جدول جو
جدول جو

معنی هسنو - جستجوی لغت در جدول جو

هسنو
شنا، شناکردن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هستو
تصویر هستو
شخصی که اقرار و اعتراف به امری بکند، مقر، معترف
هستو شدن: اقرار کردن، اعتراف کردن، برای مثال به هستیش هستو شدی از نخست / اگر خویشتن را شناسی درست (اسدی - مجمع الفرس - هستو)
فرهنگ فارسی عمید
(بُ)
آرام یافتن بچیزی و انس گرفتن با کسی بلکه وجود او بسبب وجود چیز دیگری باشد چنانچه بعضی موحدان میگویند که وجود عالم پرتو وجود باریتعالی است، او بذاته وجود ندارد. (مؤید الفضلاء). رجوع به بسو شود
لغت نامه دهخدا
(مَ نُوو)
سیراب. (ناظم الاطباء). رجوع به مسنوه شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
از توابع طهران و دارای معدن ذغال سنگ است. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 39 و 230)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هستو
تصویر هستو
((هَ))
دانه میوه، هسته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هستو
تصویر هستو
خستو، مقر، معترف، کسی که اعتراف می کند
فرهنگ فارسی معین
هوو
فرهنگ گویش مازندرانی
از اصوات، جهت راندن گاو
فرهنگ گویش مازندرانی
شنا
فرهنگ گویش مازندرانی
هنوز، تکان، لرزش
فرهنگ گویش مازندرانی
شناگر
فرهنگ گویش مازندرانی