میوه ای خوشه ای کوچک از خانوادۀ بادام به رنگ زرد که مصرف دارویی دارد، درختی بزرگ با برگ های دراز و باریک که در هندوستان می روید و میوۀ هلیله از آن به دست می آید
میوه ای خوشه ای کوچک از خانوادۀ بادام به رنگ زرد که مصرف دارویی دارد، درختی بزرگ با برگ های دراز و باریک که در هندوستان می روید و میوۀ هلیله از آن به دست می آید
حیله، مکر، خدعه شیلم، دانۀ سرخ و تلخ گیاهی که از جو باریک تر است و ضماد آن برای معالجۀ دمل به کار می رود، چچن، چچم، شلمک، شولم، گندم دیوانه شیاری که در دامنۀ تپه بر اثر بارندگی پدید آمده باشد
حیله، مکر، خُدعِه شَیلَم، دانۀ سرخ و تلخ گیاهی که از جو باریک تر است و ضماد آن برای معالجۀ دمل به کار می رود، چِچِن، چَچَم، شَلمَک، شَولَم، گَندُم دیوانه شیاری که در دامنۀ تپه بر اثر بارندگی پدید آمده باشد
نوعی از قماش. (ناظم الاطباء) : دو تاره زکر برکه آمد برون دگرگونه و شیله از حد فزون. نظام قاری. از گلفتنت عقد نیاید به شماری تا بستۀ پیچ و شکن شیله و شاشی. نظام قاری (دیوان ص 113)
نوعی از قماش. (ناظم الاطباء) : دو تاره زکر برکه آمد برون دگرگونه و شیله از حد فزون. نظام قاری. از گلفتنت عقد نیاید به شماری تا بستۀ پیچ و شکن شیله و شاشی. نظام قاری (دیوان ص 113)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان بوشهر که 584 تن سکنه دارد. آب آن از چاه و محصول عمده اش غله و صیفی و کار مردم ماهیگیری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان بوشهر که 584 تن سکنه دارد. آب آن از چاه و محصول عمده اش غله و صیفی و کار مردم ماهیگیری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
اهلیلج. هلیلج. از درختان نواحی حاره است که میوه اش مصرف طبی دارد و آن چند نوع است: هلیلۀ بزرگ که کابلی گویند، هلیلۀ زرد و بلیله. درخت آن کوچک چون سیب و به و آلو و برگ آن کوچکتر و دراز چون برگ بید. (یادداشتهای مؤلف). و آن را اقسام است: هلیلۀ زرد، هلیلۀ سیاه و هلیلۀ کابلی. (آنندراج). آزاددرخت. زهرۀ زمین. (یادداشتهای مؤلف) : اندر میان رامیان و جالند، پنج روز راه است و همه راه درختان هلیله و بلیله و آمله و داروهاست که به همه جهان ببرند. (حدود العالم). سی ودو درّم که سست کرد زمانه سخت کجا گردد از هلیلۀ کابل ؟ ناصرخسرو. که دانست کاین تلخ و ناخوش هلیله حرارت براند ز ترکیب انسان. ناصرخسرو. تو را مقامر صورت کجا دهد انصاف تو را هلیلۀ زرین کجا برد صفرا؟ خاقانی. چه نیکو داستانی زد هنرمند هلیله با هلیله، قند با قند. نظامی. از هلیله قبض شد اطلاق رفت آب آتش را مدد شد همچو نفت. مولوی. هلیله کاو به زفتی خون دل رفت شود خرمای تر، چون با عسل خفت. امیرخسرو. ، قسمی خرما در جیرفت. (یادداشت مؤلف)
اهلیلج. هلیلج. از درختان نواحی حاره است که میوه اش مصرف طبی دارد و آن چند نوع است: هلیلۀ بزرگ که کابلی گویند، هلیلۀ زرد و بلیله. درخت آن کوچک چون سیب و به و آلو و برگ آن کوچکتر و دراز چون برگ بید. (یادداشتهای مؤلف). و آن را اقسام است: هلیلۀ زرد، هلیلۀ سیاه و هلیلۀ کابلی. (آنندراج). آزاددرخت. زهرۀ زمین. (یادداشتهای مؤلف) : اندر میان رامیان و جالند، پنج روز راه است و همه راه درختان هلیله و بلیله و آمله و داروهاست که به همه جهان ببرند. (حدود العالم). سی ودو دُرّم که سست کرد زمانه سخت کجا گردد از هلیلۀ کابل ؟ ناصرخسرو. که دانست کاین تلخ و ناخوش هلیله حرارت براند ز ترکیب انسان. ناصرخسرو. تو را مقامر صورت کجا دهد انصاف تو را هلیلۀ زرین کجا برد صفرا؟ خاقانی. چه نیکو داستانی زد هنرمند هلیله با هلیله، قند با قند. نظامی. از هلیله قبض شد اطلاق رفت آب آتش را مدد شد همچو نفت. مولوی. هلیله کاو به زفتی خون دل رفت شود خرمای تر، چون با عسل خفت. امیرخسرو. ، قسمی خرما در جیرفت. (یادداشت مؤلف)
دهی است از بخش صحنۀ شهرستان کرمانشاهان که در 26هزارگزی شمال باختری صحنه واقع و ناحیه ای است کوهستانی و سرد و دارای 191 تن سکنه. از آب چشمه مشروب میشود. محصول عمده اش غلات، حبوبات و توتون است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از بخش صحنۀ شهرستان کرمانشاهان که در 26هزارگزی شمال باختری صحنه واقع و ناحیه ای است کوهستانی و سرد و دارای 191 تن سکنه. از آب چشمه مشروب میشود. محصول عمده اش غلات، حبوبات و توتون است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
از اقالیم اکشونیه در اندلس. (از معجم البلدان) ، گیاه باقی بر چوب که به دم کلاکموش ماند. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) ، بعیر بصباص، شتر لاغر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شتر لاغر. (آنندراج) ، قرب بصباص، قرب با کوشش که در آن فتور نباشد. و قرب آن شبگیری است که صبح آن به آب رسند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) از قرای نهر عیسی که بین آن و بغداد چهار یا پنج میل فاصله است. (از معجم البلدان)
از اقالیم اکشونیه در اندلس. (از معجم البلدان) ، گیاه باقی بر چوب که به دم کلاکموش ماند. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) ، بعیر بصباص، شتر لاغر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شتر لاغر. (آنندراج) ، قرب بصباص، قرب با کوشش که در آن فتور نباشد. و قرب آن شبگیری است که صبح آن به آب رسند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) از قرای نهر عیسی که بین آن و بغداد چهار یا پنج میل فاصله است. (از معجم البلدان)
گیاهی است از تیره گندمیان که دارای خوشه هایی کوچکی می باشد، نباتی است یک ساله و دانه های آن مدت مدیدی قادرند که قوه نمای خود را حفظ کنند شلمک یکی از گیاهان خوب مراتع و در هر سال سه مرتبه میشود آن را درو کرد زوان دنقه شیلم چچم چچن
گیاهی است از تیره گندمیان که دارای خوشه هایی کوچکی می باشد، نباتی است یک ساله و دانه های آن مدت مدیدی قادرند که قوه نمای خود را حفظ کنند شلمک یکی از گیاهان خوب مراتع و در هر سال سه مرتبه میشود آن را درو کرد زوان دنقه شیلم چچم چچن
درختی از تیره کمبرتاسه و از رده دولپه ای ها که دارای میوه بیضوی شکلی به اندازه یک سنجد ریز است. میوه این گیاه مصرف طبی دارد و خشک شده آن را به عنوان قابض به کار می برند، این گیاه خاص نواحی حاره است
درختی از تیره کمبرتاسه و از رده دولپه ای ها که دارای میوه بیضوی شکلی به اندازه یک سنجد ریز است. میوه این گیاه مصرف طبی دارد و خشک شده آن را به عنوان قابض به کار می برند، این گیاه خاص نواحی حاره است