جمع واژۀ هفوه. لغزشها. (یادداشت مؤلف) : از جانب سلطان بر آن هفوات اغضا میرفت. (ترجمه تاریخ یمینی).... و اغضا بر هفوات و بادرات آن قوم مبذول داشت. (جهانگشای جوینی). از هفوات ایشان تجاوز و اغماض رفت. (جهانگشای جوینی)
جَمعِ واژۀ هفوه. لغزشها. (یادداشت مؤلف) : از جانب سلطان بر آن هفوات اغضا میرفت. (ترجمه تاریخ یمینی).... و اغضا بر هفوات و بادرات آن قوم مبذول داشت. (جهانگشای جوینی). از هفوات ایشان تجاوز و اغماض رفت. (جهانگشای جوینی)
از سبکی پریدن. (منتهی الارب). پریدن از سبکی و فرودآمدن و افتادن و خرد شدن. (اقرب الموارد) ، سخن بسیار و بی اندیشه گفتن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، پست شدن، کم شدن چیزی، باریک گشتن. (منتهی الارب)
از سبکی پریدن. (منتهی الارب). پریدن از سبکی و فرودآمدن و افتادن و خرد شدن. (اقرب الموارد) ، سخن بسیار و بی اندیشه گفتن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، پست شدن، کم شدن چیزی، باریک گشتن. (منتهی الارب)
درگذشتن. (غیاث) : موت الفوات، مرگ ناگهانی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : آنچنان که بر سرت مرغی بود کز فواتش جان تو لرزان شود. مولوی. وارهیدند از جهان پیچ پیچ کس نگرید بر فوات هیچ هیچ. مولوی. - فوات فرصت، از دست رفتن فرصت: پادشاه کامران آن باشد که تدبیر کارهاپیش از فوات فرصت... بفرماید. (کلیله و دمنه)
درگذشتن. (غیاث) : موت الفوات، مرگ ناگهانی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : آنچنان که بر سرت مرغی بود کز فواتش جان تو لرزان شود. مولوی. وارهیدند از جهان پیچ پیچ کس نگرید بر فوات هیچ هیچ. مولوی. - فوات فرصت، از دست رفتن فرصت: پادشاه کامران آن باشد که تدبیر کارهاپیش از فوات فرصت... بفرماید. (کلیله و دمنه)