جدول جو
جدول جو

معنی هشیدن - جستجوی لغت در جدول جو

هشیدن
هشتن، رها کردن، فرو گذاشتن، گذاشتن، هلیدن
تصویری از هشیدن
تصویر هشیدن
فرهنگ فارسی عمید
هشیدن
(نَ کَ دَ)
هشتن. هلیدن. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). گذاشتن، فروگذاشتن و رها کردن، آویختن. (برهان)
لغت نامه دهخدا
هشیدن
گذاشتن رهاکردن: (می شنوددعای تو می دهدت جواب او کای کرمن، کری بهل گوش تمام برگشا خ) (دیوان کبیر)، ترک کردن: (ناف هفته بدوازماه صفرکاف والف که به گلشن شد واین گلخن پردودبهشت) (حافظ)
تصویری از هشیدن
تصویر هشیدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هلیدن
تصویر هلیدن
هشتن، گذاشتن، اجازه دادن
ترک کردن، رها کردن، واگذاشتن، وانهادن، واهشتن، واهلیدن، بدرود گفتن، چپ دادن، یله کردن برای مثال چو گرگ ستمگر به دامت فتد / هلیدن نباشد ز رای و خرد (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۷۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چشیدن
تصویر چشیدن
خوردن مقدار کمی از چیزی برای پی بردن به مزۀ آن، اندکی از یک چیز خوردنی در دهان گذاشتن، مزه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشیدن
تصویر کشیدن
حمل کردن، چیزی یا کسی را با فشار و زور به طرفی بردن، برای مثال طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف / گر بکشم زهی طرب ور بکشد زهی شرف (حافظ - ۵۹۶)
خارج کردن غذا از دیگ یا دیس و گذاشتن آن در بشقاب مثلاً برایم زرشک پلو کشید
خالی کردن، تهی کردن
جذب کردن به ویژه جذب مایعات،
بیرون آوردن اسلحه یا شمشیر یا کارد و مانند آن به قصد حمله یا تهدید مثلاً به روی هم شمشیر کشیدند،
پوشاندن با پارچه، پرده و مانند آن، برای مثال بفرمود تا دیبه خسروان / کشیدند بر روی پور جوان (فردوسی۲ - ۱/۵۳۶)
کنار زدن، برای مثال صفیر مرغ برآمد بط شراب کجاست / فغان فتاد به بلبل نقاب گل که کشید؟ (حافظ - ۴۶۴) ،
کش دادن، دراز کردن
مادۀ چیزی را استخراج کردن، دود کردن مثلاً سیگار کشید
سنجیدن، وزن کردن
نقاشی کردن، ترسیم کردن
کنایه از تحمل کردن،
گذراندن نخ، سیخ و مانند آن از چیزی مثلاً مرواریدها را به رشته کشید،
درآوردن، کندن مثلاً دندانش را کشید
گسترده شدن، امتداد یافتن، به طول انجامیدن، طول کشیدن،
میل داشتن، برای مثال دل ضعیفم از آن می کشد به طرف چمن / که جان ز مرگ به بیماری صبا ببرد (حافظ - ۲۶۶)
منجر شدن، انجامیدن، رسیدن، برای مثال به سام نریمان کشیدش نژاد / بسی داشتی رزم رستم به یاد (فردوسی۲ - ۳/۱۷۲۷)
سوق دادن، راندن، برای مثال تهمتن سپه را به هامون کشید/ سپهبد سوی کوه بیرون کشید (فردوسی۲ - ۴/۲۷۳)
بالا بردن، افراختن، برای مثال هر که را خوابگه آخر نه که مشتی خاک است / گو چه حاجت که بر افلاک کشی ایوان را (حافظ - ۳۴ حاشیه)
کنایه از آشامیدن، نوشیدن، برای مثال تو را گاه بزم است و آوای رود / کشیدن می و پهلوانی سرود (فردوسی۲ - ۱/۳۰۱)
رفتن، روان شدن، حرکت کردن، برای مثال ز ره سوی ایوان کشیدند شاد / همه رنج ها پهلوان کرد یاد (اسدی - ۱۹۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چشیدن
تصویر چشیدن
مزه کردن و احساس مزه طعم نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشیدن
تصویر کشیدن
گسیل داشتن، بردن، بزندان کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشیدن
تصویر نشیدن
نصب کردن، نشانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هلیدن
تصویر هلیدن
بجایی نهادن، گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هلیدن
تصویر هلیدن
((هَ دَ))
گذاشتن، فرو گذاشتن، ترک کردن، واگذاشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کشیدن
تصویر کشیدن
((کَ دَ))
امتداد دادن، به سوی خود آوردن، بردن، حمل کردن، تحمل کردن، رنج بردن، منجر شدن، جذب کردن، وزن کردن، نقاشی کردن، نوشیدن، بیرون آوردن، تدخین کردن، دود کردن، تقد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چشیدن
تصویر چشیدن
((چَ یا چِ دَ))
مزه کردن، احساس کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هوشیدن
تصویر هوشیدن
تصور کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چشیدن
تصویر چشیدن
Taste
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کشیدن
تصویر کشیدن
Drag, Draw, Haul, Pull, Stretch, Tow, Tug, Yank
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از چشیدن
تصویر چشیدن
goûter
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از کشیدن
تصویر کشیدن
traîner, dessiner, transporter, tirer, étirer, remorquer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از چشیدن
تصویر چشیدن
provar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از چشیدن
تصویر چشیدن
proeven
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کشیدن
تصویر کشیدن
trascinare, disegnare, trasportare, tirare, allungare, rimorchiare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کشیدن
تصویر کشیدن
arrastrar, dibujar, transportar, tirar, estirar, remolcar, tirar de
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از چشیدن
تصویر چشیدن
probar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از چشیدن
تصویر چشیدن
assaporare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از چشیدن
تصویر چشیدن
пробовать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از چشیدن
تصویر چشیدن
品尝
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از کشیدن
تصویر کشیدن
тягнути , малювати , тягнути , тягнути , розтягувати , буксувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از چشیدن
تصویر چشیدن
próbować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کشیدن
تصویر کشیدن
тянуть , рисовать , тащить , растягивать , буксировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از چشیدن
تصویر چشیدن
смакувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کشیدن
تصویر کشیدن
ciągnąć, rysować, transportować, rozciągać, holować, pociągnąć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کشیدن
تصویر کشیدن
ziehen, zeichnen, transportieren, dehnen, abschleppen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از چشیدن
تصویر چشیدن
schmecken
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کشیدن
تصویر کشیدن
arrastar, desenhar, transportar, puxar, esticar, rebocar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کشیدن
تصویر کشیدن
slepen, tekenen, vervoeren, trekken, uitrekken
دیکشنری فارسی به هلندی