جدول جو
جدول جو

معنی هشهشه - جستجوی لغت در جدول جو

هشهشه
(قَلْوْ)
جنبانیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(هََ شْ شا شَ)
قربه هشاشه، مشکی که از وی آب چکد به سبب تنکی پوست. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و السید عاصم آن را به تخفیف ضبط کرده است. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ فَ حَ)
شادمانی و سبکی نمودن، خورسند شدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به هشاش شود، نرم و سست شدن. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ نَ سَ)
نرم و سست گردیدن نان. (منتهی الارب). سست گردیدن. (تاج المصادر بیهقی). شکننده گردیدن نان. (از منتهی الارب) ، سست و ضعیف گردیدن مرد. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ هََ هَِ شَ)
زن شوی دوست و شادمان به شوی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط)
لغت نامه دهخدا
هشاشه در فارسی شادمانی تازه رویی -1 شادمانی نمودن، شادمانی تازه رویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هشاشه
تصویر هشاشه
((هَ ش))
شاد شدن، شادمانی
فرهنگ فارسی معین