جدول جو
جدول جو

معنی هزوع - جستجوی لغت در جدول جو

هزوع
(قَ)
شتافتن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی). رجوع به هزع شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جزوع
تصویر جزوع
ناشکیبا، بی تاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هجوع
تصویر هجوع
خوابیدن، خفتن، خواب
فرهنگ فارسی عمید
(هََ زْ زا)
شیر که در شکار بسیار شکند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ زَوْ وَ)
سست. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(هَُ)
بیخ گیاهی شبیه طرثوث. (منتهی الارب). و صحیح آن به راء مهمله و غین معجمه است. (از اقرب الموارد). رجوع به هرنوغ شود
لغت نامه دهخدا
(هََ زَلْ لَ)
تیزرو. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به هزلج شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
مرد ضعیف بددل. (غیاث از صراح اللغه) ، منفرد. (اقرب الموارد) : ما فی الجعبه الا سهم هزاع، در کیش به جز یک تیر نیست. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
شتابان و ترسان پیش آمدن، متوجه شدن به چشم و برنگرفتن از آنچه نگریست وی را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به هطع شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
آرمیدن زیر درخت و جای گرفتن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، فرودآمدن به قوم بعد شام. (منتهی الارب). فرودآمدن به قوم پس از فرارسیدن شامگاه. (از اقرب الموارد) ، نگونسار افتادن بر زمین. (منتهی الارب) ، رفتن. یقال:ماادری أین هکع، یعنی نمیدانم کجا رفت. (از منتهی الارب) ، سرفیدن شتر. (منتهی الارب). این معنی در اقرب الموارد برای مصدر هکع و هکاع آمده است، فروهشتن شب تاریکی خود را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، باز شکسته شدن استخوان بعد درستی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَسْوْ)
گردن دراز کرده رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). گردن دراز کرده رفتن شتر. (معجم متن اللغه) ، کند رفتن خر. (معجم متن اللغه). کند رفتن خر و جز آن. (اقرب الموارد) ، بشتاب رفتن و با کمک گردن رفتن. (اقرب الموارد) ، بناگاه فراپیش آمدن قوم از هرجای. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
سخت ناشکیباو ترسنده از بدی، آزمند، بخیل بر مال، طپان و سخت نالان که بر مصیبت صبر نتواند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کِ بَ)
هیع. هیعه. هیعوعه. هیعان. بددل گشتن. (منتهی الارب) (آنندراج). بددل شدن. (المصادر زوزنی). ترسیدن. بددلی کردن. (تاج المصادر بیهقی). ترسیدن و بی تابی و فزع کردن. (از اقرب الموارد) ، گرسنه شدن. (منتهی الارب). رجوع به هیع و هیعان شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
مشتاق چیزی. (از منتهی الارب). مشتاق به چیزی. (از ناظم الاطباء). آنکه آرزومند و مشتاق وطن خویش است. (از المنجد) ، فلاه نزوع، بعیده. (المنجد) (اقرب الموارد) ، چاه نزدیک تک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بئر نزوع، قریبهالقعر. (المنجد) (اقرب الموارد) ، چاه که آبش به دست کشند. نزیع. (مهذب الاسماء). ج، نزاع، نزع
لغت نامه دهخدا
(غِ رَ)
آرزومند گشتن. (زوزنی). آرزومند گردیدن و مشتاق شدن به کسی. (از منتهی الارب). آرزومند گردیدن به سوی اهل خود و مشتاق گردیدن. (آنندراج). مشتاق شدن به سوی اهل خود. (از المنجد). نزاع. نزاعه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کشیده شدن. (زوزنی) ، خواهانی کردن: نزعته نفسه، خواهانی آن کرد. (از منتهی الارب) ، رفتن. (از منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به نزاع شود، دور شدن. (تاج المصادر بیهقی) ، یک تک رفتن اسب. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، به پایان کار رسیدن. پرداختن از کاری. (از منتهی الارب) (از آنندراج). کفایت کردن و پایان دادن کاری را. (از المنجد) (از اقرب الموارد) ، بازایستادن. (زوزنی) ، بازگشتن. (یادداشت مؤلف) ، به پدر خود مانستن. (آنندراج) (منتهی الارب) (المنجد) (از اقرب الموارد) ، کشیدن کمان را: نزع فی القوس، کشید کمان را، آب کشیدن به دلو: نزع الدلو، آب کشیدن بدان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
دویدن اشک. (تاج المصادر بیهقی). اشک ریختن چشم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
قوس هزوم، کمان سخت آواز. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
شتری که در رفتن شتاب کند و با کمک گردن رود. (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد) (لسان العرب). ابن اعرابی گوید:
و انی لاطوی الکشح من دون ما انطوی
و اقعط بالخرق الهبوع المراجم
لغت نامه دهخدا
تننده، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، عنکبوت، (اقرب الموارد)، رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(شُ)
نیک شتافتن. زود گذشتن. زود بگذشتن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(رَث ث)
بشتافتن و سبک و چست و چابک گردیدن در گریختن، آهسته رفتن و درنگی نمودن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). گویند: قزع الظبی قزوعاً. (منتهی الارب). این کلمه از اضداد است. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ سِ)
دور شدن گوشت از پی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دور گشتن گوشت از عصب. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(هَُ)
رفتار خر کند که تیزرو نباشد. (ناظم الاطباء). رفتار خرخاصه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بناگاه فراپیش آمدگی قوم از هرجای. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هجوع
تصویر هجوع
خفتن و خوابیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هوع
تصویر هوع
هراش (تهوع)، آز، دشمنی دشمنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زوع
تصویر زوع
تننده جولاهه (عنکبوت)
فرهنگ لغت هوشیار
ناشکیبا ایزگر -1 ناشکیبایی کردن بی تابی کردن، ناشکیبایی بی تابی. ناشکیبا جزع کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزوع
تصویر نزوع
آرزومند گشتن، مشتاق شدن، کشیده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزوع
تصویر بزوع
دمیدن آفتاب سپیده دمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزاع
تصویر هزاع
تک، تنها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هلوع
تصویر هلوع
ناشکیبا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزوع
تصویر جزوع
((جُ))
بی تابی کردن، ناشکیبایی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نزوع
تصویر نزوع
((نُ))
مشتاق شدن، آرزومند گردیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هجوع
تصویر هجوع
((هُ جُ))
خوابیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جزوع
تصویر جزوع
((جَ))
ناشکیبا
فرهنگ فارسی معین