جدول جو
جدول جو

معنی هزنبران - جستجوی لغت در جدول جو

هزنبران(هََ زَمْ بَ)
زیرک تیزسر، مرد بدخوی. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هزاران
تصویر هزاران
بسیار زیاد، برای مثال هزاران سر مردم بی گناه / بدین گفته ات گشت خواهد تباه (فردوسی - ۲/۳۴۹حاشیه)
بلبل، پرنده ای خوش آواز و به اندازۀ گنجشک با پشت قهوه ای و شکم خاکستری، صبح خوٰان، هزارآوا، بوبرد، فتّال، هزار، زندواف، بوبردک، مرغ سحر، شباهنگ، زندوان، عندلیب، زندباف، شب خوٰان، مرغ چمن، مرغ خوش خوٰان، زندلاف، هزاردستان
فرهنگ فارسی عمید
فنر. کلون. زنبرک. (دزی ج 1 ص 605)
لغت نامه دهخدا
(هََ زَمْ بَ)
زیرک تیزسر. (منتهی الارب) (آنندراج) ، مرد بدخوی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزءبخش حومه شهرستان ساوه. در 21 هزارگزی ساوه و 18 هزارگزی راه عمومی آن واقع شده. ناحیه ای است کوهستانی، سردسیر و دارای 239 تن سکنۀ ترکی و فارسی زبان است. محصولات آنجا غلات و بنشن و دارای باغهای بادام و گردو و سیب میباشد. شغل مردم زراعت و گله داری و کار دستی آنان گلیم و جاجیم بافی است. مزرعه، گنداب، یلی قیه جزء این ده است. راه مالرو دارد و از طریق لامکان میتوان ماشین برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(زَ بَ)
ده کوچک گالش نشین، از دهستان اشکور، پایین بخش رودسر از شهرستان لاهیجان است که در 64 کیلومتری جنوب رودسرو 28 کیلومتری جنوب خاوری سی پل قرار دارد. در تابستان چند خانوار گله دار در آن ده ساکن اند ولی در زمستان بدون سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
دهی است از بخش قره آغاج شهرستان مراغه. دارای 350 تن سکنه است. آب آن ازچشمه سارها و محصول عمده اش غله و نخود است. شامل دو قسمت به نام هزاران پائین و بالاست که یک هزار گز از یکدیگر فاصله دارند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
نام جایی است در شعر خاقانی:
بر سر دریای تیلین تیغ کان روسیان
بر جزیره رویناس و لنبران انگیخته.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(عَمْ بَ)
دهی است از بخش نمین شهرستان اردبیل. سکنۀ آن 2846 تن. آب آنجا از رود عنبران و محصول آن غلات و حبوب است. این ده در دو محل بنام عنبران بالا (علیا) و عنبران پایین (سفلی) قرار دارد. و سکنۀ عنبران علیا 2046 تن است. دارای پاسگاه مرزی و دبستان نیز میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(زَمْ بَ)
دهی از دهستان کیوان است که در بخش خداآفرین شهرستان تبریز واقع است و 296 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
بلبل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(هَِ زَ نَ / نِ)
مانند شیر. مردانه و دلیر. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سامْ بُ)
دهی است جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان اهر واقع در 19500گزی شمال خاوری اهر و 500 گزی شوسۀ اهر به کلیبر. هوای آن معتدل، دارای 273 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. صنایع دستی آنان فرش و گلیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(هَمْ)
انبان. پوستی باشد که درست از گوسفند برآورده باشند و دباغت کنند و چیزها در آن نهند، زنبیل درویشان را نیز گفته اند که سفرۀ گرد چرمین باشد. (برهان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هنبان
تصویر هنبان
انبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزبرانه
تصویر هزبرانه
شیر وش دلیرانه مانندشیران، مانندپهلوانان ودلیران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزاران
تصویر هزاران
((هَ))
بلبل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هزبرانه
تصویر هزبرانه
((هِ زَ نِ یا نَ))
مانند شیران، مانند پهلوانان و دلیران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از همنگران
تصویر همنگران
موافقان
فرهنگ واژه فارسی سره