جدول جو
جدول جو

معنی هضیج - جستجوی لغت در جدول جو

هضیج
(هََ)
صبیان هضیج، کودکان خردسال. (منتهی الارب). و ظاهراً مانند حسیل مفرد ندارد. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هویج
تصویر هویج
ریشه ای مخروطی شکل خوراکی با اندوختۀ غذایی به رنگ زرد یا سرخ، زردک، گزر، گیاه این ریشه که دارای ساقه های باریک، برگ های بریده و گل های سفید و چتری می باشد
فرهنگ فارسی عمید
(هََ بَیْ یَ)
لغتی است در هبیّخ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد). رجوع به هبیّخ شود
لغت نامه دهخدا
(هََ یْ یِ)
برانگیزنده. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
ضیجان. میل کردن. (منتهی الارب) (منتخب اللغات). عدول کردن. (منتخب اللغات). چسبیدن، خطا شدن تیر. (تاج المصادر). خطا کردن تیر از نشانه. تخلف تیر از نشانه
لغت نامه دهخدا
(هََ)
آهوی مادۀ جوانۀباریک شکم، آهوی ماده ای که در دو تهیگاه وی دو خط باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
میوۀ رسیده و پخته هرچه باشد. (از منتهی الارب) (از آنندراج). میوه وگوشتی که رسیده و پخته و قابل خوردن شده باشد. ناضج. (اقرب الموارد) (المنجد). میوۀ پخته و دمل پخته ومادۀ پختۀ هر چیز که پختگی آن از آتش نباشد. (غیاث اللغات). رسیده. پخته. به کمال رسیده و صالح برای غایه مطلوبه شده. (یادداشت مؤلف). نعت است از نضج. رجوع به نضج و نضج شود، نضیج الرأی، استوارخرد. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
غنم هضیب، گوسپند کم شیر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
شکسته و کوفته. (منتهی الارب). مهضوض. (اقرب الموارد). رجوع به هض شود
لغت نامه دهخدا
(هََ)
ستم رسیده و مظلوم. (منتهی الارب). مهضوم. (اقرب الموارد). رجوع به هضم شود، لطیف. (ترجمان جرجانی) ، امراءه هضیم، زن باریک شکم نازک تهیگاه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). باریک. (ترجمان علامۀ جرجانی) ، شکم باریک و درهم چسبیده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، ابر برهم نشسته. (ترجمان علامۀ جرجانی) ، غنچۀ ناشکفته. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
پاره ای از شب. (منتهی الارب). هزیع. (اقرب الموارد). رجوع به هزیع شود
لغت نامه دهخدا
(هََ)
آهو که در دو پهلوی وی دو خط دراز از میان پشم شکم و پشت باشد. (منتهی الارب) (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد). آهویی که در هر یک از دو پهلوی وی خطی دراز میان پشم شکم و پشت وی باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(جِ)
زجری است مر ناقه را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). مبنی بر کسر است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ زَوْ وُ)
نیکو نکردن پاسبانی و رعی شتران خود را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هویج
تصویر هویج
گزر زردک از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هضیم
تصویر هضیم
ستم رسیده، شکم باریک: زن، غنچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزیج
تصویر هزیج
پاسی از شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هجیج
تصویر هجیج
دره گود، زمین دراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هایج
تصویر هایج
جوشنده، جوشش خشم وغضب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نضیج
تصویر نضیج
پخته رسیده هرچیز پخته، میوه رسیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فضیج
تصویر فضیج
خوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هایج
تصویر هایج
((یِ))
برانگیزنده، جوشش، خشم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هضیم
تصویر هضیم
((هَ ض))
ستم دیده، زن باریک شکم، غنچه ناشکفته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نضیج
تصویر نضیج
((نَ))
هرچیز پخته، میوه رسیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هویج
تصویر هویج
((هَ))
گیاه علفی دوساله از تیره چتریان، با ریشه راست، ساقه بی کرک یا پوشیده از تار. برگ های متناوب و گل های کوچک سفید و مجتمع به صورت چتر. ریشه این گیاه نارنجی یا زرد است و مصرف غذایی و دارویی بالا دارد، گزر، زردک
فرهنگ فارسی معین
زردک، گزر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دیدن هویج درخواب، دلیل غم است. اگر دید هویج داشت و بخورد، دلیل که غمی به وی رسد. محمد بن سیرین
1ـ دیدن هویج در خواب، نشانه سلامت و سعادت است.
2ـ اگر دختری خواب ببیند در حال خوردن هویج است، نشانه آن است که در سن پایین ازدواج می کند و صاحب چند فرزند شیطان و پر جنب و جوش می شود.
دیدن هویج درخواب چون شیرین است، دلیل منفعت است به زحمت. اگر شیرین نبود، دلیل غم است و بهتر آن بود که به گوشت پخته باشند.
فرهنگ جامع تعبیر خواب