جدول جو
جدول جو

معنی هصار - جستجوی لغت در جدول جو

هصار
(هََ صْ صا)
شیر بیشه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هوار
تصویر هوار
(پسرانه)
قشلاق، خیمهسلطان در قشلاق (نگارش کردی: ههوار)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هنار
تصویر هنار
(دخترانه)
انار (نگارش کردی: ههنار)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هزار
تصویر هزار
عدد اصلی برابر با ده صدتا، عدد «۱۰۰۰»، یک ریال
نوعی بلبل، پرنده ای خوش آواز و به اندازۀ گنجشک با پشت قهوه ای و شکم خاکستری، مرغ چمن، زندباف، صبح خوٰان، زندلاف، شباهنگ، هزاران، شب خوٰان، بوبردک، فتّال، زندواف، هزاردستان، هزارآوا، عندلیب، زندوان، بوبرد، مرغ خوش خوٰان، مرغ سحر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عصار
تصویر عصار
گرد و غبار شدید، حین، هنگام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از همار
تصویر همار
آمار، شمار، عدد و حساب، همواره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قصار
تصویر قصار
قصیرها، کوتاه ها، جمع واژۀ قصیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قصار
تصویر قصار
جهد، غایت جهد، منتهای کوشش، پایان کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عصار
تصویر عصار
روغن گر، کسی که از دانه هایی مانند کرچک، کنجد و امثال آن ها روغن می گیرد، افشره گر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هوار
تصویر هوار
آنچه از سقف یا دیوار خانه فروریزد، آوار،
صدای فروریختن سقف یا بنا، داد و فریاد، جار و جنجال
هوار کشیدن: داد کشیدن، جار و جنجال کردن
هوار زدن: داد کشیدن، جار و جنجال کردن، هوار کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قصار
تصویر قصار
کسی که جامه ها را بشوید و سفید کند، گازر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حصار
تصویر حصار
دیوار، زندان، قلعه، دژ، کنایه از جایی که از دشمن به آن پناه می برند، در موسیقی از شعبه های بیست و چهارگانۀ موسیقی ایرانی
فرهنگ فارسی عمید
(بِ)
نام جد نصیر بن دهمان. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
میخ طناب. (اقرب الموارد). میخ طناب خیمه. (منتهی الارب) (آنندراج). اصاره. ایصر.
لغت نامه دهخدا
(مِ)
شیر بیشه. مهصر. مهصیر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
مباصره. (ناظم الاطباء). رجوع به مباصره شود
لغت نامه دهخدا
گرد خاک، تیز بد شکم، گند، گاه (وقت) هنگام (حین) افشره هونیشگر روغنگیر شیلنده شیره کش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همار
تصویر همار
شماره حساب، آمار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصار
تصویر حصار
محاصره کردن، محصور کردن کسی یا سپاهی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصار
تصویر خصار
آزار، زیر جامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هوار
تصویر هوار
آنچه از سقف یا دیوار خانه فرو ریزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قصار
تصویر قصار
منتهای کوشش کوتاهی و سستی و تنبلی
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته هزار آوا هزار دستان عددی اصلی معادل ده بارصد: الف: (دراین ورطه کشتی فروشد هزار که پیدانشد تخته ای برکنار) (سعدی)، هزاردستان هزارآواز. توضیح در فرهنگها هزاروهزارآوا راعندلیب وبلبل دانسته اند. اماازقول بیرونی وبیت ذیل بر میاید که (هزار) جزعندلیب (بلبل) است: (صدهزاران گل شکفت وبانگ مرغی برنخاست عندلیبان راچه پیش آمد هزاران راچه شدک) (حافظ) وشاید هزارومرکبات آن دراصل بنوعی ازبلبل اطلاق میشده، بازی چهارم ازهفت بازی نردده هزارده هزاران هزاران داوهزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هجار
تصویر هجار
زه کمان، گلو بند، افسر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هبار
تصویر هبار
میمون پر پشم کپی پشمالو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نصار
تصویر نصار
جمع ناصر، یاریگر یاری دهندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصار
تصویر حصار
((حِ))
دیوار، دیوار قلعه، بارو، باره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قصار
تصویر قصار
((قِ))
جمع قصیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قصار
تصویر قصار
((قَ صّ))
گازر، رخت شوی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هزار
تصویر هزار
((هِ))
عدد 1000، بلبل و هزاردستان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از همار
تصویر همار
((هَ))
آمار، شماره، عدد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هوار
تصویر هوار
داد و فریاد، سر و صدا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هوار
تصویر هوار
((هَ))
آنچه از سقف یا دیوار خانه فرو ریزد، صدای فرو ریختن سقف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عصار
تصویر عصار
((عَ صّ))
کسی که از دانه های روغنی روغن می گیرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حصار
تصویر حصار
بارو، دیوار، پرچین، مرزبندی
فرهنگ واژه فارسی سره