جدول جو
جدول جو

معنی هزلی - جستجوی لغت در جدول جو

هزلی
(هََ لَ)
مارها. واحد ندارد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
هزلی
هزلی در فارسی تماخره ای لاغی منسوب به هزل
تصویری از هزلی
تصویر هزلی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ازلی
تصویر ازلی
مربوط به ازل، برای مثال سعادت ازلی با تو روز و شب همبر/ خدای عزوجل با تو گاه و بیگه یار (مسعودسعد - ۲۳۲)ویژگی آنچه ابتدا نداشته و همیشه بوده و خواهد بود، خداوندی، الهی مثلاً حکمت الهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هزیل
تصویر هزیل
لاغر، انسان یا حیوان باریک اندام و کم گوشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هولی
تصویر هولی
کره اسبی که هنوز زین بر پشت او نگذاشته باشند
فرهنگ فارسی عمید
(هََ زَلْ لَ)
تیزرو. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به هزلج شود
لغت نامه دهخدا
(هََ لا)
نام گیاهی است. (ناظم الاطباء). گیاهی است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
معزولی. استعفا. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دهی است از دهستان اورامان لهون بخش دزاب، شهرستان سنندج. واقع در 30هزارگزی شمال زراب و 9هزارگزی غرب راه اتومبیل رو مریوان به زراب، با 700 تن سکنه. آب آن از چشمه و زه آب دورۀ محلی و راه آن مالرو و صعب العبور است. این ده محصور به ارتفاعات صعب العبور راه مریوان است و از تنگه ای بطول 9 هزارگز عبور میکند در موقع بارندگی عبور از تنگه غیرممکن است. خطالرأس ارتفاعات باختری مرز ایران و عراق است و راه مالرو به کشور عراق دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(گُ زَ یِ)
دهی است از دهستان جراحی بخش شادکان شهرستان خرمشهر، واقع در 61 هزارگزی شمال خاوری شادکان، هزارگزی خاور راه فرعی اهواز بشادکان. هوای آن گرم و دارای 100 تن سکنه است. آب آنجا از رودخانه جراحی تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و حشم داری، راه آن در تابستان اتومبیل رو است. ساکنان از طایفه آلبوشوکه هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(هَُ ذَ لی ی)
منسوب به هذیل بن مدرکه بن الیاس بن مضر که پدر حیی است از مضر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(هَُ زْ زَ لا)
کار شعبده باز که در شعبده های خویش چابک دست باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ لی ی)
منسوب به هدل که عبارت است از قبیلۀ اخوقریظه. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(غَ زَ لی ی)
منسوب به غزل. رجوع به غزل شود
لغت نامه دهخدا
(هَُ زَ لی ی)
منسوب به هزیله که نام زنی است. (سمعانی). (هزیله نام چند زن صحابی است). (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(هَِ زْ زی)
کثیرالهزل. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
لاغر. نزار. ج، هزلی. (یادداشت مؤلف). ضد سمین. ج، هزلی ̍. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَُ زَ می ی)
منسوب به هزم که نام جد خاندانی است. (از سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(هََ می ی)
منسوب به هزمه که نام جد خاندانی است. (از سمعانی)
لغت نامه دهخدا
کزلک. ترکی بود از خویشان مادر سلطان محمد خوارزمشاه که امارت نیشابور داشت و بر سلطان عاصی شد. اما پایداری نتوانست و از نیشابور به کرمان گریخت و پس از مدتی سرگردانی عاقبت به ترکان خاتون پناه برد و با وجود حمایت ترکان خاتون به دست اطرافیان سلطان در 605 به قتل رسید. (تاریخ جهانگشا چ قزوینی ج 2 صص 69- 71)
لغت نامه دهخدا
(اَ زَ)
منسوب به ازل. (غیاث اللغات). که اول ندارد از حیث زمان. آنکه ابتدا ندارد. (مؤید الفضلاء). هرگزی. قدیم. دیرینه. مقابل ابدی، دیرینه شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). آمدن روزگار بر کسی. (منتهی الارب) ، انکار کردن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(غَ لی ی)
کسی که پارچۀ سفید درست میکند. (دزی ج 2 ص 211)
لغت نامه دهخدا
(اَ زَ)
پیرو صبح ازل یعنی میرزایحیی نوری (متوفی 1330 هجری قمری). پسر میرزا عباس نوری معروف به میرزا بزرگ، صبح ازل رئیس فرقۀ اقلیت بابیۀ معروف به ازلیان بوده است. رجوع بصبح ازل و رجوع بوفیات معاصرین بقلم محمد قزوینی در مجلۀ یادگار سال پنجم شمارۀ 4 و 5 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از هزیل
تصویر هزیل
لاغر
فرهنگ لغت هوشیار
نام کودک هوشیار وزبروزرنگی است که قهرمان یکی از افسانه های کودکانه است ودرآن افسانه باهوشیاری خودنقشه دشمن راحدس می زند وعقیم می سازد
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده در سروده نظامی بپرداخت نزلی به هر منزلی چنان کو فروماند و تنها دلی پیشکش پیشکشی طفیلی وشکم پرست جمع نزلیان: بدفع نزلیان آسمان گیر زجعبه داده جوزارایکی تیر. (نظامی گنجینه گنجوی. 358)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غزلی
تصویر غزلی
چامه ای چامه گون منسوب به غزل: اشعار غزلی
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه ابتدا ندارد، قدیم، دیرینه، ابدی، که همیشه بود آنکه ابتدا ندارد، قدیم، دیرینه، ابدی، که همیشه بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزلیه
تصویر هزلیه
هزلیه در فارسی مونث هزلی لاغی تماخره ای مونث هزلی: (اشعارهزلیه)،جمع هزلیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هولی
تصویر هولی
((هَ))
کره اسبی که هنوز زین بر پشت آن نگذاشته باشند
فرهنگ فارسی معین
((هَ تُ))
نام کودک هوشیار و زبر و زرنگی است که قهرمان یکی از افسانه های کودکانه است و در آن افسانه با هوشیاری خود نقشه دشمن را حدس می زند و عقیم می سازد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هزیل
تصویر هزیل
((هَ))
لاغر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هالی
تصویر هالی
ستاره دنباله دار منظومه شمسی با مدار گردشی برابر 76 سال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نزلی
تصویر نزلی
((نُ))
کنایه از طفیلی و شکم پرست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ازلی
تصویر ازلی
((اَ زَ))
منسوب به ازل
فرهنگ فارسی معین