن کاری. براه افتادن آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هاتک
تصویر هاتک
((تِ))
پرده درنده، پرده در
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هلاک
تصویر هلاک
((هَ))
نیستی، فنا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هلیک
تصویر هلیک
((هَ))
آلبالوی جنگلی را گویند که آلولک نیز گفته می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غلتک
تصویر غلتک
((غَ تَ))
سنگی استوانه ای شکل که روی بام های کاهگلی می غلتانند تا کاهگل سفت و محکم شود، بام غلتان، وسیله ای برای تسطیح جاده و هموار ساختن آسفالت تازه خیابان ها، چوبی گرد و میان سوراخ که آن را پایه ارابه کنند
روی غلتک افتادن: کنایه از روال شدن امور
فرهنگ فارسی معین
زوال، فنا، نابودی، قتل، مرگ، موت، هلاکت، معدوم، نابود، نیست
فرهنگ واژه مترادف متضاد
افشاگر، پرده در، هتاک
متضاد: ساتر
فرهنگ واژه مترادف متضاد