جدول جو
جدول جو

معنی هزعربی - جستجوی لغت در جدول جو

هزعربی
اسم جنسی حرشف است، و نزد بعضی نوع برّی آن. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عربی
تصویر عربی
زبانی از شاخۀ زبان های سامی که در شبه جزیرۀ عربستان، شمال قارۀ افریقا و کشورهای کویت، عراق، فلسطین، امارات و چند کشور دیگر رایج است، مربوط به قوم عرب مثلاً رقص عربی
فرهنگ فارسی عمید
(زَ رَ بی ی)
بحرٌ زغربی، دریای بسیارآب. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به زغرب، زغربه و زغربیه شود
لغت نامه دهخدا
(هَُ پَ)
هروی. دهی است از دهستان سهندآباد از بخش بستان آباد شهرستان تبریز واقع در 31 هزارگزی باختر بستان آباد و 8 هزارگزی راه شوسۀ تبریز به بستان آباد. جایی است جلگه، سردسیر و دارای 1246 تن سکنه. از چشمه ها مشروب میشود. محصول عمده اش غلات و میوه و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(عَ دی یَ)
دهی است از دهستان حومه بخش خورموج شهرستان بوشهر، جلگه و گرمسیر 332 تن سکنه دارد. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ)
ابوعبدالله محمد بن علی بن محمدالعربی. از مردم سمنان و شیخ صوفیه بود. از ابوالقاسم قشیری سماع حدیث کرد و به سال 528 تا 527 درگذشت. (اللباب فی تهذیب الانساب)
الدرقاوی. ابوعبدالله محمدالعربی احمدالحسینی نزیل قبیلۀ از والیه. متوفی به سال 1329 هجری قمری از دانشمندان است. (معجم المطبوعات ج 2)
ابوحامد عربی بن یوسف بن محمد احمدی. فاضل و از مردم فاس مراکش بود. او راست: عقدالدرر، شرح نخبهالفکر، الطرفه. (از الاعلام زرکلی)
ابوسلمه الزبیر بن عربی البصری. وی از ابن عمر روایت دارد و حمادبن زید و معمر ازو روایت کنند. (اللباب فی تهذیب الانساب)
محمد بن عبدالله حاتمی طائی است. (منتهی الارب)
قاضی ابوبکر مالکی است. (منتهی الارب) (لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(زِ / زَ بی ی)
بالشچه و گستردنی و هرچه که گسترده و تکیه بر آن کرده شود. ج، زرابی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به زرابی شود
لغت نامه دهخدا
(هََ / هَِ)
نزد کشتی گیران، کسی که هر روز هزاربار تخته شلنگ نماید. (غیاث) (آنندراج) :
ای که در هند جفا تیغ تو کاری باشد
منصب تخته شلنگ تو هزاری باشد.
میرنجات
لغت نامه دهخدا
(هََ / هَِ وَ)
دهی است از بخش قصرقند شهرستان چاه بهار که دارای 100 تن سکنه است. آب آن از رودخانه و محصول آن غله، خرما و برنج است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(هََ رَ بَ)
سبکی. شتابی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(زَ بَ ری ی)
نوعی از تیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ / هَِ رُ)
رجوع به هزارمین شود
لغت نامه دهخدا
(هََ بَ)
در تشکیلات مرکزی حکومت ساسانی وزیر بزرگ را هزاربد می گفتند که به زبان پهلوی ساسانی هزارپتی میشود. (از ایران در زمان ساسانیان تألیف کریستن سن ترجمه رشید یاسمی چ 2 ص 133)
لغت نامه دهخدا
(هََ / هَِ بَ)
نام قلعه ای است در ولایت خراسان. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
از بلوکات آمل در مازندران شامل 38 قریه و دارای سه فرسنگ مربع مساحت و در حدود 4200 تن سکنه است. مرکز آن اوجی آباد. از شمال به دریای خزر، از مشرق به دابو، از جنوب به آمل و از مغرب به اهلمرستاق محدود است. (جغرافیای سیاسی کیهان). و رجوع به هرازپی شود
لغت نامه دهخدا
(هَُ ذَ رِ با)
خوی و عادت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
گیاهی آب زی وزیبا ازرده تک لپه ایهاکه درکنار نهرهای مناطق معتدل میروید گلهایش صورتی رنگ وزیبا که بصورت دستجات 20 تا 30 تائی در انتهای ساقه قرارمیگیرند، جگن نهری گل هزارنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزبری
تصویر هزبری
شیربودن شیری، دلیری پهلوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زربی
تصویر زربی
بالشچه، گستردنی بوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عربی
تصویر عربی
منسوب به عرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزاری
تصویر هزاری
((هَ))
هزار بار، مکرر، به دفعات بسیار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عربی
تصویر عربی
((عَ رَ))
از نژاد عرب، زبان مردم عرب
فرهنگ فارسی معین
ضربی، سقف ضربی، فوری، به تندی
فرهنگ گویش مازندرانی