جدول جو
جدول جو

معنی هزارهزار - جستجوی لغت در جدول جو

هزارهزار(هََ هََ / هَِ هَِ)
هزار برابر هزار. یک میلیون: فراغت دل هزارهزار مردم. (تاریخ بیهقی). خراج پارس سی وشش هزارهزار درهم برآمد چنانکه سه هزارهزار دینار باشد. (فارسنامۀابن بلخی). و قرار داد که از آن کوره جمله دوهزارهزار درم خدمت بیت المال کنند. (فارسنامۀ ابن بلخی)..
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زارازار
تصویر زارازار
با حالت زاری، به حالت خواری، زبونی، ضعف و ناتوانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زار زار
تصویر زار زار
با سوز و اندوه شدید مثلاً زار زار گریستم
زار زار سوختن: به خواری و زبونی آتش گرفتن و سوختن
زار زار کشتن: با ذلت و خواری و زبونی کشتن
زار زار نالیدن: ناله کردن از سوز دل، سخت نالیدن، برای مثال بلبلی زار زار می نالید / بر فراق بهار وقت خزان (سعدی۲ - ۶۶۲)
فرهنگ فارسی عمید
(چَ / چِ هََ / هَِ)
مرکب از دو عدد اصلی ’چهار’ و ’هزار’ عدد واقع بین سه هزار نهصد نود و نه و چهار هزار و یک. اربع الف: اگر قلعۀ چنار به من گذارید پسر خود را با چهارهزار سوار به خدمت پادشاه فرستم. (تاریخ شاهی 186). شیرخان بعد به دست آوردن قلعه رهتاس سر به فلک برد و در خیال ملک گیری کمر چست بربست خواص خان را با چهارهزارسوار براجه جهار کهند فرستاد. (تاریخ شاهی ص 191)
لغت نامه دهخدا
بحال زاری، زارزار:
موالیان تو از تو ببانگ نوشانوش
مخالفان تو از تو بویل زارا زار،
حکیم زلالی (از آنندراج)،
و رجوع به زار شود
لغت نامه دهخدا
(نِ / نَ)
بسیار زار. بسیار لاغر، گریۀ بسیارسخت. (ناظم الاطباء). و رجوع به زار و نزار شود
لغت نامه دهخدا
(هََ)
نامی از نامهای ایرانی که از جمله نام پدر ابن هزاردار طبیب است. (یادداشت به خط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
برای مبالغه آید،
- زارزار سوختن، بخواری و زبونی یا شدت و حدت طعمه آتش شدن، بخواری به آتش سوختن:
دلی که ز آب وصالت بجوی بود روان
بسوخت ز آتش هجر تو زارزار، دریغ،
عطار،
- زارزار کشته شدن، کشته شدن بزاری و زبونی، کشته گردیدن بذلت و خواری:
گفت آخر از خدا شرمی بدار
می کشی این بی گنه را زارزار،
مولوی،
- زارزار گریستن، سخت گریستن، بسیار زاری کردن، به آواز بلند گریه کردن: همه زارزار میگریستند، (تاریخ بیهقی ص 186)، و سلمان نیز بر فراق رسول میگریست و نوحه میکرد و زارزار میگریست، (قصص الانبیاء ص 241)، ایشان ایوب را در زنبیل نهادند و از آن ده بیرون بردند و بر وی زارزار بگریستند، (قصص الانبیاء ص 56)، یعقوب زارزار بگریست و گفت شما راست میگوئید، (قصص الانبیاء ص 56)،
- زارزار نالیدن، سخت نالیدن، بلند ناله کردن:
خاقانیا مصیبت غم خوار کار نیست
هین زارزار نال که کار اوفتاد سخت،
خاقانی،
بلبلی زارزارمینالید
بر فراق بهار، فصل خزان،
سعدی
لغت نامه دهخدا
شهری بوده است در جنوب دریاچۀ زره بار کردستان، واقع در کوهستان زاگرس که در قرن هفتم قبل از میلاد در اورامان بوسیلۀ دولت آشور بنا شد، آشوریان آنجا را کرسی ولایتی بزرگ کردند و آن را ’کارشاروکین’ نامیدند، حاکم این شهر که دست نشاندۀ دولت آشور بود در گزارشی که به سناخریب پادشاه آشور داد مینویسد که در اطراف ما (شهر هارهار) آرامشی برقرار است، امادر نواحی جنوب ایشپه بره که دوست آشور است دوچار جنگ است و واکسار (هوخشتره) توطئه بر ضد حاکم شهر خود دیده است، هوخشتره پادشاه مادی در حدود 615 قبل از میلاد شهر هارهار، واقع در ایالت قدیم لولویی را به تصرف آورد و به این ترتیب راه او بجانب شمال آشور بازشد، (کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او تألیف رشیدیاسمی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هزار هزار
تصویر هزار هزار
هزاربار هزار یک میلیون (1000000) : (رسول علیه السلام ازسدره المنتهی پرسید. گفت: درختی است درآسمان هفتم او را هزار هزارشاخ است برهرشاخی هزار هزار ازگ است. برهرازگی هزار هزاربرگ است)
فرهنگ لغت هوشیار
بحال زاری: زار زار:) موالیان تو از تو ببانگ نوشانوش مخالفان تو از تو بویل زارازار (زلالی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زار زار
تصویر زار زار
گریه شدید از سوز دل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزارهها
تصویر هزارهها
جمع هزاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزارها
تصویر هزارها
جمع هزار (1000) الوف درمراتب اعداد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زار زار
تصویر زار زار
به حال زاری، به حالت خواری و زبونی
فرهنگ فارسی معین
گریه ی شدید، گریه ی توام با ناله
فرهنگ گویش مازندرانی